سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، روز قیامت به سه تن لبخند می زند :کسی که شبانه برمی خیزد و نماز می خواند، مردمی که برای نماز، صف می بندند ؛ و مردمی که برای پیکار با دشمن صف می بندند. [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
پزشکی در صدر اسلام - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو

  • عرب صدر اسلام و پزشکى
    اسلام زمانى ظهور یافت که دانش پزشکى ، مراحل طفولیت خود را طى مى کرد، عرب بخصوص ، از ملتهاى دیگر در این زمینه ضعیفتر بود؛ زیرا حکومتى مرکزى که در زیر سایه اش امنیت و آرامشى استقرار بیابد، وجود نداشت ؛ امنیتى که زمینه رقابت و کوشش در راه به دست آوردن خواسته ها و آرزوهایى باشد که ممکن است در دل بسیارى از مردم به علل و اسباب مختلف ، آشیانه کند.
    جز ((حارث بن کلده )) که بهره اى از شهرت برده بود و البته اگر پزشکى را نزد جندى شاپوریان نمى آموخت ، از این شهرت نیز بى نصیب مى ماند. و نیز جز ((ابن حذیم ))، کسى دیگر را نمى توان یافت که ما را بر آن وادارد که آنان را داراى سهمى در پیشرفت این دانش بدانیم . بلکه سببى هم در بین نیست که بتوانیم آنان را داراى پزشکانى به معناى واقعى کلمه فرض نماییم . حتى ((ابن کلده )) و ((ابن حذیم )) نیز معلوم نیست که تا چه اندازه در این زمینه متبحّر و حاذق بوده اند. از آنان نه اثرى علمى به جاى مانده ، نه در تاریخ چیزى هست که در این باره ما را رهنما باشد.
    در فصل پیش اندکى در این زمینه سخن رانده شد.
    پزشکى در صدر اسلام
    پیشتر اشاره شد که اسلام ، پزشکى را وظیفه اى شرعى و یکى از واجباتى مى داند که کوتاهى در آن به هیچ وجه روا نیست ؛ چنانکه در فرمایشهاى پیامبر(صلى الله علیه و آله ) و ائمه اطهار: که در باره پزشکى وارد شده است ، نیز مشهود است . این روایات ، حقیقتاً ثروتى عظیم است ، و به هیچ وجه تناسبى با حرکتى که علم پزشکى در قرن نخست و نیمه اوّل قرن دوّم هجرى داشته است ، ندارد . البته کسى که بدین روایات مراجعه کند، به این حقیقت مهم خواهد رسید که آن بزرگواران برآن بوده اند که نهضتى شامل در این زمینه به راه اندازند؛ نهضتى همه جانبه ، عمیق و دقیق ؛ نهضتى که از حقیقت و واقعیتى که بر آن متکى است و نیز از معانى والاى انسانى که بدان متوجه است مدد مى گیرد.
    ولى ظاهراً قوم عرب ، در سطح مناسبى نبود که از این حادثه جدید که همانا ظهور اسلام است ، بهره کافى ببرد. میل و توجه آنان بر زمینه هاى دیگرى معطوف بود؛ زمینه هایى که با تأ ثرات و تغییرات ذهنى و فکرى و غیره که پس از ظهور اسلام برآنان وارد گشته بود، مناسب مى نمود .
    زیاد دور نرفته ایم اگر این حقیقت را بیان کنیم که : گرایشها و توجهات جدیدى که در اثر آرزوها و خواسته هاى جدیدشان به وجود آمد، در این میان اثرى بس بلیغ داشته است . و این خواسته ها و آمال ، در شرایط و اوضاع متعدد و معین پس از ظهور اسلام ، پاى بر عرصه وجود نهاد.
    بعضى از سیاستهاى حکّام پس از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) جز امام على (علیه السلام ) نیز به شکل مؤ ثر، یارى بخش این جریان بودند. این حکّام ، هیچ نیازى نمى دیدند که از ملل غیر عرب مدد جویند و از آنان استفاده کنند جز به اندازه اى که ضرورى و لازم بود و هیچ توجهى به نیازهاى ملت خویش نداشتند و اصلاً به آن فکر نمى کردند .
    علاوه بر این ، آنان مردم و حکامى بودند که عقل و فکرشان چنان روشن نبود که به سطح مطلوب آن حادثه عظیم برسد؛ حادثه اى که به مثابه جهشى بس بزرگ بود که با ظهور اسلام در میان آنان خود را در صحنه زندگى و حیات آنان آشکار کرده بود.
    در کنار این عوامل ، باید عدم توجه و عنایت آنان را به اهداف و تعالیم پیامبر و دینشان و بى همتى شان را در عمل به آن و به تحقق رسانیدنش را مدّ نظر داشت .
    علوم بسیارى - که پزشکى نیز یکى از آنها بود - در میانشان به صورتى مهمل و مطرود، باقى ماند، اگر چه این علوم از میان نرفت . و این جریان تا آغاز حکومت عباسى ادامه داشت . این حکومت که پس از حکومت اموى روى کار آمد در بر انگیختن میل بر سلطه و حکمرانى سهیم و شریک بود. از اینجا، ثبات و رفاه در فراروى شان قرار گرفت و مظاهر و مقتضیات فرهنگ و تمدن روى به سوى آنان نهاد که این امر، باعث شد تا ایشان این مقتضیات و نیازها را با رویى باز پذیرا شوند؛ مقتضیات و نیازهایى که بى توجهى و نادیده انگاشتن شان به هیچ وجه روا نبود .
    پس بدینسان نهضت علمى آغاز گشت و عصر طلایى ظاهر شد و مسلمانان در اندک زمانى به شکلى جدّى و اساسى در میدان علم و معرفت به پیشرفتها و دستاوردهایى دست یافتند که رسیدن به آن براى هر ملتى در چنین زمانى ممکن نبود.
    نقش ملل غیر مسلمان در نهضت علمى
    طبیعى است که شکوفایى و ظهور دانش پزشکى و طبابت میان مسلمانان در چنین جوّى و در شروع حکومت عباسیان ، با همکارى متخصصین ملل دیگر همراه بوده است ؛ بخصوص کسانى که در این دوره ، معارف و علوم پزشکى بدانان رسیده و منتهى شده بود. اینان همان جندى شاپوریانند .
    جندى شاپوریان و کسانى دیگر، بسیارى از کتابهاى پزشکى را ترجمه کردند، در دربار خلفا و اعیان و اشراف به پزشکى پرداختند و به اموال کلان با ارقامى نجومى دست یافتند. و شگفت نیست که ببینیم حکام و خلفا اهتمام تام داشتند که پزشکانشان از ملل غیر مسلمان باشند؛ مانند یهودیان ، مسیحیان و زرتشتیان . حتى پزشکان متوکل همگى مسیحى بوده اند(50) ؛ چه اینان جز به چنین پزشکانى اعتماد نداشتند و در تحقّق حوائج سیاسى خویش همچون حل مناقشات جز به غیر مسلمانان اعتماد نمى نمودند.
    اگر چه پزشکانى ماهر در میان مسلمانان موجود بودند که مهارت کافى در ابداع ، اختراع ، جامعیت و ژرف اندیشى در این علم داشتند؛ کسانى چون ((احمد بن ابى الاشعث ))، ((على بن عیساى کحال ))، ((احمد بن محمد طبرى ))، ((ابن صورى )) و دیگران که تعداد آنان به دهها و صدها نفر مى رسد . عالمان مسلمان نیز خلفا را به همین سبب که مسیحیان را به دلیل طبابتشان بزرگ مى شمردند، ملامت مى کردند.(51)
    آرى ، مسلمانان در زمینه پزشکى ، از ملل دیگر مدد جستند، ولى هنوز مدتى کوتاه نگذشته بود که خود، به پیشرفتهاى عظیمى نایل گشتند؛ و دستاوردهایى که نیل بدانها براى ملتى چون مسلمانان ، با آن شرایط و اوضاع ممکن مى نمود .
    آنان براى نهضت پزشکى که در قرن حاضر - یعنى قرن چهاردهم هجرى - شکل یافته و ظاهر گشته است ، اساس و قواعدى درست و محکم پى ریختند و بر همین قواعد، اصول و دستاوردهاى عظیم است که اروپائیان و دیگران ، در نهضت پزشکى حاضر تکیه نموده اند؛ چنانکه این حقیقت آشکار است و نیاز به بیان ندارد .
    البته ما در اینجا، تنها مى توانیم اشاره اى اجمالى به حرکت و جریان علمى پزشکى اسلامى و آنچه با آن مرتبط است ، داشته باشیم و ناچاریم به مقتضاى مقام ، بسیار مختصر سخن برانیم .
    پزشکى در قرن اوّل هجرى
    پیش از این به برخى از پزشکان معروف و نیز علوم و معارف آنان که در عصر پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) زندگى مى کردند، اشارتى رفت . حال اندکى دیگر در این باره بحث مى کنیم . گروهى از انصار به پیامبر عرض کردند : ((اى رسول خدا! ما را همسایه اى است که از درد شکم شکایت دارد، آیا اجازه مى فرمایى مداوایش کنیم ؟)) .
    پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود : ((چگونه مداوایش مى کنید؟)).
    گفتند : شخصى یهودى هست که این بیمارى را مى تواند درمان کند .
    حضرت فرمود : ((چگونه ؟)) .
    گفتند : شکمش را مى درد و چیزى از آن بیرون مى آورد .
    پیامبر این عمل را ناخوش داشت و بدانان پاسخ مثبت نداد. آنان چند بار دیگر نزد او آمدند تا به سه مرتبه رسید . پیامبر فرمود: ((هر چه خواهید انجام دهید)).
    آنان یهودى را بر بالین وى خواندند. یهودى ، شکم او را درید و عفونت بسیارى از آن خارج کرد. سپس شکم را شست و بدوخت و بر آن دارو مالید. پس بیمار شفا یافت و پیامبر را از او خبر دادند. حضرت فرمود: ((همان کس که بیماریها را آفریده ، درمانشان را نیز آفریده است )).(52)
    و ((ابن سنان )) نقل مى کند که از امام صادق (علیه السلام ) در باره مردى پرسید که دندانش شکسته بود، آیا مى توان با تکه اى طلا آن را وصل کرد؟ و اگر امکانش نبود و دندان ساقط شد آیامى توان به جایش دندان گوسفند بکارند؟ حضرت فرمود: ((آرى ،اگر بخواهد مى تواند دندان گوسفند را پس از آنکه به ذبح شرعى ، ذبح شود در دهانش جاى دهند)).
    ((حلبى )) نیز روایتى مانند همین روایت را نقل کرده است .(53)
    ((زراره )) نیز از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که پدرم در حالى که من نیز حاضر بودم از امام صادق در باره مردى که دندانش بیفتد پرسید که آیا مى توان دندان [حیوان ] مرده اى را به جایش نهند ؟
    حضرت فرمود : ((باکى نیست )).(54)
    و نیز گذشت که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ضحاک را امر فرمود که بینى اى از طلا بسازد و...، همچنین بیان شد که ((حارث بن کلده )) - که در اسلامش اختلاف نموده اند - کتابى در علم پزشکى نگاشته است .
    در غیر این موارد، چیز دیگرى که حاکى از فعالیتهاى پزشکى مسلمانان در قرن اوّل هجرى باشد نمى یابیم . بلکه حتى مى توان در طلیعه حکومت عباسیان نیز این وضعیت را یافت . البته جز آنچه از پیامبر و ائمه معصوم نقل شده است و نیز پزشکانى که در دوره جاهلیت مى زیسته اند، مانند ((ابن ابى رمثه ))، ((حارث بن کلده ))، ((نضر بن حارث )) و چند نفر دیگر که ذکرشان گذشت . و یا ماجراى ضربت خوردن امیر مؤ منان که پزشکانى براى مداوایش گرد آمدند و حاذقترین آنان ((ابن عمریا)) و ((اثیر بن عمر)) و ((السکونى )) بود. وى در پزشکى ، صاحب کرسى بوده است (55) ؛ چنانکه براى درمان ((عمر)) هنگامى که بدو زخم زدند، کسى از انصار و بنى معاویه را بر بالینش آوردند.(56)
    ولى در عهد بنى امیه ، حکامى را خواهیم یافت که بر بعضى پزشکان ادیان دیگر، مانند ((ابن اءثال نصرانى ))، ((ابى الحکم نصرانى ))، ((ثیاذوق )) و ((ابن أ بجر مسیحى ))(57) پزشک شخصى عمر بن عبدالعزیز، اعتماد مى کردند. اگر چه بعضى ادعا کرده اند که ((خالد بن یزید)) نیز در پزشکى ماهر بوده است ،(58) ولى اعتمادى بر این قول نیست . البته -چنانچه خواهد آمد مى توان محتمل دانست که وى مترجمان را در ترجمه بعضى از کتابهاى پزشکى تشویق کرده است ، البته اگر بتوان او را داراى دستى در این فن دانست . بى شک مهارت او فقط جنبه نظرى داشته و هیچ گاه عملاً به طبابت نپرداخته است . ولى آنچه از او مشهور مى باشد این است که وى به کیمیاگرى تمایل داشته است و در باره مهارتش در علم پزشکى جز آنچه ((ابن خلکان )) بیان نموده ، چیزى یافت نشده است .
    در میان کسانى که جزء عالمان دانش پزشکى ذکر گشته اند، مى توان زنانى را نیز یافت که در دوره رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مى زیسته اند. ((رفیده )) یکى از اینان است که در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) براى مداواى بیماران و مجروحان ، خیمه داشته است . همچنین مى توان زنى از قبیله ((عذره ))؛ ((لیلاى غفاریه ))، ((ام سلیم ))، ((ام عطیه ))، ((ربیع بنت معوذ)) و کسانى دیگر را نام برد که در فصل پنجم از بخش دوّم کتاب حاضر در آنجا که سخن از معالجه و پرستارى مرد توسط زن مى رود، نامشان را خواهیم آورد .
    برگرفته از کتاب مختصری از تاریخ طب نوشته استاد جعفر مرتضی عاملی



    جواد صادقی نسب ::: دوشنبه 87/3/13::: ساعت 12:27 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 4
    بازدید دیروز: 47
    کل بازدید :368119

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پزشکی در صدر اسلام - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<