سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه کسی را دیدید که به وی زهد در دنیا و کم گویی عطا شده، بدو نزدیک شوید که القای حکمت می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
آبستنی - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • آبِسْتَنی، بارور شدن و فرزند آوردن زن از مرد و دوره‌ای که زن بچه‌ای را در زهدان، یا به اصطلاح عامه در شکم خود، از هنگام بسته شدن نطفة او تا هنگام زادن حمل می‌کند. آبستن صورت فارسی واژه پهلوی «آبِسْتَن» و «آبُسْتَن» (مکنزی، ذیل همین واژه‌ها) و صورت قدیمتر آن «آپُسْتَن» و «آپُسْتَنیه» (آبُستنی) است. این واژه از پیشوند «آ» و دو کلمة ‌«پُسْ» به معنی پسر، و «تَن» و پسوند اسم معنی «ایه» ترکیب یافته است (تبریزی، ذیل آبستن). واژة آبستنی از سویی حال زنی را وصف می‌کند که فرزند پسری در تن یا شکم خود دارد و از سوی دیگر بیان‌کنندة ارزش و بهایی است که در عقیدة جمعی ایرانیان به پسر، یعنی جنس نرینه، داده می‌شده است. واژة آبستن در فارسی تهرانی به صورت «آبِسَّن» و در گویشهای کردی «آوس» (وهبی؛ مردوخ) و لری «اَوِس» (حصوری؛ ایزدپناه) متداول است. در کردی آبستن را «زِک پِرّ» به معنی فرزنددار، هم می‌نامند. «زِک» در گویش گیلکی به صورت «زَک» و «زاک» و به معنی فرزند و بچه آمده است (ستوده). این واژه شکل دیگر واژة فارسی «زِه» است که در کلمة «زهدان»، به معنی بچه‌دان و رحم و ترکیب «زه و زاد» و اصطلاح عامیانة «زاق و زوق» به معنی فرزند و فرزندان بسیار، بازمانده است. در زبان فارسی واژه‌های «بارداری» و «باردار» که بر گرداندة فارسی واژه‌های عربی «حمل»‌ و «حامل» است، و «حاملگی» و «حامله» نیز به جای آبستنی و آبستن به کار می‌رود. گاهی زن آبستن را نیز به کنای «دونَفَسه» (در تهران)، «دوگیان» (دو + گیان: جان و روح) (در کردستان) و «ایکی جانلی» به معنی دو جان و تن (در آذربایجان) می‌خوانند. دو نفسه یا دو جان خواندن زن آبستن بر پایة این باور همگانی است که زن را در دورة حاملگی دارای دو جان یا تن و با دو نفس یا دم، یکی از آن زن و دیگری از آن بچة شکم او می‌انگارند. زن در جامعة ایران اسلامی مظهر باروری شناخته شده و اهمیت نقش او در آبستن شدن و فرزند آوردن است. هدف از ازدواج زن و مرد نیز تحقق بخشیدن به این نقش، یعنی باروری زن است. زن تا بچه نیاورده، در افکار عامّة مردم ایران بیگانه است. بر بنیاد همین باور یک ضرب‌المثل قدیم فارسی می‌گوید: «زن تا نزاییده بیگانه است» (هبله رودی، 87). زن با آوردن فرزند، پردة بیگانگی را می‌گسلد و اجاق خانواده را روشن می‌کند. زنی که آبستن می‌شود و فرزند می‌آورد، رشتة پیوندش را با شوهر و طایفة شوهر استوار می‌کند و به اصطلاح در خانة شوهر پاقرص می‌شود. باروری و زایایی به شخصیت زنانة وی اعتبار مادری می‌بخشد و شوهر را از شأن و منزلت والای مقام پدری در جامعه برخوردار می‌کند. زنانِ بارورِ گوهر شکم با زادنِ پسرانِ بسیار، مردان خود را نام‌آور می‌کنند و نسل و دودمان آنان را دوام و استمرار می‌بخشند. زنان نازا، یا به اصطلاح عامه «نروک»، به واسطة ناتوانی در باروری و نیاوردن بچه در خانه و جامعه، سرافکنده و خوار به شمار می‌آیند و آیندة تاریح و نامطمئنی دارند. تأخیر در باروری و عقیم و سترون بودن همچون کابوسی دهشتناک، پیوسته زنان نازا را می‌آزارد و مایة نگرانی و حتی بیماری روانی آنان می‌شود.
    جنین‌شناسی: شناخت جنین در طب سنتی ایران اسلامی بر مجموعه‌ای از آگاهیها و تجربه‌ةای علمی و عقاید دینی و سنتی استوار بوده است. طبیبانی مانند علی بن رَبَّنِ طبری (192ـ247ق/808 ـ861م)، محمد بن زکریّای رازی (251ـ313ق/865 ـ 925م)، علی بن عباس اهوازی (338ـ384ق/949ـ994م)، ابوبکر ربیع بن احمد اخوینی (نیمة دوم سدة 4ق/10م)، ابوعلی سینا (370ـ 428ق/980ـ1037م) و سید اسماعیل جرجانی (433ـ531ق/1042ـ1137م) با بهره‌گیری از دانش دانشمندان ایران باستان و دیدگاههای علمی مکتب پزشکی جهان آن روز، به ویژه مکتب پزشکی یونان و هند و جندیشاپور، پژوهشهایی در زمینة شناخت و دریافت پدیدة پیچیدة آبستنی و چگونگی رشد و پرورش جنین در زهدان و بیماریهای وابسته به آبستنی کرده بودند. در نوشته‌های پزشکی بازمانده از این دانشمندان، بخشها و گفتارهایی به آبستنی و موضوعهای مربوط به آن اختصاص داده شده است. نظر کلی قدما دربارة جای نطفه با این بیان قرآن مجید مطابقت می‌کرد: «یادآور زمانی را که گرفت خداوند از آدمیزادگان، از پشتهای ایشان فرزندانشان را» (اعراف /7/172). آنان جای نطفة پدید آرندة جنین انسان را در صلب یا پشت مرد می‌دانستند و می‌گفتند در اثر آمیختن آب مرد با آب زن در زهدان، نطفة‌انسان بسته و زن آبستن می‌شود. ابوعلی سینا آب مرد و زن را دو گوهر، و گوهر مرد را کارگزار خداوند می‌دانست. او سرشت گوهر مرد را آتشی و سرشتِ گوهرِ زن را خاکی و آمیختگی این دو را آفرینندة هستی انسان می‌شمرد (قانون، 2/346ـ347). دربارة پدیداری جنین انسان و چگونگی تکوین آن از آب نطفه به خون بسته و از خون بسته به پاره‌آی گوشت و شکل‌گیری استخوان و اندامها، ‌دیدگاهی داشتند که آن را مطابق با مضمون این آیات می‌پنداشتند: «ای مردم، اگر در گمانید از انگیختِ پس از مرگ، پس [نشان توانایی ما بر آن کار آن است که] آفریدیم شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، ‌سپس از پاره‌آی گوشتِ تمام آفریده یا ناتمام آفریده تا روشن سازیم برای شما [که هر دو را می‌توانیم] و می‌آرامانیم در زهدانها آنچه بخواهیم تا زمانی نامزد کرده آنگاه بیرون می‌آوریم شما را کودکی خردسال تا آنگاه که به زورمندی خویش رسید، و از شما کسانی‌اند که به جوانی می‌میرند و کسانی که بازپس برده می‌شوند تا بدترین روزهای زندگانی» (حج /22/5)؛ «به درستی که آفریدیم مردم را از گلی ساخته کشیده آنگاه او را نطفه‌آی کردیم در آرام جایی استوار، سپس نطفه را خونی بسته کردیم و سپس آن را پاره گوشت گردانیدیم و آنگاه پاره گوشت را استخوانها کردیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشاندیم،... با آفرین خدا که نیکوترین همة آفرینندگان است» (مؤمنون /23/12ـ14). برزویة طبیب به آمیختن آب مرد و زن در زهدان و راکد و تیره شدن آن اشاره می‌کند و می‌نویسد این آب تیرة ایستاده را بادی که در رحم پدید می‌آید، حرکت می‌دهد و به صورت پنیر در می‌آورد. سپس این پنیر همچون ماست بسته می‌شود و اندامها از آن پیدا می‌گردند (کلیله، 54). چنین وصفی از بسته شدن نطفه و تشکیل جنین و تشبیه مرحلة نخست زندگی جنین به پنیر و ماست در کتاب طب ملکی، نوشتة علی بن عباس اهوازی، نیز آمده است. این شیوة تفکر ظاهراً باید از اندیشة یونانی گرفته شده باشد (الگود، تاریخ پزشکی، 382ـ383). برخی از پزشکان معتقد بودند که نطفة بسته شده پس از 35 تا 45 روز بدل به پاره‌ای گوشت می‌شود و به صورت جنین درمی‌آید. جنین 35 روزه پس از 70 روز و جنین 45 روزه پس از 90 روز جنبیدن آغاز می‌کند (جرجانی، الاغراض، 175). در آغاز، جنین از خون حیض تغذیه می‌کند و سپس گذرهایی روی جنین و شکاف ناف در میان آن پدید می‌آید. رگی از شکاف ناف فراز می‌آید و به سربالای رحم می‌پیوندد. این رگ غذا را از زهدان مادر می‌گیرد و به گذرهای روی جنین که راهشان گشوده شده است، می‌دهد. آنگاه تن فرزند شاخ می‌زند و اندامهای آن یکی پس از دیگری پدید می‌آید (جرجانی، ذخیره، 551؛ الاغراض، 174). در پدید آمدن نخستین اندامهای جنین و اینکه کدام اندام نخست می‌روید و شاخه می‌زند، میان پزشکان قدیم اختلاف بود. جرجانی نظر بقراط را که گفته بود نخست دماغ (مُخ) و چشم در جنین پدید می‌آید و نظر ابن سینا را که عقیده داشت نخست جگر آفریده می‌شود، باطل می‌دانست. به عقیدة او نخستین اندامی که در جنین پدیدار می‌شود قلب است‌ «لکن آفریده شدن آن در [جنین] حیوانی نخست ظاهر نباشد» (ذخیره، 552). او مدت آبستنی طبیعی را 9 ماه دانسته و نوشته است: جنینی که در 3 ماهگی در شکم مادر بجنبد «از پس 270 روز بیرون آید که 9 ماه تمام باشد، لکن در این حساب کمابیشی بسیار افتد» (ذخیره، 110). همچنین وی بیرون آمدن بچه از زهدان مادر را به سبب ناکافی بودن غذای درون زهدان و گرسنگی بچه دانسته و گفته است که بچه برای یافتن غذای بیشتر در زهدان به جنبش و تلاش می‌افتد و با حرکتهای بسیار خود رشته‌های پیوندش را با زهدان می‌گسلد. پس از گسستن پیوندها به جست‌وجوی راه گریز از زهدان می‌افتد و بسیار زود گذرگاه بیرون آمدن را می‌یابد و به دنیا می‌آید (الاغراض، 175).
    شناخت آبستنی: در گذشته پزشکان و قابلگان آبستنی را از روی دگرگونیهایی که پس از بند آمدن نخستین عادت ماهانه در حال و رفتار و رنگ زنان پدید می‎آمد، تشخیص می‎دادند. مثلاً تیره شدن رنگ پوست و لک و پیس نشستن بر روی چهره، کبودتر شدن رگهای پستانها و برجسته و سیاه‎تر شدن نوک پستانها، به زردی یا کبودی زدن سپیدی دیدگان و دل به هم خوردگی همراه با سرگیجه و شکوفه را از جملة نخستین نشانه‎های آشکار آبستنی به شمار می‎آوردند. گاهی نیز یک روز تمام زن را از خوردن طعام باز می‎داشتند تا شکمش از غذا کاملاً تهی شود و هرگونه بویی از دهانش برود. بعد شب هنگام پیش از خوردن هر خوراکی، در زیر دامنش عود دود می‎کردند. اگر بوی خوش عود از راه دهان و بینی‎اش بیرون نمی‎آمد آن را نشانة بسته شدن راه زهدان و دهان و بینی و بارگرفتن زن می‎دانستند. اگر بیرون می‎آمد، نشانة بازبودن این راهها و بارنگرفتن زن می‎انگاشتند (همو، ذخیره، 555).
    آبستنی در فرهنگ عامه: در فرهنگ عامه اعتقاد بر این است که نطفة انسان در رگی در کمر یا پشت مرد جای دارد. چون نطفة مرد در رحم زن بیفتد به خواست خدا زن آبستن می‎شود و بچه می‎آورد. این عقیده به گونه‎ای بازتر در داستان قدیم و عامیانة شب چهارصد و پتجاهم هزار و یک شب بیان شده است: «در مرد رگی است که همة رگها را آب دهد و آب از سیصد و شصت رگ جمع کرده به بیضة چپ بریزد. آنگاه خونی سرخ گردد، پس از آن از حرارت مزاج آب غلیظ و سفید شود و رایحة او مانند رایحة شکوفة خرماست» (3/131). دربارة چگونگی شکل‎گیری بچه در شکم مادر، باور عامه بر این است که نطفه پس از 3 دورة 40 روزه و یک دورة کوتاه 10 روزه، به شکل بچة انسان درمی‎آید. بچه در چلّة اول به صورت نطفه است، در چلّة دوم به صورت خون و در چبّة سوم به صورت یک پاره گوشت. در این هنگام به فرمان خدا فرشته‎ای می‎آید و این پارة گوشت را شکل می‎بخشد. نخست دست و پای بچه را می‎سازد و سپس اندامهای دیگرش را. ساختن بینی و شرمگاه بچه را هم به خدا وامی‎گذارد. خدا هم نخست بینی و بعد اندام نری یا مادگی بچه را هم به خدا وامی‎گذارد. خدا هم نخست بینی و بعد اندام نری یا مادگی بچه را می‎گذارد و به جسم او کمال می‎بخشد. ساختن همة اندامها 10 روز به درازا می‎کشد. در این هنگام به امر خدا اسرافیل نفخه‎ای به شکم مادر می‎دمد و روح در بچه حلول می‎کند. بچه با دریافت روح، در شکم مادر به جنب و جوش می‎افتد (کتیرایی، 7-8). عامة مردم دورة آبستنی زن را 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت (نه کم و نه زیاد) می‎دانند. می‎گویند بچه از ماه هفتم آمادة بیرون آمدن از شکم مادر است. اگر بچه در 7 ماهگی یا در 8 ماهگی به دنیا بیاید، پا نمی‎گیرد و می‎میرد. پیشینیان عقیده داشتند که بچه‎ای که 7 ماهه زاده شود، زنده می‎ماند لیکن اگر 8 ماهه زاده شود، یا مرده به دنیا می‎آید و یا پس از چندی می‎میرد (جرجانی، ذخیره، 175).
    تعیین جنس جنین: پیشینیان برپایة شناختی که از دستگاهها و اندامهای بدن انسان ونقش و کارکرد هر یک از آنها داشتند، نظرهای گوناگونی دربارة عاملهای مؤثر در تعیین جنس جنین انسان مطرح می‌کردند. به طور کلی، نظر بیشتر آنان این بود که سلطة یک جنس بر جنس دیگر به هنگام تکوین جنین بستگی به دو عامل، یکی آب منی و دیگری ساختمان عمومی بدن مرد و زن دارد. در مورد عامل نخستین، بیش‌تر آنان به ویژه ابوعلی سینا و جرجانی معتقد بودند که اگر نطفة پدر و مادر هر دو قوی و گرم و آب مرد گرم‌تر از آب زن باشد جنس فرزند آن دو نرینه و اگر نطفة هر دو قوی، لیکن سرد باشد و آب مرد سردتر از آب زن باشد، جنس فرزند آن دو مادینه خواهد شد. به عقیدة اینان، ‌اگر آب مرد از بیضة راست بتراود و در بخش راست زهدان زن نشیند، جنس فرزند آنان نرینه می‌گردد و اگر از بیضة چپ بتراود و در بخش چپ زهدان زن بیفتد، جنس فرزند آنان مادینه می‌شود (همو، همان، ‌111، 555). پیروان این نظریه برای اثبات عقیدة زیست شناسانة خود به شیوة کار دامپروران ایرانی روی حیوان نر به هنگام گشن دادن اشاره کرده و نوشته‌اند: «بعضی چهارپای داران به وقت گشن دادن، اگر می‌خواهند که از آن گشن ماده آید، خایة راست او ببندند تا آب از خایة چپ او رود و اگر خواهند که بچه نر آید، خایة چپ او ببندند تا آب از خایة راست او رود» (همو، همان، 556). در مورد عامل دوم، اعتقاد بر این بود که برخی مردان و زنان پسر زا و برخی دختر زا هستند. مردانی که تخمی پسر زا دارند برخوردار از اندامی نیرومند، ماهیچه‌هایی نه فربه و نه لاغر بلکه میانه، گوشتی در سختی و نرمی معتدل و در رنگ مایل به سرخی، بیضه‌هایی بزرگ و رگهایی برجسته و نمایان‌اند و در نزدیکی با زن افزونی جوی و خستگی ناپذیرند. زنان پسرزا نیز از اندام و گوشتی معتدل، خوی و رخساری نیکو، طبعی چابک و شاد و معده‌آی قوی و نیک گواراننده برخوردارند. عادت ماهانة این گونه زنان به موقع و تمام و دورة پاکی آنان 21 تا 22 روز و رسیدگی آنان به هنگام و آغاز قاعدگی‌شان زودتر از زنان دیگر است (همانجا). از دیرباز کوشش و اندیشة پزشکان و مردم این بود که با بهره‌گیری از تجربه‌ها و آگاهیهای طبی و فرهنگی خود، حال و طبیعت انسان را برای تولید جنس دلخواه بگردانند و در تعیین جنس جنین دست داشته باشند. این کوششها برخی برپایة مجموعه‌ای از روشهای کاربردی و استفاده از خوراکیها و گیاهان دارویی و برخی بر بنیاد یک رشته اعمال جادویی و افسونی و مناسک و شعایر نمادی نهاده شده بود. مثلاً برای نرینه گردانیدن جنس جنین، این کارها را سودمند می‌دانستند: نزدیکی با زن در 5 روز پس از پاکی از عادت ماهانه و در روزهای هفتة دوم پاکی و در جاهای سرد و هوای سر زمستان و روزهایی که باد شمال می‌وزد و در محل و خوابگاه پاکیزه و خوشبو و با حالی خوش، یا به کاربردن عطرهای خوشبو مانند مثلث که عطری مرکب از مشک و زعفران و عود خام بوده است. خوردن برخی خوراکیها یا داروها مانند برنج با شیر و زردة تخم‌مرغ نیم برشته، هریسه، بره و مرغ فربه، حلوای شکری و دواء المسک و پرهیز از تخمه و ترشی و آب بسیار سرد و دوری جستن از بوی کافور و مستی (همو، همان، 555؛ دنیسری، 148ـ149). در فرهنگ عامه برای اینکه طبیعت پسرزایی را در دختران پدید بیاورند و طبع و مزاج زنان دخترزا را بگردانند، آداب و اعمال ویژه‌ای انجام می‌داده‌اند. بیش‌تر آداب و اعمال عامة مردم زمینة آیینی و نمادی داشته است، مثلاً خوراندن سیب و خرمای زیاد به زنان دخترزا، یا گذاشتن گردو پای سفرة عقد دخترانی که می‌خواهند به خانة شوهر بروند، یا نشاندن پسر بچه‌ای تندرست و چابک و زیبا روی زانوی عروس در اتاق حجله و نیزتوسل به امامزادگان و نذر و نیاز کردن و سفره انداختن از جملة این آداب بوده است.
    در فرهنگ اسلامی فرزند دختر و پسر هر دو گرامی داشته شده‌اند و به ویژه به پدران توصیه شده که دختران را عیناً مانند پسران گرامی بدارند و میان دختر و پسر تفاوتی نگذارند. در این مورد روایتی از امام چهارم(ع) آمده است که چون به وی می‌گفتند خدا به تو فرزندی داده است، از دختر و پسر بودن او هیچ نمی‌پرسید و تنها می‌گفت: آیا سالم است، عیب و نقصی ندارد؟ و چون می‌شنید که نوزاد سالم است، خدای را سپاس می‌گفت (حرعاملی، 15/143).
    ویار: حال مخصوصی که به زنان آبستن، به ویژه در ماههای نخستین بارداری، دست می‌دهد. نشانه آن به هم خوردن و آشوبِ دل همراه با سرگیجه و شکوفه زدن است. این حال، گاهی در اثر بوییدن بویهای تند و زنندة غذاها و یا دیدن برخی خوراکیهای ناخوشایند پدید می‌آید. برخی از زنان آبستن در این حال هوس بسیار به خوردن خوراکیهای مخصوص و میوه‌های نوبرانه و غیرفصلی و چیزهای بد و زیان‌آور پیدا می‌کنند. ویار در میان گروهی از زنان آبستن بسیار سخت و در میان گروهی دیگر سبک است. به برخی از زنان باردار هم اصلاً این حال دست نمی‌دهد. اگر ویار زن آبستن سبک باشد، معمولاً در آخرین روزهای 3 ماهگی از میان می‌رود، اما اگر سخت باشد گاهی تا آخرین ماههای حاملگی ادامه می‌یابد. ویارِ سخت موجب مسمومیتهایی با فشارِ خونِ بالا و اختلالهایی در ترکیبهای شیمیایی بدن و تشنج اندامها می‌گردد. این حال را در پزشکی نوین توکسمی می‌نامند که بیماری خون به سبب آلودگی آن با برخی سمها و زهرابه‌های بدن است (آکسفرد، ذیل توکسمیا؛ بارنت، 77ـ 78). در نوشته‌های طبی قدیم این حال زنان آبستن را «منش گَشْتَنْ» یا «مَنِشْ گَردا» می‌نامیدند و آن را «آرزوی چیزهای شور و تیز و تلخ و ترش» و میل به چیزهای کمیاب و حالتهای دل‌آشوبی وصف می‌کردند (جرجانی، ذخیره، 558). حالت ویار را در زبان فارسی «بیار»، «تاس»، «تاسه» و «تَلْواسه» نیز گفته‌اند (تبریزی، ذیل همین واژه‌ها). مردم خراسان این حال زنان آبستن را «زِرْوَنَه» (شکورزاده، 129)، گیلانیها «ایشَّه کونَی» (پاینده، 23) و مردم فارس «آرْمه» (بهروزی، ذیل همین واژه) می‌نامند. مردم تهران به زن آبستنی که ویار دارد می‌گویند «آزارِ ویار» گرفته (کتیرایی، 10) یا «ویاردار» و «ویاری» شده است. گِل خواری یکی از همگانی‌ترین حالتهای زن ویاردار است. گِل ارمنی یا گل سرشویی، گل داغستانی و کاه گِل از جمله گلهایی است که معمولاً زنان ویاری هوس خوردن آن را دارند. اخوینی در زیر عنوان «فی شَهْوةِ الطّین» آرزوی گل خوردن را گونه‌ای بیماری دانسته که به سبب بسته شدن خون حیض و گردآمدن بیه و چیزهای فاسد در معدة زنان باردار آشکار می‌شود (ص 374). از حالتهای دیگر زن ویاردار هوس خوردن برخی خوراکیها مانند آش رشته، کوفته، لواشک آلو و گوجه و ترشی هفته بیجار است. برخی زنان ویاری به خوردن برنج خام، تباشیر یا جوهر تباشیر (مایة سفید رنگی که از خیزران می‌گیرند) و چیزهای زیانمندی مانند خاک و زغال سوخته و فضلة مرغ میل بسیار پیدا می‌کنند.
    ویارانه: خوارکهای پرچاشنی و خوش طعم و بویی است که باب میل زنان ویاردار است. خوراکهای ویارانه معمولاً‌ عبارتند از آش رشته، کوفته برنجی، کوفته نخودچی، دلمه، حلیم، خوراک سیرابی و مانند آن. ویارانه را معمولاً مادر یا بستگان بسیار نزدیک زن آبستن، به ویژه اگر ویار در نخستین شکم زن آبستن آشکار شود، می‌پزند و همراه با چند نوع ترشی برای او به خانه‌اش می‌فرستند.
    ویارزدایی: هرگاه حالت ویار یا منش گردا در زن آبستن سخت و تند و دیرزی شود و زن آبستن پیاپی دلش به هم بخورد و شکوفه بزند و مدام گِل یا چیزهای زیانبار بخورد، به درمان آن می‌پردازند. طب سنتی و طب عامه برای دفع ویار چاره‌هایی به کار برده‌اند. جرجانی می‌گوید: زمانی که در زنی باردار منش گشتن خیزد، باید شِبِت پخته را که با انگبین آمیخته و نیم گرم شده است، به او خورانید تا شکوفه زند و خلط معده‌آش بالا آید و پاک شود. او نوشاندن آب ترنج، آب لیمو، آب غوره و آب انار و خوراندن گوشت دُرّاج، مرغ خانگی، بزغاله و طعامهایی با پیاز و سرکة پرورده و خَرْدَل زده را نیز برای ویارزدایی از زنانی که مزاج گرم دارند، سودمند دانسته است. همچنین گذاشتن ضمادی از سنبل و قَصَب الذیره و انیسون و خرمای قَسْبْ و بِهِ پخته و شراب ریحانی کهن را بر روی شکم زن ویاردار آرام‌بخش حال وی و از داروهای ویارزدا وصف کرده است (ذخیره، 558). از روشهای دیگر ویارزدایی که هنوز هم در میان مردم ایران رواج دارد، خوراندن ماهیهای کوچک زندة چشمه و رودخانه (باستانی پاریزی، 452)، یا آب شکمبة پختة گوسفند همراه با تکه‌آی از خود شکمبه است (اسدیان، 251).
    تشخیص پسر یا دختر بودن بچه در شکم: زنان از آغاز دورة آبستنی تا پایان آن با شور و ناشکیبایی فراوان درپی تشخیص جنس بچة شکم خود هستند. از قدیم در جامعة ایران تدبیرهای گوناگون برای تشخیص نرینه یا مادینه بودن جنس جنین به کار می‌رفته و از راه برخی آزمونها و نشانه‌ها حدس زده می‌شده است. یکی از آزمونهای معمول میان طبیبان این بود که زراوند کوبیده را در انگبین می‌سرشتند و خمیر آن را روی پشم‌پاره‌آی سبز رنگ می‌مالیدند و آن را به زن آبستن می‌دادند تا صبح ناشتا به خود برگیرد. زن تا عصر چیزی نمی‌خورد. در این هنگام اگر آب‌دهان او شیرین می‌شد، بچه را نرینه و اگر تلخ می‌شد بچه را مادینه می‌انگاشتند (جرجانی، ذخیره، 555 ـ556). همچنین، از روی برخی نشانه‌ةای ظاهری در تن و رفتار زن آبستن، جنس بچة شکم او را حدس می‌زدند. مثلاً اگر نخستین نشانة آبستنی روی پستان راست زن پدید می‌آمد و شیر آن قوام بیشتر می‌یافت، یا اگر زن آبستن به هنگام حرکت، نخست پای راست خود را پیش می‌نهاد و یا به هنگام برخاستن از زمین بر دست راست خود تکیه می‌کرد، اینها را نشانه‌هایی از پسر بودن بچه در شکم او می‌پنداشتند (دنیسری، 148؛ هدایت، 34). در فرهنگ عامه جنس نر مظهر قدرت و برتری و جنس ماده مظهر ناتوانی و فرودستی انگاشته می‌شود. بر بنیاد این پندار عمومی مرد مفهوم پاکی، خیر و برکت، و زن مفهوم کاستی را می‌رساند و طبعها و خصلتهای مطلوب و مثبت جنبة مردانه، و طبعها و خصلتهای نامطلوب و منفی جنبة زنانه می‌گیرند. از این رو زیبایی، زرنگی، سنگینی، سرخی، سفیدی و قدرت که ارزش اجتماعی و فرهنگی مثبت دارند، به جنس مرد و زشتی، تنبلی، سبکی و جلفی، سیاهی و ضعف که ارزش اجتماعی و فرهنگی منفی دارند، به جنس زن نسبت داده می‌شود. در نتیجه، هرگاه نشانه‌ای از هر یک از این دو دسته صفتها در زن آبستن پدید آید، از روی آن پسر یا دختر بودن بچه در شکم مادر را حدس می‌زنند. اشیا و ابزارها و زیورها نیز برپایة کاربردشان به دست مردان یا زنان در زندگی و ارزشهای نمادی آنها در فرهنگ جامعه، به دو دستة مردانه و زنانه تقسیم می‌شوند. اشیایی مانند شمشیر، خنجر، کارد، چاقو، کلید، کلاه و عرقچین که بیش‌تر مردان آنها را به کار می‌برند، نمادی از جنس نر و اشیایی مانند قیچی، سنجاق، سوزن، تکمه، روسری، قفل، گردن‌بند و مروارید که بیش‌تر زنان آنها را به کار می‌گیرند. نمادی از جنس ماده تصور می‌شوند. از سوی دیگر، شمشیر و خنجر و کارد که ابزار جنگ و برندگی و خونریزی‌اند و کلید که وسیلة گشایش است،‌ مظهر نیرو و برتری شناخته می‌شوند و با جنس مرد و صفت مردانگی بستگی می‌یابند. بنابراین بینش، هرگاه زن آبستن یکی از این چیزها را در خواب ببیند یا در گذرگاهی بیابد و یا به آنها گرایش یابد، جنس فرزند در شکم او را در ارتباط با مفاهیم مردانه یا زنانة هر یک از این اشیا حدس می‌زنند. همچنین، عامة مردم براساس ارزش نمادی مفهوم راست و چپ در فرهنگ، میان دو سوی راست و چپِ پیکر انسان فرق می‌گذارند و اندامهای راست بدن را مظهری از قدرت و برتری، یعنی مردانگی و اندامهای چپ بدن را مظهری از ناتوانی و فرودستی، یعنی زنانگی می‌انگارند. از این رو اگر پلک چشم راست زن آبستن تند و زودتر از پلک چشم چپ او بزند، یا اگر پهلوی راست زن پس از 3 ماه و 10 روزگی بیش از پهلوی چپ او برآمده گردد، یا اگر به هنگام ورود به جایی نخست پای راست را پیش بگذارد، گمان به پسر بودن بچه در شکم او می‌برند.
    علت شناسی: در گذشته اعتقاد بر این بود که نطفة انسان دارای «عِرق الدَّسّاس» است، یعنی رگها و عاملهایی پنهانی دارد که سرشت و خوی طبیعی را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند (لین، ذیل دساس؛ جزایری،‌ 75). برخی از پیشینیان معتقد بودند که شکل و اندامهای بچه از مادر و طایفة وی و قوت اندامهای بچه از پدر و تبار او بنیاد می‌گیرد. از این‌رو، زیبایی و زشتی بچه را از سوی مادر و برادران مادر و تندرستی و بیماری او را از سوی پدر و قبیلة او می‌پنداشتند (جرجانی، الاغراض، 515). به عقیدة عامه، انجام برخی شایستها و ناشایستها، مانند همخوابگی زن و شوهر در زمانهایی خاص و خجسته، یا خوردن برخی خوراکیها و میوه‌ها در دورة آبستنی و یا شکستن محرمات به هنگام آبستنی، اثرهایی نیک یا بد بر بچه در شکم می‌گذارد. مثلاً اگر زن و شوهر در شب عیدغدیر همخوابگی کنند، بچه‌آی که نطفه‌آش در این شب بسته شود، ‌شش انگشتی می‌شود. به عقیدة صُبّی‌ها اگر نطفة بچه‌ای در شب 29 هر ماه قمری که قرص ماه پنهان و جهان تاریک و دیو تاریکی در کار است، بسته شود، بچة آن نطفه شش انگشتی، یا دو سر و یا عیبناک می‌گردد (دراور، 326). شیخ عبدالله مامقانی می‌نویسد: بچة نطفه‌آی که در روز جمعه بسته شود، خطیب، در شب سه‌شنبه مهربان و گشاده‌دست و خوشبو دهان و پاک زبان و در شب پنج‌شنبه از فرمانروایان جهان می‌شود (ص 138). تهرانیها «ماه گرفتگی» یعنی لکه یا خال بزرگ کبود یا سرخ تیره رنگ مادرزادی روی پوست تن بچه را به سبب دست گذاشتن زن آبستن به روی تن به هنگام خسوف (ماه گرفتگی)،‌ «کورچشمی» مادرزادی پسر را به علت رفتن زن آبستن به درون حرم بی‌بی شهربانو و «شور چشمی» را در اثر افتادن نگاه زن حامله به کف پای مرده یا گذشتن از روی آن می‌پندارند.
    پیشگیری از آبستنی: زنان معمولاً از سن 15 سالگی تا 45 سالگی یعنی سن یائسگی، توانایی باروری بچه دارند. بسیاری از زنان در دورة بارداری خود پس از چند شکم زاییدن، یا به سبب بیماری و ناتوانی جسمی و روانی و یا خطر و زیانهای حاملگی و زایمان، به این اندیشه می‌افتند که از آبستن شدن خود پیشگیری کنند. در طب سنتی ایران، طبیبان برای پیشگیری از آبستنی زنان بارور و دگرگون کردن شرایط محیط زهدان و لوله‌های تخمدان آنان برای نگرفتن نطفة مرد، روشهای گوناگونی به کار می‌بردند. علی‎بن عباس اهوازی، حکیم اسلامی پیشگیری از حاملگی را برای زنان بیمار و زنانی که رحمی کوچک‌تر از اندازة طبیعی یا موجبی طبی دارند،‌ لازم دانسته، لیکن از معرفی داروهای ضدبارداری و چگونگی استفاده از داروها، به سبب بهره‌گیریهای نادرست زنان از آنها، پرهیز کرده است (الگود، طب در دورة صفویه، 275). روش پیشگیری از آبستنی در طب قدیم عبارت بود از 1. کاربُرد داروهای خوردنی مانند خوراندن آب بادروک یا شیرة ریحان شیرین (تفلیسی، 434)، وَسَخ (چرک وریم) گوش استر، خون خرگوش (قزوینی، 397، 409)، کمیز گاومیش و لعاب شتر به زن (دنیسری، 227، 229)؛ 2. کاربرد داروهای مالیدنی مانند چرب کردن سر نرینه با قطران یا روغن بَلَسان و یا سفیداج پیش از همخوابگی با زن (جرجانی، الاغراض، 514)؛ 3. برداشتن پَرزه یا شیاف پیش از هم بستری با شوهر، مانند پرزه‌ةایی از مخ خرگوش، سرگین فیل یا خرگوش و نعناع (قزوینی، 227، 409، 422) و کعب راسو‌ (دنیسری، 233)؛ 4. دود دادن زهدان مانند دود سرگین فیل (تفلیسی، 434)؛ 5. اعمال جادویی مانند بستن یا همراه کردن تخم حُمّاض (تُرشَک) (عقیلی، 365) یا پای خرگوش (دنیسری، 230)، یا نخستین دندان کودک با زن (قزوینی، 303) و یا بستن عَقره یا شَبه برتهیگاه زن (لغت‌نامه، ذیل عقره). امروز نیز بسیاری از روشهای سنتی پیشگیری از آبستنی میان زنان جامعة ایران رواج دارد. مثلاً زنان کرمانی و بلوچ برای اینکه آبستن نشوند، ریشة گیاهی به نام «نَرُوک» را می‌خورند یا شیافی از آن را به خود برمی‌دارند. این گیاه که به رنگ پلنگ ابلق است، در کوههای کرمان در بهار می‌روید. می‌گویند چون پلنگ سخت‌زاست، برای اینکه آبستن نشود، بیخ این گیاه را بیرون می‌آورد و می‌خورد (عقیلی، 869؛ جزایری، 68). عقیلی خاصیت این گیاه را چنین وصف کرده است: «آن را زن بخورد و یا فرزجه سازد و یا ذَرُورْ و یا تعلیق نماید هرگز آبستن نگردد. و چون مرد تعلیق نماید مباشرت نکند و اگر نماید با هر زن که مقاربت نماید حامله نگردد» (عقیلی، 869). در خراسان زنان برای پیشگیری از حاملگی، اندکی سُم قاطر و استخوان مرده را می‌کوبند و با هم می‌آمیزند و در غذا می‌ریزند و می‌خورند (شکورزاده، 125).
    در فقه اسلامی نیز دربارة پیشگیری از آبستنی گفت‌وگو شده است. گرچه در آن گذشتة دور، وسایل امروزی جلوگیری از حاملگی نبود، همان تنها راه پیشگیری جایز شناخته شد. این راه عبارت بود از «عَزل » یعنی جلوگیری از ریختن نطفه به درون رحم. برخی از فقیهان معاصر صریحاً در این مورد اظهار نظر کرده گفته‌اند: دلیل مخالفان جلوگیری از آبستنی عبارت است از «تضییع نسل»، نسلی که ازدواج برای آن پایه‌گذاری شده است، ولی هیچ دلیلی بر حرام بودن تضییع نسل نیست (حکیم، 12/57).
    افگانه: انداخن یا سقط بچة نارس و ناپروردة زنده یا مرده از شکم پیش از پایان دورة آبستنی است. افگانه ممکن است غیرعمدی یا عمدی باشد. وقتی زن آبستن به سبب عیب و فساد تخمک یا نطفة مرد، کمبود هورمونی خاص، ناتوانی و نابهنجاری و بیماری زهدان، انجام کارهای سخت و توان‌فرسا، حمل و نقل اشیای بسیار سنگین، افتادن از بلندی و ضربة سخت روی شکم و کمر نتواند بچه را در شکم نگه دارد و بچه خد به خود بیفتد، سقط غیرعمدی است. طبیبان قدیم به علت بیماری بچه‌افکنی غیرعمدی زنان کمابیش پی برده بودند. آنان معتقد بودند که بچه انداختن بیش‌تر در 3 ماهة اول آبستنی به سبب ظریف و نازک بودن جنین و مشیمه و در دو سه ماه آخر آن به سبب پختگی و گران و سنین بودن بچه روی می‌دهد. آنها 3 دسته سبب برای بچه‌افکنی تصور می‌کردند: 1. سببهای مادرسویی مانند باد و رطوبت بسیار درون زهدان که سبب جنباندن و لغزاندن بچه می‌شود، سردیِ سختِ زهدان که بچه را از پرورده شدن باز می‌دارد، خون روی با اسهال یا با حیض یا با فصد، پدید آمدن قُرحه (زخم) و بواسیر لحمی (پولیپ رحم) و آماس (برآمدگی) در زهدان، تب و لرزهای سخت و اسهالهای صفراوی و بلغمی و لاغری و ناتوانی بسیارِ زن آبستن که موجب نرسیدن غذا به بچه می‌شود؛ 2. سببهای پدرسویی مانند رقیق بودن آب منی پدر که سبب نازک و ضعیف شدن مشیمه و ترکیدن آن می‌شود؛ 3. سببهای بیرونی مانند رسیدن سرما به دهان رحمم که موجب بسته شدن راههای غذارسانی به بچه می‌شود، یا رسیدن گرما و تری بسیار به جنین در اثر نشستن مادر به مدتی دراز در گرمابه، حرکت سخت زن در دورة بارداری، زخم رحم و آسیب وارد آمدن به آن و عارضه‌ةای نفسانی مانند خشم سخت و اندوه بزرگ و ترس ناگهانی زن حامله (جرجانی، ذخیره، 559). طبیبان از روی برخی نشانه‌ها به بیماری زن آبستن و ناتوانی زهدان او در نگهداری بچه و احتمال انداختن یا مرگ آن پی می‌بردند: سرخ شدن چشم و چهره، گرانی سر و ماندگی تنِ زنِ آبستن و درد رحمِ او را نشانه‌هایی از بچه انداختن می‌دانستند و سنگین شدن بچه در شکم و رها بودن و افتادن او از سویی به سویی دیگر در شکم، سردشدن ناف، تراویدن گنده و زرداب از رحم و سفیدشدن چشم و سربینی و گوش و سرخ‌شدن لبها را نیز نشانه‌هایی از مرگ بچه در شکم می‌گرفتند (همانجا). برای حفظ تندرستی و بقای بچه در زهدان و درمان ناتوانی زن در نگهداری جنین، زنان آبستن را سخت از کارهای سنگین و دشوار و خوردن خوراکها و داروهای زیانمند و فصد یا خون گرفتن پرهیز می‌دادند (همو، همان، 560). روش درمانی آنان در رفع ناتوانی و پیشگیری از افکندن بچه عبارت بود از کاربرد داروهای خوارکی مانند تخم نعناع و بادیان در آمیخته با روغن انگبین (تفلیسی، 437)، حقنه یا اماله کردن جوشاندة گیاهی مانند سعتر فارسی، ابهل، نانخواه، کاشم، شبت، بابونه، سداب همراه با روغن کنجد و روغن سوسن (همانجا)، برداشتن پرزه‌آی درست شده از روغن بلسان و گیاه سعتر و نانخواه، یا پنیر مایة خرگوش، یا شیافی از گَردِ سنگِ لاجورد و روغن زیتون (زاوش، 253)، مالیدن مرهم و گذاشتن ضماد روی شکم و دور کمر مانند مرهمی که از ساییدن میوة نارسیدة یبروح (ذوصورتین، ظاهراً همان مهر گیاه) در روغن گل سرخ فراهم می‌کردند (حکیم مؤمن، 878ء و همراه کردن حرز و افسون و بازوبندی که در‌ آن کژدم می‌گذاشتند (دنیسری، 244). یکی از روشهای پیشگیری از بچه‌افکنی در فرهنگ عامة‌ایران قفل کردن کمر زن آبستن بود. این روش درمانی که جنبة نمادی داشت، در بیش‌تر جاهای ایران متداول بود. آداب قفل کردن چنین بود که قابله دور کمر زنی را که در دورة حاملگی لک می‌دید، یعنی خونریزی داشت و احتمال افتادن بچه‌اش می‌رفت، بندی می‌پیچید و دو سر آن را از داخل حلقة قفل کوچکی می‌گذراند و گره می‌زد. کلید قفل را زیر ناودانی رو به قبله می‌آویخت و وانمود می‌کرد که آن را پشت کوه قاف انداخته است. ماما قفل را در یکی از روزهای آخرین هفتة ماه نهم آبستنی زن، یا پس از زایمان از کمر او باز می‌کرد. ماماهای یهودی تهران کمر زن آبستن را با یک ریسمان ابریشمی هفت رنگ و قفلی که روی آن طلسمهایی کنده شده بود، می‌بستند (کتیرایی، 14ـ 15). ماماهای مسلمان هفت آیه از سورة «یس» که هر یک با کلمة «مبین» پایان می‌یابد، می‌خواندند و در قفل می‌دمیدند (شاملو، 203). خراسانیها دو کلاف نخ پنبه‌ای سفید و آبی‌رنگ را به هم می‌تافتند و در هنگام تابیدن «هفت مبین» را می‌خواندند و به آن می‌دمیدند (شکورزاده، 127). در لرستان و ایلام کمر زن را با کمربند چرمی پهن می‌بستند و به آن قفلی که روی آن دعا نوشته شده بود، می‌زدند (اسدیان، 252).



    جواد صادقی نسب ::: جمعه 88/3/29::: ساعت 1:4 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 6
    بازدید دیروز: 23
    کل بازدید :367901

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    آبستنی - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<