ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
جنگل از باد گريزان،چرخها ميزد چودريا،دانه هاي گردباران،پهن ميگشتند هر جا:برق چون شمشير بران،پاره ميکردابرهارا،تندر ديوانه غران،مشت ميزدابرها را:بس دلارابودجنگل،به چه زيبا بود جنگل! مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني ،رازهاي جاوداني، پند هاي آسماني؛“بشنو از من، کودک من ،پيش چشم مرد فردا،زندگاني – خواه تيره، خواه روشن -هست زيبا، هست زيبا ،هست زيبا