سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که از خیر [رساندن] باز ایستد و تو را نیز با خود، باز دارد . [امام علی علیه السلام]
عرب صدر اسلام و پزشکى --پزشکى در دوره اسلامى (قرنهاى اوّل و دوّ - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو

  • عرب صدر اسلام و پزشکى
    اسلام زمانى ظهور یافت که دانش پزشکى ، مراحل طفولیت خود را طى مى کرد، عرب بخصوص ، از ملتهاى دیگر در این زمینه ضعیفتر بود؛ زیرا حکومتى مرکزى که در زیر سایه اش امنیت و آرامشى استقرار بیابد، وجود نداشت ؛ امنیتى که زمینه رقابت و کوشش در راه به دست آوردن خواسته ها و آرزوهایى باشد که ممکن است در دل بسیارى از مردم به علل و اسباب مختلف ، آشیانه کند.
    جز ((حارث بن کلده )) که بهره اى از شهرت برده بود و البته اگر پزشکى را نزد جندى شاپوریان نمى آموخت ، از این شهرت نیز بى نصیب مى ماند. و نیز جز ((ابن حذیم ))، کسى دیگر را نمى توان یافت که ما را بر آن وادارد که آنان را داراى سهمى در پیشرفت این دانش بدانیم . بلکه سببى هم در بین نیست که بتوانیم آنان را داراى پزشکانى به معناى واقعى کلمه فرض نماییم . حتى ((ابن کلده )) و ((ابن حذیم )) نیز معلوم نیست که تا چه اندازه در این زمینه متبحّر و حاذق بوده اند. از آنان نه اثرى علمى به جاى مانده ، نه در تاریخ چیزى هست که در این باره ما را رهنما باشد.
    در فصل پیش اندکى در این زمینه سخن رانده شد.
    پزشکى در صدر اسلام
    پیشتر اشاره شد که اسلام ، پزشکى را وظیفه اى شرعى و یکى از واجباتى مى داند که کوتاهى در آن به هیچ وجه روا نیست ؛ چنانکه در فرمایشهاى پیامبر(صلى الله علیه و آله ) و ائمه اطهار: که در باره پزشکى وارد شده است ، نیز مشهود است . این روایات ، حقیقتاً ثروتى عظیم است ، و به هیچ وجه تناسبى با حرکتى که علم پزشکى در قرن نخست و نیمه اوّل قرن دوّم هجرى داشته است ، ندارد . البته کسى که بدین روایات مراجعه کند، به این حقیقت مهم خواهد رسید که آن بزرگواران برآن بوده اند که نهضتى شامل در این زمینه به راه اندازند؛ نهضتى همه جانبه ، عمیق و دقیق ؛ نهضتى که از حقیقت و واقعیتى که بر آن متکى است و نیز از معانى والاى انسانى که بدان متوجه است مدد مى گیرد.
    ولى ظاهراً قوم عرب ، در سطح مناسبى نبود که از این حادثه جدید که همانا ظهور اسلام است ، بهره کافى ببرد. میل و توجه آنان بر زمینه هاى دیگرى معطوف بود؛ زمینه هایى که با تأ ثرات و تغییرات ذهنى و فکرى و غیره که پس از ظهور اسلام برآنان وارد گشته بود، مناسب مى نمود .
    زیاد دور نرفته ایم اگر این حقیقت را بیان کنیم که : گرایشها و توجهات جدیدى که در اثر آرزوها و خواسته هاى جدیدشان به وجود آمد، در این میان اثرى بس بلیغ داشته است . و این خواسته ها و آمال ، در شرایط و اوضاع متعدد و معین پس از ظهور اسلام ، پاى بر عرصه وجود نهاد.
    بعضى از سیاستهاى حکّام پس از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) جز امام على (علیه السلام ) نیز به شکل مؤ ثر، یارى بخش این جریان بودند. این حکّام ، هیچ نیازى نمى دیدند که از ملل غیر عرب مدد جویند و از آنان استفاده کنند جز به اندازه اى که ضرورى و لازم بود و هیچ توجهى به نیازهاى ملت خویش نداشتند و اصلاً به آن فکر نمى کردند .
    علاوه بر این ، آنان مردم و حکامى بودند که عقل و فکرشان چنان روشن نبود که به سطح مطلوب آن حادثه عظیم برسد؛ حادثه اى که به مثابه جهشى بس بزرگ بود که با ظهور اسلام در میان آنان خود را در صحنه زندگى و حیات آنان آشکار کرده بود.
    در کنار این عوامل ، باید عدم توجه و عنایت آنان را به اهداف و تعالیم پیامبر و دینشان و بى همتى شان را در عمل به آن و به تحقق رسانیدنش را مدّ نظر داشت .
    علوم بسیارى - که پزشکى نیز یکى از آنها بود - در میانشان به صورتى مهمل و مطرود، باقى ماند، اگر چه این علوم از میان نرفت . و این جریان تا آغاز حکومت عباسى ادامه داشت . این حکومت که پس از حکومت اموى روى کار آمد در بر انگیختن میل بر سلطه و حکمرانى سهیم و شریک بود. از اینجا، ثبات و رفاه در فراروى شان قرار گرفت و مظاهر و مقتضیات فرهنگ و تمدن روى به سوى آنان نهاد که این امر، باعث شد تا ایشان این مقتضیات و نیازها را با رویى باز پذیرا شوند؛ مقتضیات و نیازهایى که بى توجهى و نادیده انگاشتن شان به هیچ وجه روا نبود .
    پس بدینسان نهضت علمى آغاز گشت و عصر طلایى ظاهر شد و مسلمانان در اندک زمانى به شکلى جدّى و اساسى در میدان علم و معرفت به پیشرفتها و دستاوردهایى دست یافتند که رسیدن به آن براى هر ملتى در چنین زمانى ممکن نبود.
    نقش ملل غیر مسلمان در نهضت علمى
    طبیعى است که شکوفایى و ظهور دانش پزشکى و طبابت میان مسلمانان در چنین جوّى و در شروع حکومت عباسیان ، با همکارى متخصصین ملل دیگر همراه بوده است ؛ بخصوص کسانى که در این دوره ، معارف و علوم پزشکى بدانان رسیده و منتهى شده بود. اینان همان جندى شاپوریانند .
    جندى شاپوریان و کسانى دیگر، بسیارى از کتابهاى پزشکى را ترجمه کردند، در دربار خلفا و اعیان و اشراف به پزشکى پرداختند و به اموال کلان با ارقامى نجومى دست یافتند. و شگفت نیست که ببینیم حکام و خلفا اهتمام تام داشتند که پزشکانشان از ملل غیر مسلمان باشند؛ مانند یهودیان ، مسیحیان و زرتشتیان . حتى پزشکان متوکل همگى مسیحى بوده اند(50) ؛ چه اینان جز به چنین پزشکانى اعتماد نداشتند و در تحقّق حوائج سیاسى خویش همچون حل مناقشات جز به غیر مسلمانان اعتماد نمى نمودند.
    اگر چه پزشکانى ماهر در میان مسلمانان موجود بودند که مهارت کافى در ابداع ، اختراع ، جامعیت و ژرف اندیشى در این علم داشتند؛ کسانى چون ((احمد بن ابى الاشعث ))، ((على بن عیساى کحال ))، ((احمد بن محمد طبرى ))، ((ابن صورى )) و دیگران که تعداد آنان به دهها و صدها نفر مى رسد . عالمان مسلمان نیز خلفا را به همین سبب که مسیحیان را به دلیل طبابتشان بزرگ مى شمردند، ملامت مى کردند.(51)
    آرى ، مسلمانان در زمینه پزشکى ، از ملل دیگر مدد جستند، ولى هنوز مدتى کوتاه نگذشته بود که خود، به پیشرفتهاى عظیمى نایل گشتند؛ و دستاوردهایى که نیل بدانها براى ملتى چون مسلمانان ، با آن شرایط و اوضاع ممکن مى نمود .
    آنان براى نهضت پزشکى که در قرن حاضر - یعنى قرن چهاردهم هجرى - شکل یافته و ظاهر گشته است ، اساس و قواعدى درست و محکم پى ریختند و بر همین قواعد، اصول و دستاوردهاى عظیم است که اروپائیان و دیگران ، در نهضت پزشکى حاضر تکیه نموده اند؛ چنانکه این حقیقت آشکار است و نیاز به بیان ندارد .
    البته ما در اینجا، تنها مى توانیم اشاره اى اجمالى به حرکت و جریان علمى پزشکى اسلامى و آنچه با آن مرتبط است ، داشته باشیم و ناچاریم به مقتضاى مقام ، بسیار مختصر سخن برانیم .
    پزشکى در قرن اوّل هجرى
    پیش از این به برخى از پزشکان معروف و نیز علوم و معارف آنان که در عصر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) زندگى مى کردند، اشارتى رفت . حال اندکى دیگر در این باره بحث مى کنیم . گروهى از انصار به پیامبر عرض کردند : ((اى رسول خدا! ما را همسایه اى است که از درد شکم شکایت دارد، آیا اجازه مى فرمایى مداوایش کنیم ؟)) .
    پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود : ((چگونه مداوایش مى کنید؟)).
    گفتند : شخصى یهودى هست که این بیمارى را مى تواند درمان کند .
    حضرت فرمود : ((چگونه ؟)) .
    گفتند : شکمش را مى درد و چیزى از آن بیرون مى آورد .
    پیامبر این عمل را ناخوش داشت و بدانان پاسخ مثبت نداد. آنان چند بار دیگر نزد او آمدند تا به سه مرتبه رسید . پیامبر فرمود: ((هر چه خواهید انجام دهید)).
    آنان یهودى را بر بالین وى خواندند. یهودى ، شکم او را درید و عفونت بسیارى از آن خارج کرد. سپس شکم را شست و بدوخت و بر آن دارو مالید. پس بیمار شفا یافت و پیامبر را از او خبر دادند. حضرت فرمود: ((همان کس که بیماریها را آفریده ، درمانشان را نیز آفریده است )).(52)
    و ((ابن سنان )) نقل مى کند که از امام صادق (علیه السلام ) در باره مردى پرسید که دندانش شکسته بود، آیا مى توان با تکه اى طلا آن را وصل کرد؟ و اگر امکانش نبود و دندان ساقط شد آیامى توان به جایش دندان گوسفند بکارند؟ حضرت فرمود: ((آرى ،اگر بخواهد مى تواند دندان گوسفند را پس از آنکه به ذبح شرعى ، ذبح شود در دهانش جاى دهند)).
    ((حلبى )) نیز روایتى مانند همین روایت را نقل کرده است .(53)
    ((زراره )) نیز از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که پدرم در حالى که من نیز حاضر بودم از امام صادق در باره مردى که دندانش بیفتد پرسید که آیا مى توان دندان [حیوان ] مرده اى را به جایش نهند ؟
    حضرت فرمود : ((باکى نیست )).(54)
    و نیز گذشت که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ضحاک را امر فرمود که بینى اى از طلا بسازد و...، همچنین بیان شد که ((حارث بن کلده )) - که در اسلامش اختلاف نموده اند - کتابى در علم پزشکى نگاشته است .
    در غیر این موارد، چیز دیگرى که حاکى از فعالیتهاى پزشکى مسلمانان در قرن اوّل هجرى باشد نمى یابیم . بلکه حتى مى توان در طلیعه حکومت عباسیان نیز این وضعیت را یافت . البته جز آنچه از پیامبر و ائمه معصوم نقل شده است و نیز پزشکانى که در دوره جاهلیت مى زیسته اند، مانند ((ابن ابى رمثه ))، ((حارث بن کلده ))، ((نضر بن حارث )) و چند نفر دیگر که ذکرشان گذشت . و یا ماجراى ضربت خوردن امیر مؤ منان که پزشکانى براى مداوایش گرد آمدند و حاذقترین آنان ((ابن عمریا)) و ((اثیر بن عمر)) و ((السکونى )) بود. وى در پزشکى ، صاحب کرسى بوده است (55) ؛ چنانکه براى درمان ((عمر)) هنگامى که بدو زخم زدند، کسى از انصار و بنى معاویه را بر بالینش آوردند.(56)
    ولى در عهد بنى امیه ، حکامى را خواهیم یافت که بر بعضى پزشکان ادیان دیگر، مانند ((ابن اءثال نصرانى ))، ((ابى الحکم نصرانى ))، ((ثیاذوق )) و ((ابن أ بجر مسیحى ))(57) پزشک شخصى عمر بن عبدالعزیز، اعتماد مى کردند. اگر چه بعضى ادعا کرده اند که ((خالد بن یزید)) نیز در پزشکى ماهر بوده است ،(58) ولى اعتمادى بر این قول نیست . البته -چنانچه خواهد آمد مى توان محتمل دانست که وى مترجمان را در ترجمه بعضى از کتابهاى پزشکى تشویق کرده است ، البته اگر بتوان او را داراى دستى در این فن دانست . بى شک مهارت او فقط جنبه نظرى داشته و هیچ گاه عملاً به طبابت نپرداخته است . ولى آنچه از او مشهور مى باشد این است که وى به کیمیاگرى تمایل داشته است و در باره مهارتش در علم پزشکى جز آنچه ((ابن خلکان )) بیان نموده ، چیزى یافت نشده است .
    در میان کسانى که جزء عالمان دانش پزشکى ذکر گشته اند، مى توان زنانى را نیز یافت که در دوره رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى زیسته اند. ((رفیده )) یکى از اینان است که در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) براى مداواى بیماران و مجروحان ، خیمه داشته است . همچنین مى توان زنى از قبیله ((عذره ))؛ ((لیلاى غفاریه ))، ((ام سلیم ))، ((ام عطیه ))، ((ربیع بنت معوذ)) و کسانى دیگر را نام برد که در فصل پنجم از بخش دوّم کتاب حاضر در آنجا که سخن از معالجه و پرستارى مرد توسط زن مى رود، نامشان را خواهیم آورد .

    فصل دوّم : پزشکى در دوره اسلامى (قرنهاى اوّل و دوّم هجرى )

    پیشتر اشاره شد که اسلام ، پزشکى را وظیفه اى شرعى و یکى از واجباتى مى داند که کوتاهى در آن به هیچ وجه روا نیست ؛ چنانکه در فرمایشهاى پیامبر(صلى الله علیه و آله ) و ائمه اطهار: که در باره پزشکى وارد شده است ، نیز مشهود است . این روایات ، حقیقتاً ثروتى عظیم است ، و به هیچ وجه تناسبى با حرکتى که علم پزشکى در قرن نخست و نیمه اوّل قرن دوّم هجرى داشته است ، ندارد . البته کسى که بدین روایات مراجعه کند، به این حقیقت مهم خواهد رسید که آن بزرگواران برآن بوده اند که نهضتى شامل در این زمینه به راه اندازند؛ نهضتى همه جانبه ، عمیق و دقیق ؛ نهضتى که از حقیقت و واقعیتى که بر آن متکى است و نیز از معانى والاى انسانى که بدان متوجه است مدد مى گیرد.
    ولى ظاهراً قوم عرب ، در سطح مناسبى نبود که از این حادثه جدید که همانا ظهور اسلام است ، بهره کافى ببرد. میل و توجه آنان بر زمینه هاى دیگرى معطوف بود؛ زمینه هایى که با تأ ثرات و تغییرات ذهنى و فکرى و غیره که پس از ظهور اسلام برآنان وارد گشته بود، مناسب مى نمود .
    زیاد دور نرفته ایم اگر این حقیقت را بیان کنیم که : گرایشها و توجهات جدیدى که در اثر آرزوها و خواسته هاى جدیدشان به وجود آمد، در این میان اثرى بس بلیغ داشته است . و این خواسته ها و آمال ، در شرایط و اوضاع متعدد و معین پس از ظهور اسلام ، پاى بر عرصه وجود نهاد.
    بعضى از سیاستهاى حکّام پس از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) جز امام على (علیه السلام ) نیز به شکل مؤ ثر، یارى بخش این جریان بودند. این حکّام ، هیچ نیازى نمى دیدند که از ملل غیر عرب مدد جویند و از آنان استفاده کنند جز به اندازه اى که ضرورى و لازم بود و هیچ توجهى به نیازهاى ملت خویش نداشتند و اصلاً به آن فکر نمى کردند .
    علاوه بر این ، آنان مردم و حکامى بودند که عقل و فکرشان چنان روشن نبود که به سطح مطلوب آن حادثه عظیم برسد؛ حادثه اى که به مثابه جهشى بس بزرگ بود که با ظهور اسلام در میان آنان خود را در صحنه زندگى و حیات آنان آشکار کرده بود.
    در کنار این عوامل ، باید عدم توجه و عنایت آنان را به اهداف و تعالیم پیامبر و دینشان و بى همتى شان را در عمل به آن و به تحقق رسانیدنش را مدّ نظر داشت .
    علوم بسیارى - که پزشکى نیز یکى از آنها بود - در میانشان به صورتى مهمل و مطرود، باقى ماند، اگر چه این علوم از میان نرفت . و این جریان تا آغاز حکومت عباسى ادامه داشت . این حکومت که پس از حکومت اموى روى کار آمد در بر انگیختن میل بر سلطه و حکمرانى سهیم و شریک بود. از اینجا، ثبات و رفاه در فراروى شان قرار گرفت و مظاهر و مقتضیات فرهنگ و تمدن روى به سوى آنان نهاد که این امر، باعث شد تا ایشان این مقتضیات و نیازها را با رویى باز پذیرا شوند؛ مقتضیات و نیازهایى که بى توجهى و نادیده انگاشتن شان به هیچ وجه روا نبود .
    پس بدینسان نهضت علمى آغاز گشت و عصر طلایى ظاهر شد و مسلمانان در اندک زمانى به شکلى جدّى و اساسى در میدان علم و معرفت به پیشرفتها و دستاوردهایى دست یافتند که رسیدن به آن براى هر ملتى در چنین زمانى ممکن نبود.
    نقش ملل غیر مسلمان در نهضت علمى
    طبیعى است که شکوفایى و ظهور دانش پزشکى و طبابت میان مسلمانان در چنین جوّى و در شروع حکومت عباسیان ، با همکارى متخصصین ملل دیگر همراه بوده است ؛ بخصوص کسانى که در این دوره ، معارف و علوم پزشکى بدانان رسیده و منتهى شده بود. اینان همان جندى شاپوریانند .
    جندى شاپوریان و کسانى دیگر، بسیارى از کتابهاى پزشکى را ترجمه کردند، در دربار خلفا و اعیان و اشراف به پزشکى پرداختند و به اموال کلان با ارقامى نجومى دست یافتند. و شگفت نیست که ببینیم حکام و خلفا اهتمام تام داشتند که پزشکانشان از ملل غیر مسلمان باشند؛ مانند یهودیان ، مسیحیان و زرتشتیان . حتى پزشکان متوکل همگى مسیحى بوده اند(50) ؛ چه اینان جز به چنین پزشکانى اعتماد نداشتند و در تحقّق حوائج سیاسى خویش همچون حل مناقشات جز به غیر مسلمانان اعتماد نمى نمودند.
    اگر چه پزشکانى ماهر در میان مسلمانان موجود بودند که مهارت کافى در ابداع ، اختراع ، جامعیت و ژرف اندیشى در این علم داشتند؛ کسانى چون ((احمد بن ابى الاشعث ))، ((على بن عیساى کحال ))، ((احمد بن محمد طبرى ))، ((ابن صورى )) و دیگران که تعداد آنان به دهها و صدها نفر مى رسد . عالمان مسلمان نیز خلفا را به همین سبب که مسیحیان را به دلیل طبابتشان بزرگ مى شمردند، ملامت مى کردند.(51)
    آرى ، مسلمانان در زمینه پزشکى ، از ملل دیگر مدد جستند، ولى هنوز مدتى کوتاه نگذشته بود که خود، به پیشرفتهاى عظیمى نایل گشتند؛ و دستاوردهایى که نیل بدانها براى ملتى چون مسلمانان ، با آن شرایط و اوضاع ممکن مى نمود .
    آنان براى نهضت پزشکى که در قرن حاضر - یعنى قرن چهاردهم هجرى - شکل یافته و ظاهر گشته است ، اساس و قواعدى درست و محکم پى ریختند و بر همین قواعد، اصول و دستاوردهاى عظیم است که اروپائیان و دیگران ، در نهضت پزشکى حاضر تکیه نموده اند؛ چنانکه این حقیقت آشکار است و نیاز به بیان ندارد .
    البته ما در اینجا، تنها مى توانیم اشاره اى اجمالى به حرکت و جریان علمى پزشکى اسلامى و آنچه با آن مرتبط است ، داشته باشیم و ناچاریم به مقتضاى مقام ، بسیار مختصر سخن برانیم .
    پزشکى در قرن اوّل هجرى
    پیش از این به برخى از پزشکان معروف و نیز علوم و معارف آنان که در عصر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) زندگى مى کردند، اشارتى رفت . حال اندکى دیگر در این باره بحث مى کنیم . گروهى از انصار به پیامبر عرض کردند : ((اى رسول خدا! ما را همسایه اى است که از درد شکم شکایت دارد، آیا اجازه مى فرمایى مداوایش کنیم ؟)) .
    پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود : ((چگونه مداوایش مى کنید؟)).
    گفتند : شخصى یهودى هست که این بیمارى را مى تواند درمان کند .
    حضرت فرمود : ((چگونه ؟)) .
    گفتند : شکمش را مى درد و چیزى از آن بیرون مى آورد .
    پیامبر این عمل را ناخوش داشت و بدانان پاسخ مثبت نداد. آنان چند بار دیگر نزد او آمدند تا به سه مرتبه رسید . پیامبر فرمود: ((هر چه خواهید انجام دهید)).
    آنان یهودى را بر بالین وى خواندند. یهودى ، شکم او را درید و عفونت بسیارى از آن خارج کرد. سپس شکم را شست و بدوخت و بر آن دارو مالید. پس بیمار شفا یافت و پیامبر را از او خبر دادند. حضرت فرمود: ((همان کس که بیماریها را آفریده ، درمانشان را نیز آفریده است )).(52)
    و ((ابن سنان )) نقل مى کند که از امام صادق (علیه السلام ) در باره مردى پرسید که دندانش شکسته بود، آیا مى توان با تکه اى طلا آن را وصل کرد؟ و اگر امکانش نبود و دندان ساقط شد آیامى توان به جایش دندان گوسفند بکارند؟ حضرت فرمود: ((آرى ،اگر بخواهد مى تواند دندان گوسفند را پس از آنکه به ذبح شرعى ، ذبح شود در دهانش جاى دهند)).
    ((حلبى )) نیز روایتى مانند همین روایت را نقل کرده است .(53)
    ((زراره )) نیز از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که پدرم در حالى که من نیز حاضر بودم از امام صادق در باره مردى که دندانش بیفتد پرسید که آیا مى توان دندان [حیوان ] مرده اى را به جایش نهند ؟
    حضرت فرمود : ((باکى نیست )).(54)
    و نیز گذشت که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ضحاک را امر فرمود که بینى اى از طلا بسازد و...، همچنین بیان شد که ((حارث بن کلده )) - که در اسلامش اختلاف نموده اند - کتابى در علم پزشکى نگاشته است .
    در غیر این موارد، چیز دیگرى که حاکى از فعالیتهاى پزشکى مسلمانان در قرن اوّل هجرى باشد نمى یابیم . بلکه حتى مى توان در طلیعه حکومت عباسیان نیز این وضعیت را یافت . البته جز آنچه از پیامبر و ائمه معصوم نقل شده است و نیز پزشکانى که در دوره جاهلیت مى زیسته اند، مانند ((ابن ابى رمثه ))، ((حارث بن کلده ))، ((نضر بن حارث )) و چند نفر دیگر که ذکرشان گذشت . و یا ماجراى ضربت خوردن امیر مؤ منان که پزشکانى براى مداوایش گرد آمدند و حاذقترین آنان ((ابن عمریا)) و ((اثیر بن عمر)) و ((السکونى )) بود. وى در پزشکى ، صاحب کرسى بوده است (55) ؛ چنانکه براى درمان ((عمر)) هنگامى که بدو زخم زدند، کسى از انصار و بنى معاویه را بر بالینش آوردند.(56)
    ولى در عهد بنى امیه ، حکامى را خواهیم یافت که بر بعضى پزشکان ادیان دیگر، مانند ((ابن اءثال نصرانى ))، ((ابى الحکم نصرانى ))، ((ثیاذوق )) و ((ابن أ بجر مسیحى ))(57) پزشک شخصى عمر بن عبدالعزیز، اعتماد مى کردند. اگر چه بعضى ادعا کرده اند که ((خالد بن یزید)) نیز در پزشکى ماهر بوده است ،(58) ولى اعتمادى بر این قول نیست . البته -چنانچه خواهد آمد مى توان محتمل دانست که وى مترجمان را در ترجمه بعضى از کتابهاى پزشکى تشویق کرده است ، البته اگر بتوان او را داراى دستى در این فن دانست . بى شک مهارت او فقط جنبه نظرى داشته و هیچ گاه عملاً به طبابت نپرداخته است . ولى آنچه از او مشهور مى باشد این است که وى به کیمیاگرى تمایل داشته است و در باره مهارتش در علم پزشکى جز آنچه ((ابن خلکان )) بیان نموده ، چیزى یافت نشده است .
    در میان کسانى که جزء عالمان دانش پزشکى ذکر گشته اند، مى توان زنانى را نیز یافت که در دوره رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى زیسته اند. ((رفیده )) یکى از اینان است که در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) براى مداواى بیماران و مجروحان ، خیمه داشته است . همچنین مى توان زنى از قبیله ((عذره ))؛ ((لیلاى غفاریه ))، ((ام سلیم ))، ((ام عطیه ))، ((ربیع بنت معوذ)) و کسانى دیگر را نام برد که در فصل پنجم از بخش دوّم کتاب حاضر در آنجا که سخن از معالجه و پرستارى مرد توسط زن مى رود، نامشان را خواهیم آورد .
    ((ام جمیله )) بیمارى کلف (نوعى بیمارى پوستى ) را درمان مى کرده است ؛ ازاین رو از ((عایشه )) در این باره کسب تکلیف مى کند و ((عایشه )) او را به ادامه کار امر مى نماید.(59) و در عهد بنى امیه ، ((زینب اودیه )) به طبابت مشغول بوده و چشم و جراحت بدن را درمان مى کرده است .
    کوتاه سخن آنکه در تحقیقمان پیرامون فعالیتهاى پزشکى این دوره ، فایده چندانى نمى توانیم عاید خود کنیم ؛ زیرا این فعالیتها جدّاً ضعیف و بلکه مى توان گفت در حدّ صفر بوده است .
    البته در اینجا نکته اى را به عنوان استدراک باید یاد آور شد و آن اینکه ((مرة بن شراحیل پزشک )) را در زمره پزشکان قرن اوّل دانسته اند؛ چنانکه ((بلاذرى )) در کتاب ((اءنساب الاشراف ))(60) براین رأ ى رفته است . همچنان که ((روایة بن سنان انفه )) را نیز در میان پزشکان قرن دوّم یادکرده اند، ولى ((روایة بن زرارة )) ممکن است از پزشکان قرن اوّل یا دوّم باشد.
    پزشکى در سخنان معصومین (ع )
    شایسته و بایسته است در احادیث و روایات پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و اهل بیت گرامى اش که ثروتى عظیم از دانش پزشکى در دل آنان نهفته است ، تحقیق و تدبّر کنیم ؛ زیرا آن بزرگواران در شؤ ون مختلف و متعدد طب و طبابت به شکلى همه جانبه و کامل سخن گفته اند، حتى زمانى که رکود فکرى و علمى - در عهد امویان - بر جامعه حاکم بود همچنان که قبلاً اشاره شد.
    از این روست که باید این ثروت علمى را بررسى کرد تا گنجهاى با ارزش و حقایق پربهایى که در آنها نهفته است ، ظاهر شود .
    ما براین اعتقادیم که اگر توجه و اهتمامى که شایسته این روایات است بر آنها معطوف شود، نتایج و ثمراتى که بسیار پر اهمیت اند - حتى براى دانش پزشکى امروزى - به دست خواهد آمد .
    و با چه زبانى مى توانیم تأ سف خود را ابراز نماییم ، هنگامى که مى بینیم مسلمانان معاصر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) وائمه معصومین : و حتى شیعیانشان جز به پاره اى از علوم دینى که کوشش و جهد خویش را در تمام اوقات بر آن معطوف کرده بودند، به دانشها و علوم دیگر نپرداخته اند. حتى مى بینیم ائمه اطهار : برآنند تا توجه مسلمانان را به سوى بحث و تدقیق در علل و اسباب جلب فرمایند. امام باقر (علیه السلام ) چون فتوایى براى اصحاب صادر مى کند، بدانان امر مى کند از او بپرسند که مأ خذ و مخرج این فتوا در کجاى قرآن کریم است . ولى کوشش امام در تشویق و ترغیب آنان آن طور که باید در آنان مؤ ثر نمى افتد؛ چرا که با این حال ، آنان فقط پاسخ مسأ له خویش را مى ستانند و بس !!
    شاید همین بى توجهى اصحاب ، علت آن باشد که مى بینیم روایات وارد شده در پزشکى ، خوردنیها، داروها و مانند آن - غالباً - از داشتن سند صحیح محرومند و متخصصین علم حدیث به نقد و تصحیح سندهایشان نپرداخته اند. به هر حال ، در باره طب قرن اوّل هجرى ، به طور خلاصه باید گفت :
    مسلمانان و طب
    بعضى برآنند تا - براى نیل به اهدافى که چندان پوشیده نیست - ابداعات و پیشرفتهاى پزشکى و هرآنچه را که ذکر گشت داراى ویژگى قومى بدانند. بعضى بر یونانیان تأ کید مى ورزند، برخى بر مصریان ، پاره اى بر ایرانیان ، بعضى بر عربها و...
    جاى آن است که بدانان بگوییم : چگونه است که این ملل در تاریخ چند هزار ساله شان که پیش از ظهور اسلام داشته اند، نتوانسته اند به شکوفایى و پیشرفتى موازى و حتى نزدیک به آنچه در مدت بسیار اندک پس از ظهور اسلام نصیب این دانش شد، دست یابند؟! بلکه باید گفت : همه نتایج و پیشرفتهاى طب ، بدون اسلام چیزى نیست که شایسته ذکر باشد. علاوه بر این ، ملتهاى یاد شده - بنا به ادعاى خودشان - پیش از اسلام از حکومتهایى توانا و امکانات مادى غنى و معنوى بسیار عالى و همت ها و آرزوهایى بلند برخوردار بوده اند و شاید هم این ادعا فقط، حربه اى باشد که به واسطه اش برآنند مردم ساده و زود باور را فریب دهند .
    بنا براین ، باید دستاوردها و پیشرفتهایى را که ملتهاى مسلمان - با ملیّتهاى مختلفشان - به تحقیق رسانیدند، ارج نهاد و آن را عامل اساسى شکوفایى و ثمردهى نیروها و امکانات موجود و نیل به آرمانها و آرزوها دانست ، بلکه ملل دیگرى که مسلمان نبودند - یعنى جندى شاپوریان و نیز معتقدین به ادیان دیگر - على رغم اینکه اوّلین معلمین طب مسلمانان بودند، همچنانکه خورشید معارف طبى عالم اسلامى با سرعتى بسیار به میان آسمان مى آمد، به تدریج سایه شان رو به کوتاهى و ستاره بختشان رو به افول نهاد .
    آرى ، سایه آنان رو به کوتاهى نهاده و ستاره بختشان افول نمود، اگر چه حکام و خلفاى مسلمان عنایتى بسیار بدانان مبذول مى داشتند و به صورتى بى نظیر به شأ ن و امورشان اهتمام مى ورزیدند .
    حال وقت آن است که بدانچه یاد آور شدیم اکتفا کرده ، به بحث از نهضت علمى مسلمانان بپردازیم ؛ بحثى که بایدبرچندنقطه که درذیل به آن اشاره مى گردد، متمرکزشود:
    1 - حرکت ترجمه در علوم پزشکى و غیره .
    2 - حرکت تأ لیف و شکوفایى علم پزشکى در میان مسلمانان .
    3 - پاره اى از پیشرفتهاى مسلمانان و تأ ثیر مسلمانان در نهضت جدید طبى .
    4 - تأ ثیر مسلمانان در داروسازى .
    5 - اشاره به پاره اى از خدمات پزشکى مسلمانان از قبیل ساختن بیمارستانها و مانند آن و نیز امورى دیگر که شایسته بحث است و ندانستن آنها به هیچ وجه روا نیست .
    حرکت ترجمه
    ترجمه در واقع ، در قرن اوّل هجرى آغاز گشت ، البته به شکلى بسیار محدود. این جریان در ابتداى حکومت عباسیان (سال 132 . ه‍ ) نیرویى گرفت و در زمان هارون (متوفاى 193) شدت گرفت و در دوره مأ مون (متوفاى 218) به شکوفایى تمام رسید .
    با شروع جریان تأ لیف و ابداع در میان مسلمانان ، جریان ترجمه رو به افول نهاد، به طورى که در اواسط قرن سوم و پس از آن ، این جریان چندان به چشم نمى آید - اگر نگوییم اصلاً به چشم نمى خورد - بلکه بعضى برآنند که بیشتر ترجمه ها در اواسط نیمه اوّل قرن دوّم و حتى نیمه اوّل قرن سوم شکل یافته است .(61)
    به هر حال ، غیر مسلمانان - یعنى یهودیان ، مسیحیان و ... - بودند که به شکلى عام به امر ترجمه پرداختند. پس ‍ طلایه داران این حرکت ، همینان بوده اند، ولى نباید نقش ((نوبختیان )) را نادیده انگاشت . نوبختیان ، طایفه اى ایرانى ، مسلمان و شیعه بوده اند که خدمات آشکارى در این زمینه ارائه کرده اند.
    ((گوستاولوبون )) مى گوید : ((نخستین کسى که کتابى در زمینه طب ترجمه کرد، ((هارون )) (در سال 685) بود)). ولى به اعتقاد ما این رأ یى است غلط؛ زیرا اوّلاً: این کتاب عبارت است از کناش (مجموعه اى از قواعد و فواید پزشکى ) تأ لیف ((اهرن )). این کتاب را ((ماسرجویه )) در زمان ((عمر بن عبدالعزیز)) و یا ((مروان بن حکم )) ترجمه کرده است و ترجمه او در مخزنهاى کتاب باقى مانده تا اینکه : ((عمر بن عبدالعزیز)) آن را بیرون آورده و در اختیار مردم نهاده است .(62)
    و ثانیاً : ما مى بینیم که آنان مى گویند : ((ابن اءثال ))، پزشک معاویه - که در زمان همو به قتل رسید - پیشتر به ترجمه کتابى در باره داروها، از زبان یونانى به عربى ، اقدام نموده بود.(63) این اشکال برآن کس نیز که ((خالد بن یزید)) را اوّلین مترجم کتابهاى طبى و نجومى مى داند، وارد است .(64)
    ((وجدى )) گوید : ((ابن وحشیه ))، کتابى را از زبان کلدانى در باره سموم به سال 170 میلادى ترجمه کرد.(65)
    این راءى نیز غلط است ؛ زیرا وى در اواخر قرن سوم و شروع قرن چهارم مى زیسته است .(66) البته از آنچه ذکر کردیم نادرستى این سخنشان نیز آشکار مى شود که مى گویند: ((جورجس )) اوّلین کسى بود که بنا به درخواست ((منصور)) ترجمه کتابهاى طبى را به عربى آغاز کرد.(67)
    به هر حال ، اینان مى گویند: خلیفه عباسى ((هارون ))، کسانى را براى یافتن کتابهاى خطى طبى ، به سوى روم گسیل داشت ؛ چنانکه همو خود، کتابهاى خطى بسیارى را از شهرهاى روم - یعنى آنکارا و عموریه - به چنگ آورد و از ((یوحنا بن ماسویه )) درخواست کرد تا آنها را از یونانى به عربى ترجمه نماید.(68)
    در زمان ((هارون )) کار ترجمه رونق یافت ، به طورى که حتى ذکر کرده اند که وى به وزن کتاب ترجمه شده ، طلا اجرت مى داده است (69) بلکه ((وجدى )) مى گوید: ((مأ مون ، یکى از شروط صلحش با یونانیان این بود که کتابى نادر و کمیاب را بدو تقدیم کنند)).(70)
    همین طور، وى گروهى را به بلاد روم گسیل داشت تا برایش کتابهایى خطى گرد آورند.(71) او، دارالحکمه مشهور را تأ سیس کرد که در آن بخشى مخصوص ترجمه بود. البته بعضى تأ سیس دارالحکمه را به ((رشید)) نسبت مى دهند.(72) لکن این مسلّم است که این مؤ سسه در عهد مأ مون به اوج عظمت خود رسید.(73) همچنانکه اهتمام به جمع آورى نسخه هاى خطى را نمى توان تنها منحصر به خلفا دانست .(74)
    در این دوره به ترجمه کتابهاى جالینوس ، بقراط و دیگران به عربى اقدام شد. از جمله مترجمین معروف عبارتند از: حنین بن اسحاق ، جیش الاعسم ،(75) اصطفان بن بسیل ، ثابت بن قرة ، اسحاق بن سلیمان ، ابن البطریق ، منکه الهندى ، قسطابن لوقابعلبکى ، ابن دهن و بسیارى دیگر که مى توان براى اطلاع بیشتر به باب نهم ((عیون الانباء)) مراجعه کرد.
    پزشکان عصر ترجمه
    کسانى که در عصر ترجمه به طب اشتغال داشته اند، بیشتر غیر مسلمان بوده ، در ترجمه کتب به زبان عربى مهارت داشتند. در این دوره از میان اینان ، ((آل بختیشوع )) به شهرتى دست یافت . این اشتهار، از جرجیس که منصور، وى را از جندى شاپور فراخواند، شروع شد و سپس فرزندش بختیشوع که رشید، وى را بزرگ و رئیس اطبا کرد و پس از وى فرزندش ((جبرئیل )) و پس از او پسرش ((بختیشوع )) بود که واثق بر او غضب کرد وبه جندى شاپور گسیلش داشت وهمه اموالش رامصادره نمود، ولى او پس از مدتى بازگشت و اموال خویش را مطالبه کرد و زمانى که واثق درگذشت به اموال خویش دست یافت و متوکل از وى دلجویى نمود. پس از وى نوبت به عبیداللّه بن بختیشوع مى رسد.
    از مشاهیر اطباى آنان مى توان از ((یوحنا بن ماسویه )) نام برد که مأ مون وى را به سال 215 رئیس بیت الحکمه کرد. و نیز ((قسطا بن لوقا بعلبکى و ثابت بن قرة ، و سعید بن یعقوب )) و افراد بسیار دیگرى .
    شهرت یا واقعیت ؟!
    جندى شاپوریان در ابتداى امر، به شکلى بى سابقه ، به صناعت طب شهرت داشته اند. از این رو، در تأ یید حکام و سلاطین از سهمى بسیار برخوردار بودند. براى اینکه میزان توان و تسلّط غیر مسلمانان در میدان طب و طبابت و بهت زدگى و تبعیت مردم نسبت بدانان را بخصوص در جندى شاپور، روشن نماییم ، به ذکر ماجرایى مى پردازیم که ((جاحظ))، (متوفاى 255 هجرى ) آن را نقل کرده و یا آن را خود، ساخته است .
    وى مى گوید : ((اسد بن جانى ))، مردى طبیب بود. در روزهایى که کار و بازارش در حال کساد و بى رونقى بود، کسى او را گفت : امسال ، بیمارى فراوان است و مریضى هاى بسیارى در میان مردم شایع شده ، از طرفى تو مردى دانشمند و داراى صبر و شکیبایى ؛ چنانکه خدمتگزار مردم و سخنگویى خوب نیز هستى و به احوال مردمان آگاهى ، ولى با این حال نمى دانم چرا بازارت کساد است ؟!
    ((اسد بن جانى )) در پاسخ گفت : اوّلاً من مسلمانم و مردم پیش از آنکه من پزشک شوم و بلکه پیش از تولد من معتقد بوده اند که مسلمان نمى تواند پزشک خوبى شود. و ثانیاً نام من ((اسد)) است در حالى که باید چیزى مثل صلیب ، مرابل ، یوحنا، بیرا و مانند آن باشد. و کنیه ام ((ابوحارث )) است ، در حالى که باید چیزى چون ابوعیسى ، ابوزکریا یا ابوابراهیم باشد و من عبایى از کتان سبز(76) در بر دارم ، در حالى که مى باید عبایى از حریر سیاه مى پوشیدم .
    آرى ، این چنین مردم به غیر مسلمان معتقد بودند به خصوص جندى شاپوریان ؛ چنانکه چنین امرى را آنان خود براى خود خواسته بودند و نیز حکام سلطه گرشان . و چنانکه گذشت علماى مسلمان ، خلفا را به جهت احترامى که براى پزشکان غیر مسلمان قایل بودند، ملامت مى کردند .
    لکن اگر به وقایع تاریخى مراجعه کنیم و بخواهیم به صورتى منصفانه و به دور از هوا و هوس در باره آنان حکم کنیم ، در خواهیم یافت که : پزشکان غیر مسلمان ، بدین صورت که شهرت یافته اند، داراى مهارت و نو آوریهاى خارق العاده نبوده اند؛ اگر چه در انتقال آثار ملل دیگر به زبان اسلام ، مقام برتر را از آن خود کرده اند؛ مثلاً، سلمویه یوحنا بن ماسویه را -که مشهورترین پزشک عهد مأ مون است - از جاهلترین خلق نسبت به درد و دوا مى دانست (77) ؛ چنانکه ابوقریش (78) نزد مهدى ، در مرتبه اى چون جرجس بن جبرائیل بود و بلکه مرتبه اى بالاتر داشت و مهدى که مُرد، هارون الرشید به جایش نشست . و جرجس نیز بمرد و پسرش (یعنى بختیشوع ) به پیروى از ابو قریش به خدمت رشید در آمد.(79) لکن تجلیل و تعظیم و آوازه بسیار، از آنِ بختیشوع گشت ، نه ابوقریش ؛ چنانکه مى بینیم این آوازه و شهرت فراگیر طبیبان غیر مسلمان ، بر تاریخ نیز اثر گذاشته است و این حقیقت را مى توان در دایرة المعارف ها و کتب شرح حال ها ملاحظه کرد . آنان در پرداختن به شرح حال پزشکان غیر مسلمان ، بسیار کوشیده و در آن زیاده گویى کرده اند. اما در باره پزشک بزرگ و حاذق مسلمان جز چند سطرى ننوشته اند مگر درباره کسانى چون رازى و ابن سینا که نمى توان آنان را نادیده انگاشت .
    براى اثبات این حقیقت ، کافى است ذکر نماییم این کتابها در باره ((زهراوى )) که اروپاییان در طب جراحى و غیر آن بر او اعتماد کرده و از او استفاده ها برده اند، جز سه سطر ننوشته اند. همچنین است وضعیت ((على بن عباس )) .
    پیش از این اشاره شد و ذکر کردیم که جندى شاپوریان بسیار بر خود مى بالیدند و مغرور بودند. حتى توان خویش را بسى بالاتر از آنچه وجود داشت ، مى پنداشتند، به طورى که ((قفطى )) مى گوید : ((جندى شاپوریان ، معتقد بودند که تنها آنانند که شایسته این دانشند و آن را از فرزندان و همگنانشان به کسى دیگر انتقال نمى دادند)).(80)
    هر چند وضعیت چنین بود امّا، بالا خره ستاره جندى شاپور با ظهور استادان و استوانه هاى مسلمان ، رو به افول رفت و نورش به تاریکى گرایید. آخرین کسى که به عنوان رئیس بیمارستان جندى شاپور نامش به میان آمده است ، ((سابور بن سهل )) متوفاى سال 255 است .(81)
    همچنین آخرین واقعه اى که نام جندى شاپور در آن برده شده است ، مربوط به سالهاى میان 262 تا 265 است که ((یعقوب بن لیث صفار))، این شهر را مقر خویش قرارداد تا از آنجا به خوزستان یورش برد.(82)




    جواد صادقی نسب ::: دوشنبه 87/3/13::: ساعت 12:19 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 37
    بازدید دیروز: 26
    کل بازدید :368105

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    عرب صدر اسلام و پزشکى  --پزشکى در دوره اسلامى (قرنهاى اوّل و دوّ - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<