سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دفتر اندیشه است . [امام علی علیه السلام]
تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • پروفسور دکتر یحیی عدل در سال 1287 شمسی در تهران در خانواده‌ای متمکن که از اعیان تبریز بودند به دنیا آمد . پدرش یوسف عدل (مکرم الملک و بعدا قائم مقام ) بود که اکثراً حاکم ولایات می‌شد. در تبریز، وی ابتدا به مکتب خانه رفت و بعداً محضر مرحوم میرزا باقر خان حکمت ابتدایی را خواند ، پدرش حاکم کرمانشاه شد و با خانواده به آنجا رفتند. در آنجا به دبیرستان رفت ولی بعد از مدتی کمی پدرش به توصیه برادرش که در پاریس بود، یحیی و برادر ارشدش غلام‌رضا را به همراه یک سرپرست به پاریس فرستاد.
    مسافرت از راه تهران- انزلی- باکو- تفلیس- باطوم- استانبول و پاریس با کشتی و راه آهن در مدت 40 روز طی شد.در پاریس در منزل خانمی که فرزندش را در جنگ بین‌المللی اول از دست داده بود. پانسیونر شدند مرحوم پروفسور همیشه از صحبت‌های خانم و سختگیری و جدیت او در مورد درس و تربیت خودشان تعریف می‌کردند و تا این اواخر که خانم زنده بود در هر سال در مسافرت‌ها ایشان را ملاقات می‌کردند. عدل در یک مدرسه خصوصی مشهور دبستان و دبیرستان را تمام کرد، وارد دانشگاه شد و در مدرسه پلی تکنیک پاریس که امتحان ورودی سختی داشت موفق شد، اما عموی دیگر ایشان مرحوم دکتر حبیب عدل که در تهران به امر رادیولوژی مشغول بودند در نامه‌ای به ایشان نوشت که اگر مهندس شوی باید کارمند دولت باشی که با مشکلات همراه است و برو کار آزاد انتخاب کن که کار آزاد در آن زمان دو تا بیشتر نبود، حقوق و طب. لذا یحیی پلی تکنیک را ترک و بعد از گذراندن امتحان در 1928 میلادی وارد دانشکده پزشکی شد. در سال 1931 م. در مسابقه اکسترنای پاریس شرکت و موفق شد که اکسترن شود در سال 1934 که در امتحان کنکور انترنی که سخت‌ترین امتحان فرانسه است موفق به قبولی در انترنی شد، مدت 4 سال انترن بیمارستان‌ها بود، زنان و مامایی، اورولوژی و جراحی عمومی را در بهترین بخش‌ها گذراند، پروفسور گریگوار جراح معروف پاریس رئیس بخش جراحی و همچنین آناتومی بود، از یحیی عدل خیلی خوشش آمد و او را به مقام رئیس درمانگاهی خود رساند.
    عدل در امتحان اگرگاسیون هم شرکت کرد ولی چون خارجی بود قوانین فرانسه اجازه استخدام در کادر دانشگاهی را ‌نمی‌داد ولی به علت درخشش تحصیلی و کمک پروفسورگرگوار ماده‌ای در قانون اضافه کردند که یک خارجی بتواند پروفسور شود. لذا ایشان امتحان دادند و پروفسور شدند و مرحوم پروفسور ژان گاسه که نوبت پروفسوری داشت نوبتش را به ایشان داد. عدل با وجود اصرار زیاد اساتید خود برای ماندن در فرانسه به قصد خدمت به ایران به وطن برگشت و بلافاصله به خدمت نظام رفت.
    در آن موقع پروفسور اوبرلین فرانسوی برای سامان دادن به وضع دانشکده پزشکی تهران استخدام شده بود و چند نفر پزشک جوان ازجمله یحیی عدل را به امر تدریس انتخاب کرد. وی ابتدا رئیس درمانگاه و بعد دانشیار شد و سپس بخش جراحی سینا را به ایشان سپردند.
    بعدها ایشان استاد کرسی تئوری جراحی دانشکده شدند و دستور ایشان به همکاران جوان این بود که همه بیماران اورژانس را بستری کنند و رد نکنند و بدین ترتیب بیمارستان مرکز اورژانس پایتخت شد و بعدها به همین مناسبت خدمات اجتماعی سه بخش اورژانس به بیمارستان سینا اضافه کرد و بودجه آن را هم پرداخت می‌کرد و یک واحد انتقال خون که بسیاری ضروری بود تاسیس و چون مردم در آن زمان از اهدای خون اکراه داشتند، عده‌ای را به نام خون دهنده تعیین کردند که خون در مواقع اضطراری از آن‌ها دریافت و به بیماران داده می‌شد و دیگر آنکه دستور دادند که اگر تخت خالی هم نبود بیمار اورژانس باید بستری شود ولو اینکه کف اطاق باشد. ایشان جراحان زیادی تربیت کردند و در اقصی نقاط ایران همیشه یک جراح از شاگردان ایشان بود. دوره آسیستانی آزاد (بدون مزد) را برنامه ریزی نموده و جراحان بسیاری را تربیت نمودند و این دوره همانی است که امروز دوره رزیدنتی می‌نامند.
    هر ساله در تابستان در سفری که به پاریس می‌رفتند کارهای نوین جراحی را سوغات می‌‌آوردند و وسائل جراحی را با هزینه خود خریده و به بیمارستان سینا هدیه می‌کردند و به جوان‌ها آموزش می‌دادند و به علت نیاز مملکت به جراح عمومی تمام رشته‌ها اعم از جراحی عمومی، ریه قلب، استخوان، مغز و اعصاب و غیره را تعلیم می‌دادند..همیشه می‌گفت که من نمی‌دانم این مرض من است یا حسن من که هرچه می‌دانم و بتوانم به شاگردانم باید یاد بدهم ، شما هم همین‌طور باشید.وی از دولت ایران و دول خارجی مدال‌ها و نشان‌های علمی زیادی گرفتند عضو آکادمی جراحی پاریس شدند. البته مقالات فارسی نیز از ایشان وجود داشت.وی بیهوشی به طریقه جدید را با استخدام متخصصین بیهوشی از خارج (دکتربوله) راه‌اندازی کرده و بسیاری از عمل‌های ناممکن را ممکن ساخت.به دستور ایشان در انستیتوپاستور سرم‌های تزریقی را که امروزه مصرف می‌شود به صورت غیر تب زا تهیه نمود.
    اما مهم‌تر از سرم آپایروژن ابداعات جراحی و علمی ایشان، از مشخصه‌های بارز ایشان، تعلیم نکات اخلاقی به شاگردانش بود بطوریکه وی به هیچ‌کس بدی نمی‌کرد و بدگویی در باره کسی را قبول نمی‌کرد. گذشت زیادی داشت و از اعتبار علمی و اجتماعی خود که با جراحی اکثر رجال و صاحب منصبان و مقامات کشوری و لشکری و روحانی به دست آمده بود و بسیاری از گرفتاری‌هایی که برای همکاران و ادارات از نظر امنیتی پیدا می‌شد کمک می‌کرد و برای حل گرفتاری اطباء استفاده کرده از حقوق حقه آن‌ها نیز دفاع می‌کرد.در عوارض جراحی که برای شاگردان پیش می‌آمد سینه خود را سپر ‌کرده و مسئولیت‌ها را خود به عهده می‌گرفت و در درمان عوارض حاصله مزدی دریافت نمی‌کرد.
    اوصاف این مرد باهوش و نابغه توصیف ناپذیر است بطوریکه ایشان تا 93 سالگی بدون لرزش دست و ناراحتی دید اعمال جراحی بسیار مشکل و بزرگ را انجام می‌داد.وی اهتمام زیاد داشت که شاگردان خوب را برای بهتر شدن کار و سوادشان به خارج بفرستد و توصیه‌های ایشان را همکاران فرانسوی‌شان با جان و دل قبول می‌کردند.

    پروفسور عدل در 14 بهمن سال 1381 در سن 94 سالگی با سابقه‌ی بیش از 70 سال جراحی و آموزش و پرورش شاگردان بیشماری دیده از جهان فرو بست و با مراسمی کم نظیر تشییع شد. یادش گرامی باد

    روزشمار زندگی استاد:
    تولد در تهران 1287
    عزیمت به فرانسه 1301
    اتمام دوره اول متوسطه 1302
    اتمام دوره دوم متوسطه و دریافت دیپلم در ریاضی و فلسفه 1306
    ورود به دانشکده پزشکی پاریس 1308
    توفیق در امتحان اکسترنای بیمارستان پاریس 1310
    موافقت در امتحان اینترنای بیمارستان پاریس 1313
    رئیس درمانگاه در سرویس پروفسورگریگوار 1317
    گذراندن پایان‌نامه دریافت دانشنامه دکترا و درجه اوره آ و دریافت مدال نقره دانشکده پزشکی پاریس 1318
    شرکت در مسابقه دانشیاری و اخذ درجه اگرگاسیون در جراحی عمومی و میز راه 1318
    عضویت در مجمع کالبد شناسی پاریس 1318
    بازگشت به ایران و تحول و دگرگونی در جراحی نوین 1319
    تدریس جراحی در دانشکده پزشکی تهران با رتبه دانشیاری 1319
    استاد کرسی و رئیس بخش جراحی بیمارستان سینا و تربیت حدود 500 جراح
    و ارتقاء به درجه استادی در1320
    ریاست بیمارستان تجریش و سپس ریاست بخش جراحی بیمارستان شریعتی

    منبع:

    http://www.irdrs.com/forum/thread-2205.html


     



    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 89/12/19::: ساعت 9:40 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    تاریخچه داروسازی در ایران پس از اسلام

    از نظر دین مبین اسلام دانش پزشکی به واسطه شرافت موضوع یعنی انسان علم شریفی است که علما قدیم اسلام، آن را " اشرف العلوم " می دانستند. علی بن عباس مجوسی اهوازی درفضیلت موضوع علم پزشکی می گوید که انسان افضل و اشرف از همه موجودات است و این به جهت عقلی است که خداوند به او اعطا کرده است.

    همه مورخان وخاورشناسان، بدون استثناء معترفند که تمدن کنونی جهان بر شالوده تمدن و فرهنگ عظیم اسلامی پایه و بنیان نهاده شده است و هیچ تمدنی بجز تمدن اسلامی نتوانسته است در مدتی کمتر از یک قرن بر تمدن و فرهنگ ملتهایی مانند یونان و روم و مصر و کلده و آشور و غیره چیره و غالب آید.

    بعد از ظهور وگسترش اسلام، طب قرآنی گسترش پیدا کرد که به سه فصل بزرگ طب، بهداشت و نگهداری تندرستی و سلامتی تقسیم می شود. بدین مناسبت طب و داروسازی در تمدن اسلامی پیشرفت فوق العاده ای داشته است.

    داروسازان و پزشکان اسلامی پیرو مکتب بقراط و جالینوس هستند و از تابناک ترین ستاره های آسمان طب اسلامی می توان ابوبکرمحمدبن زکریای رازی و بوعلی حسین ابن سینا را نام برد.

    پرداختن به شرح حال دانشمندان در این مقاله ما را تاحدودی از موضوع اصلی دور میکند و از این جهت نگارنده تنها به ذکر چند سطری در رابطه با رازی و بو علی سینا این دانشمندان بزرگ اسلامی اکتفا می کند. ابوبکر محمدبن زکریای رازی شیمیدان، داروساز، داروشناس، فیزیکدان، پزشک و فیلسوف ایرانی در شعبان 251- ه ق. برابر با 27 اوت 865 میلادی در ری زاده شد.   وی شیمی را قبل از پزشکی شروع کرد و در رابطه با علم شیمی دارای بیست جلد کتاب می باشد.

    رازی علم دارو و گیاه شناسی را نزد شیخ صیدلانی دواساز بیمارستان بغداد آموخت و از کارهای او می توان پیدا کردن جوهرگوگرد از زاج و الکل از نشاسته را نام برد.

    همچنین رازی برای اولین بار اصول آزمایش داروها ومواد را در طب باب نموده و آنرا برای آیندگان به ارث گذاشته است.

    در رابطه باتعداد تاُلیفات رازی، رقم صحیحی در دست نیست. ابن الندیم در کتاب الفهرست عده تاُ لیفات رازی را بالغ بر یکصد و شصت و هفت کتاب ومقاله و رساله می داند. در صورتی که دکتر علی پرتو در گنجینه دارو و درمان تعداد تاُ لیفات رازی را بالغ بردویست و پنجاه کتاب ذکر میکند.

    معروفترین کتاب رازی، کتاب " طب المنصوری" است که به نام منصور سامانی والی خراسان تحریر کرده است.  کتاب دیگر او " کناش المنصوری" است که برای امیرمنصوربن اسحق نگاشته است و این دو تاُلیف به چندین زبان ترجمه شده است و بیش از پانصد سال در کشورهای اروپایی در دست دانش آموزان طب و داروسازی بوده است. کتاب دیگر " طب الملوکی" است که در آن معالجه بیماریها را با غذا نوشته است. دیگر کتاب رازی، کتاب " قرابادین" است و کتابهای " المدخل الطب"، " سرالطب"و کتاب " فی الدویه العین" که این کتابها را برای شاگرد خود یوسف بن یعقوب نوشته است. کتاب معروف دیگر رازی " الحاوی" است که مجموعه- ای از فنون طب عملی می باشد و در زبان اروپایی به آن " کونتینان" ( Continent) می گویند.

    از دیگر دانشمندان اسلامی می توان به شیخ الرئیس ابن سینا اشاره کرد که در سال 373 هجری مطابق با 980 میلادی به دنیا آمد. وی دانش پزشکی را نزد " ابومنصورحسن بن نوح قمری" آموخته است. شماره کتابهای بوعلی را به بیش از صد جلد گفته اند که بسیاری از آنها را در مسافرت یا در زندان نوشته است. مهمترین کتاب او درطب " قانون" است که پنج جلد می باشد و کتاب دیگر " قوانین در معالجات" و کتاب " حدودالطب" و یک مقاله در خواص کاسنی از او به جا مانده است.

    از پنج جلد کتاب قانون، دو کتاب بزرگ آن در داروشناسی است که یکی کتاب دوم است به نام " ادویه مفرده" و دیگری کتاب پنجم به نام "ادویه مرکبه".

    شیخ الرئیس همیشه به مسئله دارودهی توجه زیادی داشته است و در کتاب دوم قانون با روشی ساده و روشن خواص طبی تقریباً 760 دارو که اکثراً گیاهان دارویی هستند را شرح می دهد.

    کتاب پنجم یک دوره علم الادویه و داروسازی است که طرز تهیه قرص ها و مرهم ها، حب ها، گردها و شربتها را بیان میکند و در این کتاب راجع به طرز ساختن قرصی به نام زرشک که جهت درمان یرقان مصرف می شده است، شرحی نوشته است.

    بوعلی سینا در مورد تجویز دارو معتقد بوده است که در بیماریها ابتدا باید از داروهای مفرده استفاده کرد و اگر این داروها مفید واقع نشدند، به داروهای مرکب روی آورد و قبل از هر دوی اینها معتقد است که باید با غذا، بیماریها را درمان کرد و این موضوع اصول عقاید وی در تداوی و استعمال دارو می باشد.

    در این قسمت لازم است اشارهای به وضعیت مدرسه جندی شاپور در زمان اسلام داشته باشیم. مدرسه جندی شاپور مقارن با میلاد حضرت محمّد (ص) به اوج عظمت خود رسیده بود. البته لازم به ذکر است که پیش از اسلام عربها از پزشکان خود که از دانش آموختگان جندی شاپور بودند، کمک می گرفتند و پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین پزشکان عرب دانش آموخته در جندی شاپور را مانند حارث بن کلده و پسرش نصربن حارث بن کلده را به طبابت فرا می خواندند.

    در دوران اسلامی، اساتید معروفی در جندی شاپور بودند که می توان از آنان بختیشوع اول پسر جورجیس که رئیس بیمارستان جندی شاپور بود و حسن بن اسحق عبادی که داروساز بود و ابن ماسویه که طبیب و داروساز خاندان برمکی وهارون الرشید بود را نام برد.

    تا شش نسل یا 250 سال خاندان بختیشوع در علم پزشکی و داروشناسی سرآمد دیگران بودند. به طوری که معروف است حارث بن کلده که ازشاگردان این مکتب بود، طبیب مخصوص حضرت محمد (ص) و ابوبکر بوده، و در مکّه می زیسته است.

    سیداسماعیل جرجانی در ذخیره خوارزمشاهی و زین الدین انصاری صاحب اختیارات بدیعی، نسخ و داروهایی که در جندی شاپور رواج داشته است را در تالیفات خود ذکر کرده اند و از طرف دیگردر آن زمان شهر جندی شاپور یکی از مراکز مهم عطریات و شکل های دارویی بوده و در آن زمان اولین حب به نام " حب برزویه طبیب" ( برزویه از پزشکان قرن اول هجری بوده و در دربار انوشیروان بوده است) ساخته شد که این مطالب نشان دهنده وجود دانش قوی داروسازی در جندی شاپور می باشد.

    در دوران اسلامی، رشته های مختلف علمی پیشرفتهای فراوانی داشتند که از آن جمله علم طب و داروسازی است. نوی برگر که یکی ازبزرگترین دانشمندان تاریخ پزشکی است، میگوید: مسلمانان کسانی بودند که به نوشته های پراکنده و از نظر محتوا اکثراً نامفهوم دانشمندان قدیم یونان روشنی و نظم بخشیدند. از طرفی دکتر گوستاو لوبون فرانسوی می نویسد: احکامی که در قرآن به نظر می رسد، از قبیل وضووغسل، در نهایت درجه حکیمانه و برای حفظ الصحه مفید و نافع می باشند.

    در بیمارستانهای کشورهای اسلامی، برای هر پزشک امکان آن وجود داشت که داروی جدیدی را که به دست او می رسید، مورد آزمایش قرار دهد و او می بایست نتایج آزمایشات را در دفتری مخصوص شرح داده و نظر بدهد تا بعداً به عنوان " داروی آزمایش شده" منتشر شود و به جهان پزشکی راه یابد که تمام این داروها و خواص آنان توسط مسلمانان جمع آوری می شده است. به طوری که اسماعیل شرف الدین جرجانی که یک قرن بعد از ابوعلی سینا می زیسته است، کتابی به نام ذخیره خوارزمشاهی را تألیف کرد که مهمترین دایرة المعارف پزشکی به زبان فارسی است و یک گنجینه مهم داروشناسی نیز هست و نام بسیاری از داروها و گیاهان دارویی در آن به زبان فارسی آمده است که این خود نشانی از موفقیت بیشتر ایرانیان مسلمان در علوم می باشد.

    1-3- تاریخچه امتحان اطباء و داروسازان و داروفروشان

    آنچنان که در قبل از قلم دکتر علی پرتو گفته شد، دارودهی و شفابخشی از ورای جم مرکز خلافت جمشید شروع گردیده است و این سرزمین نخستین جایگاه این دانش و محل آموزش به داوطلبان بوده است. از همان زمان پادشاهان به این نکته پی برده بودند که اگر کسی بخواهد در بیماری و تندرستی مردم دخالت داشته باشد، باید صلاحیت کامل داشته باشد و از این رو قانونی گذراندند تا افراد ناصالح به این مهم نپردازند و آن قانون بدینگونه بود که هر کس از آریان ها بخواهد پیشه خود را پزشکی یا جراحی قرار دهد، می باید پیش از اینکه به معالجه یکی از بومی ها و یا همشهری ها بپردازد، دستورهای خود را در سه نفر از دیوها تجربه نماید. اگر پس از سومین آزمایش، هر سه نفر درمی گذشتند، داوطلب پزشکی تا پایان عمر از این پیشه برکنار می شد و اگر مجدداً دست به این کار می زد، سخت مجازات می شد. در دوره ساسانی، اجازه طبابت به افرادی داده می شد که مدتی نزد اطباء دانشگاه جندی شاپور خدمت می کردند و پس از مدت ها خدمت حق طبابت و اشتغال به داروفروشی را کسب می کردند. ولی بیشتر این داروفروشان به طور رسمی طبابت می کردند و در حقیقت حد و مرزی برای پزشکان و داروسازان آن زمان وجود نداشت.

    برای اولین بار در مورد داروسازان در زمان خلافت معتصم فرزند هارون الرشید، امتحان گرفته میشد. علت وجود امتحان در آن زمان بدین گونه بود که داروسازان و داروفروشان بدینگونه عمل می کردند که هر که را هر چه خواست، می دادند. اعم از آنکه آن دارو را داشته باشند یا نداشته باشند.

    امتحان بدین صورت بود که نامی خیالی را خلیفه در نظر می گرفت و مأموران به نزد داروسازان و داروفروشان می رفتند آن نام را به عنوان دارویی به کار میبردند و درخواست دارو می کردند. عده ای می گفتند که از این دارو بی اطلاع هستند که این افراد حق ادامه داروفروشی را داشتند ولی عده ای دیگر ادعای آشنایی با داروی فرضی را می کردند و چیزی نامعلوم به فرستاده خلیفه می دادند و این افراد دیگر حق ادامه داروفروشی را نداشتند.

    در مورد اطباء نیز در زمان خلافت مقتدر عباسی (320- 295- ه ق) سنان بن ثابت بن قره حرانی صامی که رئیس بیمارستان سیده بغداد بود، از طرف خلیفه مأمور شد که از اطباء امتحان به عمل آورد و این امتحان به دلیل وقایع ناگواری که رخ داده بود، توسط سنان به عمل می آمد.

    این  امتحان نیز به نوبه خود دارای اشکالاتی بود که یک نمونه آن بدین صورت است که مردی در لباس پاک و هیئتی باوقار در مجلس امتحان  وارد می شود و کاغذی که حاوی چند دینار بود، جلوروی سنان قرار داد و گفت: از نوشتن و خواندن عاجزم و به سنان گفت امیدوارم قطع معاش من و عیال و اولادم را روا نداری. سنان به او گفت مانعی ندارد، به شرط آنکه در مورد بیماران آنچه را که می دانی عمل نکنی و مرد به سنان قول داد که از دادن سکنجبین و شربت تجاوز نکند.

    با تمام این اشکالات می توان گفت که از زمان خلیفة المقتدر به سال 295 هجری، امر طبابت و داروفروشی تحت قاعده و ضابطه خاصی قرار گرفت.

    1-4- اولین فارماکوپه ایران

    تشویق و ترغیب رجال و بزرگان ایرانی از اطباء و دانشمندان دارویی باعث شد که کتب و تألیفات مهمی درباره علم پزشکی و داروشناسی منتشر گردد. در این میان قدیمی ترین آن که می توان آنرا اولین فارماکوپه نامید، کتابی است به نام " الابنیة عن حقایق الادویه" یا " روضة الانس و منعفة النفس" که تألیف ابومنصورعلی الهروی است که این دانشمند اهل هرات بود و بدین جهت به هروی ملقب است.

    این کتاب مملو از شرح داروهایی است که چند قرن پیش درایران متداول بوده است و امروزه اثری از آنها نیست.

    1-5- داروسازی در عهد صفویه

    دوره صفویه یکی از درخشان ترین دوره های تاریخی ایران است. در آن زمان علم راه ترقی و پیشرفت در اروپا می پیمود و طالبان علم در مدارس و بخصوص در حوزه های درس خصوصی نزد اساتید به تحصیل علم مشغول بودند.

    تحصیل علم طب و فروع آن جزء تحصیلات عالی و ثانویه بود و داوطلبان آن را پس از اتمام تحصیل فقه و الهیات و فلسفه می آموختند. داروسازی و گیاه شناسی از فروع علم طب بود که به آن صیدله یا عطار می گفتند و داروخانه را عطاری می نامیدند.

    در این دوره داروشناسان متخصصی پیدا شدند و به همین جهت سیریل الگورد ( نویسنده کتاب تاریخ پزشکی ایران) آن را " دوره زرین داروشناسی در اسلام" نامیده است. در این دوره کتابهای نفیسی در داروشناسی تألیف شد که از این کتب می توان " تحفه حکیم مومن " به زبان فارسی و کتاب " مخزن الادویه" که توسط سید حسین خان شیرازی تألیف شده است را نام برد. در دوره صفویه کتاب " طب شفائی" نوشته می شد که از روی آن کتابی به نام " داروسازی ایرانی" ( Pharmacopeia persica) توسط آنگلوس تألیف می شود که این کتاب نخستین تحقیق اروپائیان در پزشکی و داروسازی ایران به شمار می رود.

    در مجموع، دوران صفوی به دلیل تغیّر و تغییرات گسترده در سیره سلاطین آن درطول حکومت سیصدساله اش که گاهی ناشی از اختلافات داخلی و ضعف تدبیر حاکمان بود، نتوانست خدمات شایسته ای به اشاعه سایر علوم غیراز علوم حوزه ای بنماید.

    علیرغم اهتمام پادشاهان اولیه، این سلسله که هدفی جز ترویج اندیشه های نورانی تشیع و اسلام ناب محمدی (ص) نداشتند، بازار تفکرات خرافی و خشک مقدسی و صوفی نمائی و تارک دنیایی در ایران رونق یافت، به حدی که در ادامه دوران این سلسله تحصیل در علمی به غیر از علوم دینی مذموم و مطرود می نمود.علی ای حال به دلیل آنکه در دوران صفویه اقدام به تحصیل علوم دینی قبل از تحصیل سایر علوم به صورت یک امر مسلم درآمد، یکی از نقاط عطف در تاریخ آموزشی پزشکی وداروسازی ایران  تلقی می گردد. مشتاقان تحصیل علم طب و داروسازی می بایست ابتدا در علوم فقهی و دینی به درجه تفقه و اجتهاد می رسیدند و پس از آن اگر نیازهای دنیوی آنها را از ادامه تحصیل باز نمی داشت، می توانستند به مطالعه در علوم طبی مشغول شوند که عملاً از توان ذهنی و جسمی بسیاری از مشتاقان علم خارج بود. لذا نشر علوم پزشکی در دوران صفویه دوباره به الگوی ایرانیان باستان رجعت نمود و معلومات این حرفه به صورت سینه به سینه و از پدر به پسر و یا خادم منتقل میشد.

    1-6- از دارالفنون تا تأسیس دانشکده داروسازی

    هم زمان با پیشرفت علوم در اروپا، در ایران نیز در سال 1268 هجری قمری، مطابق با 1850 میلادی با همّت امیرکبیر، دارالفنون تأسیس گردید. منظور امیر از تأسیس دارالفنون، آشنا کردن مردم ایران با صنایع،حرف و فنون جدید اروپا و توسعه آنها در ایران بود. معلّمینی که امیر برای مدرسه خود نیاز داشت، در ایران نبودند و به ناچار می بایست از خارج استخدام می شدند و بر این مبنا امیر به موسیو جان داوود ارمنی عضو وزارت امور خارجه و مترجم دولت ایران مأموریت داد تا شش معلّم برای دروس ذیل از آلمان و اتریش استخدام کند:

    معلّم پیاده نظام(یک نفر)، معلّم سواره نظام (یک نفر)، معلّم هندسه (یک نفر)، معلّم مهندسی معدن (یک نفر)، معلّم توپخانه (یک نفر) و معلّم طب و جراحی و تشریح (یک نفر).

    بالأخره جان داوود پس از یک سال با شش معلّم اتریشی و یک معلّم ایتالیایی به ایران بازگشت. معلّم ایتالیایی، معلّم دواسازی بود و جان داوود به امیر تفهیم نمود که طب جدید بدون اطّلاع از داروسازی بی فایده است.

    دارالفنون در بدو تأسیس به شش شعبه تقسیم شده بود که به ترتیب عبارت بودند از:

    1- مدرسه طب و داروسازی

    2- مدرسه ریاضیات و مهندسی

    3- مدرسه معدن شناسی

    4- مدرسه نظام و موزیک

    5- مدرسه ادبیات

    6- مدرسه هنرهای زیبا (نقاشی)

    شاگردان هر درس یا هر رشته کلاس خاصی داشتند که به نام همان درس خوانده می شد ( مثل اتاق داروسازی). با این که معلّمان دارالفنون اتریشی و ایتالیایی بودند، زبان تدریس فرانسه بود. آغازسال تحصیلی بعد از ماه صفر و مدت تحصیل در دارالفنون کمی بیش از شش ماه بود ( تابستان، ماه رمضان، اعیاد و روز عاشورا مدرسه تعطیل بوده است) و ساعات کار آن از هشت صبح تا سه بعد از ظهر بوده است. در دارالفنون، سالی سه بار از دانش آموزان امتحان می گرفتند و پس از آزمون سوم به کلاس بالاتر ارتقاء می یافتند. شاگردان دواساز به تنهایی یا با شاگردان طب در دروس عملی شرکت می کردند و علاوه بر علوم اختصاصی خود، زبان فرانسه، طبیعیات، فیزیک و شیمی هم می آموختند.

    در سال 1313 هجری شمسی که دانشگاه تهران تأسیس گردید، مدرسه دواسازی تبدیل به دانشکده داروسازی شد ولی نظر به اینکه داروسازان تحصیل کرده به حد لزوم در ایران نبودند تا بتوانند دانشکده را با استقلال اداره کنند، موقتاً اداره قسمتی از امور آن به دانشکده پزشکی محول شد و دانشکده داروسازی یکی از شعب دانشکده پزشکی شد.

    سه سال بعد، یعنی در سال1316 مقرر گردید که محصلین با گواهینامه کامل متوسطه به تحصیلات داروسازی بپردازند. در سال 1318 که پروفسور ابرلین استاد دانشکده پزشکی استراسبورگ به سمت ریاست دانشکده پزشکی منصوب شد، در سازمان دانشکده داروسازی نیز تغییراتی به وجود آورد. دوره تحصیل به چهار سال محدود شد و دانشجویان می توانستند در سال آخر با نوشتن پایان نامه و تصویب آن به اخذ دانشنامهُ دکترا در داروسازی نایل شوند. در سال 1323 هجری شمسی دوره تحصیل داروسازی از چهار سال به پنج سال افزایش یافت ولی چون گنجایش آزمایشگاهها برای کلیه دانشجویان کافی نبود، اجرای آن به سال 1330 موکول شد.

    درسال 1324 هجری شمسی مقرر گردید که برای فارغ التحصیلان سال چهارم دانشکده داروسازی پروانه اشتغال به کار صادر شود. در نهایت در سال 1336-1335 دانشکده داروسازی دانشگاه تهران از داشکده پزشکی جدا گردید و به عنوان دانشکده های مستقل کار خود را آغاز نمود.


     

     
    منبع:
    http://www.pharmiran.com/persian/history.asp



    جواد صادقی نسب ::: دوشنبه 89/9/1::: ساعت 9:24 صبح
    نظرات دیگران: نظر

     

    اگرچه
    طب و داروسازی را باید از جمله کهن ترین و ریشه دارترین علوم و فنون در
    مجموعه تمدن ایران به شمار آورد اما گسترش دین مبین اسلام در ایران و
    تحولات عظیم ناشی از آن چنین ایجاب می کند که تاریخ داروسازی در ایران طی
    دو مقطع جداگانه اما پیوسته پیش از اسلام و پس از اسلام مورد بحث و بررسی
    قرار گیرد. البته نباید فراموش کرد که شکل گیری دانشگاه جندی شاپور نیز یک
    نقطه تحول تاریخی و اساسی در سیر دانش طب و داروسازی است، لیکن این دانشگاه
    تاُ ثیر خود را در هر دو مقطع پیش و پس از اسلام بجای گذارد که در این
    مقاله به آنها اشاره خواهد گردید.

    اگر
    بخواهیم تاریخچه آموزش داروسازی را مورد بحث قرار دهیم و تحولات آن را
    بررسی کنیم، شاید بتوان آنها را بررسی کرد. ابتدا دوران ایران باستان که از
    مکاتب آن دوران می توان مزدیسنا و اکباتان را نام برد و بعد از آن مدرسه
    جندی شاپور بود که در آن مکتب یونانی رواج داشت و بعد از آن دوران صفویه
    بود که در آن دوران تحصیل فقه مقدم بر علوم دیگر قرار گرفت و بالاُخره
    داروالفنون که در آن آموزش کلاسیک به سبک غرب تدریس می شد و آنچه که امروزه
    به عنوان آموزش داروسازی از آن یاد می شود، ادامه آموزش در دارالفنون
    میباشد. البته لازم به یادآوری است که مکتب جندی شاپور درآموزش طب و
    داروسازی حتی پس از گروش ایرانیان به دین مبین اسلام پابرجا بوده و آموزش
    درمحیط بیمارستان که برخاسته از این مکتب بود، حتی تا آخر دوره ایلخانیان
    در ایران به قوت خود باقی بوده است.

    1-1- تاریخچه داروسازی در ایران باستان

    همان
    طور که پیشتر اشاره شد، بسیاری از قراین و شواهد موجود حاکی از آن است که
    دانش و فن داروسازی نخستین بار در ایران زمین سربرآورده است و درمان
    بیماران و بکاربردن داروها از ایرانیان کهن یا آریان ها شروع شده است و این
    دانش را مردم ایران به روزگار آورده اند.

    بر حسب عقیده زرتشتیان و آنچه در اوستا نقل شده، اولین طبیب به نام " تریتا"(Trita)   پدر
    گرشاسب پهلوان بوده است و او اولین فردی است که باطل کننده جادو میباشد و
    او از خواص گیاهان دارویی و عصاره آنها اطلاع داشته است.

     یکی
    از شواهد این ادعا، کتاب تحفة العجایب است که در آن حکایتی نقل شده است که
    تهیه شراب و استعمال آن را به جمشید نسبت داده اند و او را مکتشف خمر
    معرفی کرده است.

    در
    ایران باستان از " می " به عنوان داروی بیهوشی برای اعمال جراحی کمک می
    گرفتند، به طوری که در شاهنامه فردوسی در زمان سزارین رودابه که زمان تولد
    رستم می باشد، به این نکته اشاره شده است و جراح در آن زمان یک " کارد پزشک
    " بوده است.

     بیاورد یکی خنجر آبگون                                                     یکی مرد بینادل پرفسون

     نخستِن به می ماه را مست کن                                             ز دل بیم و اندیشه را پست کن

     تو بنگر که بینا دل افسون کند                                              ز پهلوی او بچه بیرون کند

      بکافد تهی گاه سرو سهی                                                    نباشد مر او را ز درد آگهی

      وز او بچه شیر بیرون کشد                                                  همه پهلوی ماه در خون کشد  

      وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک                                        ز دل دور کن ترس و اندوه و باک

      گیاهی که گویم با شیر و مشک                                             بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

      بسای و بیالای بر آن خستگیش                                             به بینی هم اندر زمان رستگیش

    طب
    ایران باستان دارای مقامی ارزنده می باشد و تا 700 سال قبل از میلاد مسیح
    از ورود طب یونانی به ایران اثری دیده نمی شد اما در اثر فتوحات ایرانیان
    علاوه بر طب ایرانیان از طب سایر اقوام نیز استفاده شد.

    در
    میان صفحات تاریخ ایران باستان دیده می شود که مکتب زرتشت یا مزدیسنا خیلی
    پیش تر از مکاتب طبی یونان در عالم وجود داشته است و از زمانی که زرتشت
    شروع به درمان بیماران کرد، از اطراف و اکناف بیماران فلج و صرعی و پوستی و
    چشمی رو به سوی زرتشت آوردند.

    مکتب
    طبی دیگری که در دوران ایرانیان باستان بوده است، مکتب اکباتان است. این
    مکتب نزدیک به یکصد سال پس از زرتشت توسط یکی از شاگردان وی به نام
    Saena Paure Ahumustate تاسیس گردید. در این مکاتب آموزش طب و داروسازی به مانند رابطه مرید و
    مراد و یا رابطه استاد و شاگردی بوده است و شاگردها سالها نزد استاد کار می
    کرده است تا بالاخره طبیب و داروشناس زبردستی می شد.

    طب
    و داروسازی در ایران باستان، پس از سقوط هخامنشی در نتیجه ارتباط با
    یونانیان به پیشرفت های قابل ملاحظه ای دست یافت. به طوری که میتوان
      دوران مذکور را یکی از دوره های درخشنده طب و داروسازی ایران دانست.
    اطلاعات و تجربیات مردم و دانشمندان در زمینه طب و داروسازی این دوران به
    دوران ساسانیان نیز انتقال یافت.

    پس
    از شکست مجدد ایران در زمان اشکانیان به دلیل بروز جنگهای گسترده و خونین
    داخلی و خارجی عملاً مجالی برای گسترش و شکوفایی علوم و فنون در کشور وجود
    نداشت. سلسله ساسانی توسط اردشیر بابکان تاسیس شد. پس از وی پسرش شاپور اول
    به سلطنت رسید. (272- 241 میلادی ) و در آن زمان جنگی میان ایران و روم
    روی داد. این جنگ به اسیر شدن والریان امپراطور روم و پیروزی ایرانیان
    انجامید.

    شاپور
    اول در خوزستان در نزدیکی شهر شوش با کمک اسرای رومی شهر گندی شاپور یا
    جندی شاپور را که آنرا " خور " نیز مینامیدند، بنا نهاد.

    در
    دوران شاپور اول، پادشاه ساسانی و شاپور دوم و پس از آن انوشیروان
    پادشاهان سلسله ساسانی، دانشمندان ساکن یونان بر اثر اختلافات مذهبی که در
    روم شرقی پیش آمده بود، جلای وطن کرده و به ایران آمدند و پادشاهان ساسانی
    مقدم آنان را گرامی داشتند. این امر مصادف شد با تاسیس دانشگاه و بیمارستان
    جندی شاپور که علت اصلی گشایش این دانشگاه علاقه پادشاهان ساسانی به گسترش
    علوم در ایران آن زمان بوده است.

    دانشگاه
    جندی شاپور محیط مناسبی برای پیشرفت علم پزشکی و داروسازی و غنای فرهنگی و
    علمی در ایران زمین ایجاد کرد. در دانشگاه جندی شاپور برای نخستین بار در
    ایران، پزشکی و داروسازی از یکدیگر تفکیک شده و بسیاری از کتب پزشکی و
    داروسازی حکمای یونانی نظیر جالینوس و ارسطو و سقراط در این دانشگاه به
    زبان شیرین فارسی ترجمه شد.

    آموزش
    و تدریس طب در مدرسه جندی شاپور کلاً به زبان یونانی بوده است امّا در این
    نکته تردیدی نیست که تدریس به زبان فارسی نیز به طور محسوسی مخصوصاً در
    رشته داروسازی وجود داشته است.

    به
    مرور زمان این مرکز علمی و آموزش شهرت جهانی پیدا کرد و دست پروردگان این
    مکتب در سراسر جهان شناخته شده و جندی شاپور در دنیای آن روز به اوج عظمت و
    اقتدار خود رسید. یکی از داروسازان دانشگاه جندی شاپور ماسویه
    Masve   بود که مدت 40 سال در بیمارستان جندی شاپور به کار داروسازی و داروشناسی
    مشغول بود. وی کتابی در باب داروها نوشته است که تا قرن شانزدهم میلادی
    کتاب درسی و تحصیلی مشتاقان علم داروشناسی بوده است. در این کتاب به طور
    مثال شربت افسنتین برای بی اشتهایی و معجون سنگ قیمتی
      در مداوای ضعف قلب و مشک برای مداوای صرع و خایه روباه برای مداوای سل تجویز شده است.

    درباره
    ماسویه گفتنی است که وی پس از چهل سال کار در بیمارستان جندی شاپور به
    دلیل بیان مطلبی که به ضرر بیمارستان جندی شاپور بوده، از مقام خود عزل و
    حقوق وی قطع میگردد. از این رو ماسویه راهی بغداد شده و به پیشنهاد جبرئیل،
    ریاست بیمارستان بغداد را برعهده می گیرد.

    از افراد دیگری که درجندی شاپور به تدریس داروسازی مشغول بودند، می توان شاپور فرزند  سهل را نام برد که ریاست بیمارستان و دانشگاه جندی شاپور را برعهده داشت.  شاپور تاُلیفات زیادی در رابطه با داروسازی دارد که از آن جمله می توان "
    قرابادین بزرگ " یا " الاقرابادین الکبیر" را می توان نام برد، این کتاب در
    شناسایی گیاهان دارویی است که اغلب در بیمارستانها مورد استفاده قرار می
    گرفته است.

     لازم
    به ذکر است که گرچه تعلیم علم طب در دانشگاه جندی شاپور عمدتاً توسط
    پزشکان یونانی انجام می گرفته است اما ایرانیان علاوه بر آنکه بی دخالت
    نبوده اند، بلکه در داروشناسی صاحب نظر نیز بوده اند. بدون تردید دانشگاه
    جندی شاپور در باروری طب و داروسازی نقش بزرگی را ایفا کرده است.

    به
    استناد نوشته های به جا مانده اوستایی پنج دسته از پزشکان در زمانهای پیش
    در ایران باستان شناخته شده اند که از نظر کیفیت کار و تخصص کاملاً از هم
    تمییز داده شده اند.

    1- اشو پزشک: یعنی پزشکی که به کمک قانون مقدس اشا(  پاکی ) بیماران را درمان می کرده است. نحوه معاینات پزشکی و روش تشخیص
    بیماری و درمان اول شامل معاینه ظاهری جسمی بیمار و مراقبت در اغذیه و
    آشامیدنی هایی بود که بیمار می خورد و می آشامید.

    2- داد پزشک: یا
    پزشکی که به کمک قانون درمان می کرد و در این روش وظایف درمانی ویژه ای را
    به بیماران خود فرمان می داد. به کمک این روش بیمار را به مدت نه شبانه
    روز از دیگر انسانها دور نگه می داشتند و بدین ترتیب از سرایت بیماری
    جلوگیری می نمودند. پیروی و کاربرد این شیوه به ویژه در مورد بیماریهای
    واگیردار قابل توجه و عمل بوده است.

    3- ارور پزشک: یا پزشکی که به کمک عصاره گیاهان و گیاهان دارویی، بیماران خویش را درمان
    می کرده است. همچنین پزشکان رشته های دیگر در هنگام مداوای بیماران خود با
    وی مشورت می نموده و این همکاری جزء لاینفک نظام پزشکی در ایران باستان در
    میان پزشکان گروههای مختلف بوده است.

    4- کارد پزشک: یا پزشکی که به کمک کارد درمان می کرد و کسی بود که روش درمانی او با کمک
    ابزاروآلات جراحی که وی برای درمان جسم بیماران به کار می برده، انجام می
    گرفته است.

    5- مانتره پزشک: یا
    پزشکی که به کمک کلمات و وردهای مقدس آسمانی درمان می نموده است. او کسی
    بود که روش هنر درمانی اش به وسیله زمزمه کلمات آسمانی و قطعات اوستای که
    برای نیروهای درونی و اعصاب و روان انسان درمان بخش می باشد، انجام می
    گردیده است.

    اگرچه
    تاریخ داروسازی ایران از دوره ساسانی و مشخصاً پس از تشکیل مدرسه و
    بیمارستان جندی شاپور آغاز می گردد، گفتنی است که با تسلط خلفای عباسی و
    ایجاد مراکز علمی در بغداد توسط آنان، مدرسه جندی شاپور عظمت و اقتدار خود
    را از دست داد.
    منبع:
    http://www.pharmiran.com/persian/history.asp



    جواد صادقی نسب ::: جمعه 89/7/9::: ساعت 12:56 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    در دوره قاجاریه طب ایران به تدریج از سنتی به اروپایی تبدیل گشت و بنظر می‌رسد طب مدرن ایران نیز از مدرسه دارالفنون آغاز شده است. قبل از تأسیس دارالفنون، طب بطور کلی سنتی بوده و درمانها بطور تجربی و بدون پایه علمی با وسایل بسیار ابتدایی و توسط افراد فاقد صلاحیت انجام می‌شد و شاید در حال حاضر هم در برخی نقاط دور افتاده انجام شود.

    برای درد دندان، عطارها از داروهای گیاهی) مانند روغن نخود، آب پیاز، شیره انجیر، تریاک و برای رفع آبسه‌های دندانی از صمغ کتیرا و باقلا و آرد گندم سرخ شده در روغن استفاده می‌کردند. کشیدن دندانها توسط دلاکهای حمام و سلمانیها و بدون بی‌حسی به نحوی بسیار دردناک و وحشت آور انجام می‌شده و گاهی سلمانیها این کار را بصورت دوره گرد در محلات انجام می‌دادند. پوسیدگیهای دندانی، دندانهای تغییر رنگ یافته بر اثر ضربه، دندانهای شکسته و فضاهای بی‌دندانی (ناشی از کشیدن دندان) همه توسط روکشهای طلا که توسط زرگرهای ماهر ساخته می‌شد ترمیم می‌گشت. این روکشها را استامپ یا استامپه و یا شارپی می‌نامیدند. شارپی از نام دستگاهی به نام شارپ گرفته شده که این روکشها توسط آن ساخته می‌شد.

    دندانپزشکی در دانشگاه تهران

    تأسیس و افتتاح رسمی دارالفنون تهران در سال 1228 ه.ش توسط امیر کبیر صدر اعظم ناصرالدین شاه انجام شد و سرآغاز معرفی نظام جدید آموزش و از اقدامات مهم فرهنگی کشور می‌باشد. دارالفنون اولین مدرسه دولتی ایران بوده و به کمک استادان اروپایی آموزش رشته‌های مختلف در آن آغاز گشت. رشته پزشکی دارالفنون قبل از تأسیس دانشگاه تهران تنها مرکز آموزش طبابت در ایران بود. در آبانماه سال 1297 شمسی مدرسه طب از مدرسه دارالفنون جدا شد و مرحوم دکتر لقمان الدوله به ریاست آن منصوب گردید.

    دانشگاه تهران در عهد رضا شاه تأسیس گردید و نخستین قسمت آن که ساخته شد، تالار تشریح بود که در سال 1313شمسی افتتاح گردید. در سال 1316 کلیه قسمتهای دانشکده طب به ساختمان جدید دانشگاه تهران منتقل شد و شروع بکار نمود. در سال 1335 دو رشته داروسازی و دندانپزشکی که از شعب دانشکده پزشکی بود، بصورت مستقل درآمد. بیمارستان امیر اعلم علاوه بر بخشهای متعدد پزشکی، دارای بخش دندانپزشکی و جراحی فک و صورت ، شامل پرتونگاری و دو درمانگاه عمومی، آموزشی و اطاق عمل بود.

    سیر تحولی و رشد دندانپزشکی ایران

    • از سال 1290 شمسی پرداختن به حرفه‌های طبابت، داروسازی و دندانسازی موکول به تحصیل و دریافت اجازه نامه رسمی از وزارت معارف شد.

    • در سال 1300 در تهران تنها 3 نفر دندانپزشک بودند؛ دکتر فالک کوش میلچارسکی (اهل لهستان، دندانپزشک مخصوص رضا شاه) و از تکنسینهای فوق العاده پروتز دندانی دکتر اتکیناشتومپ (تبعه سوئیس، دندانپزشک مخصوص اتابک)، دکتر هارطیون استپانیان (اهل ترکیه و از زمره پزشکان دربار).

    • در سال 1307 رضا شاه طی فرمانی دستور تأسیس مدرسه دندانسازی را صادر کرد و دو سال بعد این مدرسه شروع بکار نمود. محل اولیه این مدرسه، در دارالفنون بود و مدیریت فنی آن را دکتر میلچارسکی به عهده داشت.

    • در سال 1316 با تاسیس دانشگاه تهران در محل فعلی، مدرسه طب و شعب مربوط به آن به این مکان نقل مکان کردند و شرط ورود به این دانشکده‌ها دارا بودن دیپلم کامل متوسطه تعیین گشت.

    • در ادامه شکل گیری دندانپزشکی کشور، در سال 1322 شورای دانشگاه، اطلاق کلمه دندانپزشک بجای طبیب دندانساز و دندانساز بجای مکانیسین دندان را پذیرفت و از سال 1324 گواهینامه رسمی و پروانه اشتغال به کار فارغ التحصیلان دندانپزشکی با عنوان دندانپزشک صادر شد. دوره دانشکده دانشگاه تهران تا سال 1330، 4 سال، از آنسال تا 1348، 5 سال و بعد از آن تاکنون 6 سال بوده است.

    • در سال 1355 مدرسه دندانسازی از دانشکده پزشکی مجزا گردید و دانشکده دندانپزشکی نامیده شد. گروههای آموزشی اولیه عبارت بودند از: ارتودنسی، بیماریهای دهان، پروتز، جراحی و دندانپزشکی عملی.

    • از سال 1339 عضویت پزشکان و دندانپزشکان در سازمان نظام پزشکی اجباری شد و این سازمان مرجع رسیدگی به تخلفات و شکایات در رابطه با امور پزشکی و دندانپزشکی قرار گرفت. در رأس آن هیأت مدیره سازمان قرار دارد که تعداد دندانپزشکان آن دو نفر است.

    • در سال تحصیلی 39-1338 آموزشگاه پرستاری دندانپزشکی در مقطع فوق دیپلم با هدف آموزش دستیار دندانپزشک آغاز به کار نمود. اولین نشریه دندانپزشکی کشور «نشریه دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران» در سال 1336 منتشر شد و بعدها به مجله دانشکده دندانپزشکی تغییر نام یافت.

    • در سال 1340 ، چهار کرسی جدید تشخیص پروتز ثابت، جراحی فک و صورت و کالبد شناسی دندان ایجاد شد و در سال 1344 آموزشگاه بهداشت دهان و دندان تأسیس گردید که مدرک آن فوق دیپلم می‌باشد. سرانجام بهره برداری از ساختمان جدید دانشکده در سال 1345 با ظرفیت 200 دانشجو انجام گرفت که دکتر محسن سیاح اولین رئیس آن و این دانشکده، اولین دانشکده دندانپزشکی کشور می‌باشد.

    • در سال 1344 در پی احداث دانشگاه ملی ایران، دانشکده دندانپزشکی این دانشگاه بعنوان دومین دانشکده دندانپزشکی کشور کار خود را با 120 دانشجو آغاز کرد. در سال 1346 آموزشگاه تربیت تکنسینهای پروتز دندانی در این دانشکده تأسیس یافت و در سال 1347 آموزشگاه عالی بهداشت دهان و دندان دانشکده شروع به فعالیت کرد. در سال 1361 نام دانشگاه ملی ایران به دانشگاه شهید بهشتی تغییر یافت.

    • در سال 1329 کانون دندانپزشکان ایران بوجود آمد که خود بخود بدون اعلام انحلال در سال 1335 منحل شد. سومین مجمع علمی صنفی دندانپزشکی در 24 دیماه 1341 با نام جامعه دندانپزشکان ایران بنیان نهاده شد که چون مبانی مستحکمی داشت، دندانپزشکان ایرانی آن را خانه انگاشتند و در حفظ و بقا و اعتلای آن کوشیدند. این جامعه بعدها به نام جامعه دندانپزشکی ایران تغییر نام داد تا فراگیر همه حرف وابسته به دندانپزشکی باشد.

    • پس از دانشکده دندانپزشکی دانشگاه ملی تا سال 1357، تعداد دانشکده‌های دندانپزشکی به 5 عدد افزایش یافت: مشهد 1344 شیراز 1348 اصفهان 1352 .

    • در سال 1361 جامعه اسلامی دندانپزشکان تشکیل شد و در سال 1369 انجمن دندانپزشکی جمهوری اسلامی ایران را به ثبت رسانده و فعالیت خود را آغاز کردند.

    • بالاخره در سال 1375 بین هیأت مدیره انجمن دندانپزشکی ایران و جامعه دندانپزشکی ایران ادغام صورت گرفت و هم اکنون به نام انجمن دندانپزشکی ایران، خانه دندانپزشکان ایرانی می‌باشد.
    • منبع:
    • http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%af%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%be%d8%
    • b2%d8%b4%da%a9%db%8c+%d8%af%d8%b1+%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86&SSOReturnPage=Check&Rand=0


    جواد صادقی نسب ::: جمعه 89/6/12::: ساعت 6:52 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    با سلام به دوستان عزیزم
    در مورد مدرسه طب ارومیه به نشانی زیر بروید:
    http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1480413


    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 89/6/4::: ساعت 9:18 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    انگار هنوز هم باشند؛ محله هایی که بار سنت و مدرنیته این ابرشهر را یکجا به دوش بگیرند. این را وقتی حس می کنیم که از هیاهوی میدان حسن آباد و شلوغی خیابان های اطراف می رسیم به خیابان شیخ هادی؛ خیابان نه چندان عریضی که صدای شیطنت گنجشک ها بر هر صدای دیگری غالب است.
    پیرمرد، روی جدول کنار خیابان نشسته و با دست لرزانش به امتداد شمالی خیابان اشاره می کند: «مقبره شیخ هادی، وسط های خیابان است؛ بعد از کوچه عدل» . می گوید که عمرش را توی همین محله گذرانده؛ چه آن موقع که قدش از چهار پنج وجب تجاوز نمی کرده و توی کوچه پس کوچه های خلوت محله مثل باد می دویده، چه حالا که چند سال از کار با رفقای قدیم روی پیاده روی تنگ و ترش خیابان شیخ هادی زیرسایه درختی می نشیند؛ پس تعجب ندارد که مثل کف دست سوراخ سنبه های محله را بشناسد.
    می گوید: «عمرم کفاف نمی داد تا شیخ هادی را دیده باشم؛ خیلی سال پیش فوت کرد، اما تقریباً همه می دانند که در زمان حیاتش خیر زیادی را به محله و مردمانش رساند. از ساخت بیمارستان گرفته تا مدرسه... . مردم این محله خیلی به شیخ هادی ارادت دارند؛ خصوصاً قدیمی ها که شناخت بیشتری نسبت به شیخ هادی دارند. این را از اسم بعضی از مغازه ها که همین نام را دارند هم می شود فهمید».
    خیابان، یک طرفه است و هرچه بیشتر می رویم به سمت شمال خیابان، هجوم ماشین ها بیشتر و از بکری ابتدای خیابان کم می شود. خیابان تنگ است و کوچه ها تنگ تر، اما همه چیز انگار نظم خاصی دارد؛ نظمی که خاص محله های قدیمی است. به استناد حرف پیرمرد می گردم دنبال کوچه عدل؛ غافل از اینکه دوره جدید، اسم های جدید می طلبد. سبزی فروش محله می گوید: الان اسمش شده«شهید سخنور ». در بزرگ و چوبی مقبره شیخ هادی بسته است و دولنگه طوسی آن جوری روی هم آمده که انگار مدت ها باز نشده باشد.
    روی سردر ورودی مقبره، تاریخ ساخت مقبره نوشته شده:«بنای مقبره 1320 هجری قمری و 1284 شمسی. این مقبره در سال 1378 در فهرست آثار ملی ثبت شد ».
    کنار مقبره مغازه عطاری و کفاشی و لوازم پلاستیک فروشی است که از ظاهرش پیداست به تازگی رنگ و بوی جدید به خود گرفته و از شیوه سنتی به درآمده. پیرمرد، جلوی ورودی عطاری نشسته و کتابی می خواند. سرفصل صفحه ای که پیش رویش باز است نوشته شده«سیاه دانه »؛ در مورد داروهای گیاهی است. می گوید:«چند وقتی است مقبره فقط برای روزهای پنج شنبه باز می شود؛ برای زیارت و خواندن نماز ».
    جوانی که در عطاری محله- که حالا در کنار داروهای گیاهی، داروهای شیمیایی و لوازم بهداشتی هم می فروشد-است، کلید در چوبی طوسی رنگ را دارد اما کلید اصلی مقبره دست سرایدار است و می گوید:«حالاحالا سر و کله اش پیدا نمی شود و پنج شنبه ها برای آب و جاروکردن مقبره می آید ».
    صدای قژ و قژ در کهنه هنگام بازشدن، تلفیق می شود با تصویر حوض نیمه پری که دور تا دورش شمعدانی چیده شده؛ شمعدانی هایی که توی بهاری هوای اردیبهشت ماه گل داده اند.
    اسامی تعدادی از کسانی که داخل مقبره دفن شده اند روی دیوارها نصب شده. مرد جوان می گوید:» تعداد کسانی که اینجا دفن شده اند خیلی زیاد است؛ شاید از 150نفر هم تجاوز کند. خاندان نجم آبادی ها که از نوادگان شیخ هادی هستند اینجا دفن شده اند ». اتاقک هایی که مقبره ها در آن قرار گرفته  درهای شیشه ای بزرگی دارد که کلید آن را مرد جوان ندارد. از پشت شیشه ها دیدن داخل مقبره سخت است. سبک ساخت خانه قدیمی است. اتاق هایی که فاصله اش از زمین به یک متر می رسد، دورتادور حیاط نه چندان بزرگ واقع شده اند.
    پیرمردی که کنار خیابان نشسته می گوید:« تا 3سال پیش مردم برای نماز و دعا و حتی مراسم مذهبی می آمدند به مقبره. هیأت علی اکبری ها هم ایام عاشورا که می شد همین جا مراسمشان را برگزار می کردند اما الان چند سالی است دیگر خبری از این مراسم نیست و مراسم در مسجد محله برگزار می شود»؛ مسجدی که کمی پایین تر از مقبره شیخ هادی است؛ مسجد شیشه که حدود 40سال پیش بنای آن توسط رضا شیشه ساخته شد و حالا هم همین نام روی کاشی های سر در مسجد حک شده است.
    آدرس چند خیابان بالاتر را می دهند که بیمارستانی که شیخ هادی تأسیس کرده بود هنوز هم هست، اما نه دیگر مثل سابق. نام خیابان وزیری که بیمارستان در آن واقع شده هم تغییر کرده. دو بیمارستان دولتی و خصوصی را پشت سرمی گذاریم. اواسط کوچه دیوارهای آجری بیمارستان قدیمی پیداست، اما نه تابلویی هست، نه نشانه ای. بقال سرکوچه می گوید:«بیمارستان وزیری همین است ».
    شاخ و برگ های بیرون آمده از حیاط خانه ها و درخت های قطور خیابان خبر می دهد که روزی اینجا کوچه باغ پردرختی داشته؛ مرد فروشنده می گوید: «الان دیگر از بیمارستان خبری نیست، سالهاست دیگر اینجا تبدیل شده به یک تکه زمین و فقط از کل بیمارستان وزیری دیوارهایش به جا مانده و چند بوته و درخت که جای بنای بیمارستان از زمین روییده است.»
    ساخت بیمارستان که از آن فقط سه درش مانده در سال 1315 آغاز شد آن هم به واسطه 4هزار متر مربع زمینی که مرد خیری برای ساخت بیمارستان وقف کرد و شیخ هادی ساخت بیمارستان را آغاز کرد ،اما به دلیل کمبود بودجه ساخت آن در سال 1318 ناتمام رها شد ، اما مرحوم میرزا عیسی وزیر که بیمارستان هم نام او را به خود گرفت با وقف ثلث مالش باعث شد تا ساخت بیمارستان از سر گرفته شود. می گویند علت اصلی پیشرفت کار خود شیخ هادی بوده است که تصدی امر ساختمان را قبول کرد و دو سال عمده وقت خود را صرف ساخت بیمارستان کرد، شاید دقیقاً به همین علت هم بود که شیخ هادی به نوادگانش نصیحت کرد تا رشته پزشکی تحصیل کنند و اغلب نوادگان شیخ هادی نجم آبادی از پزشکان مشهوری هستند. حتی یکی از نتیجه های شیخ هادی که هنوز در محله شیخ هادی سکونت دارد و منزلش پشت مقبره شیخ است نیز از پزشکان مشهور است.
    حالا از بنای بیمارستان سردرش مانده که به اتاق سرایداری تبدیل شده با ساکنانی که از سازنده بنا چیز زیادی نمی دانند.
    می گویند شیخ هادی در اثر ساخت این بیمارستان دچار ضعف مزاجی و کسالت سختی شد و بعد از مدت کوتاهی به رحمت خدا رفت.
    زمانی که شیخ از دنیا رفت یک قسمت از قسمت های مریضخانه تکمیل شد و یک دستگاه حمام نیز در ضلع جنوب شرقی آن ساختند. مرحوم شیخ  هادی نجم آبادی تا زمانی که در قید حیات بود هزینه نگهداری بیمارستان را از وجود خیرات عمومی تأمین می کرد و این هزینه را بعد از فوت وی، از راه قنات و مزرعه ای که خود احیا کرده بود و بعد وقف بیمارستان شد تأ مین می کردند.
    ورودی سابق بیمارستان تبدیل به انباری وسایل کهنه شده؛ از ظروف پلاستیکی گرفته تا تخت شکسته و یخچال کهنه رنگ را که به صدا در می آوریم پسر بچه از پشت میله ها اشاره می کند که در ورودی از آن سوی حیاط است.
    از کل بنای بیمارستان تنها مساحت محدودی باقی مانده، سرایدار توضیح می دهد که سال هاست بنای بیمارستان را به دلیل کهنگی و ناکا رآمدی تخریب کردند.
    می گویند بیمارستان وزیری شامل چند اتاق با گنجایش 10 تختخواب بود و به دو قسمت طبی و جراحی تقسیم می شد. قسمت طبی زیر نظر یک پزشک ایرانی بود و قسمت جراحی زیر نظر دکتر آلمانی، پس از فوت شیخ هادی فرزند آن مرحوم شیخ محمدتقی نجم آبادی اداره این بیمارستان را به عهده گرفت، بیمارستان وزیری بعد از مدتی به دانشکده پزشکی یبوست.
    دکتر محمود نجم آبادی از نوادگان شیخ هادی می گوید: «وقتی که اولین عمل جراحی انجام می گرفت، مرحوم حاج شیخ هادی با لباس اتاق عمل در آنجا حضور داشت. وی بعد از موفقیت اولین عمل دو رکعت نماز شکر به جا آورد و اشک شوق ریخت. بعدها بیمارستان وضع بدی پیدا کرد و به همین دلیل پدرم به اتفاق چند نفر دیگر آنجا را به مدرسه ای به نام شرکت گلستان تبدیل کردند. از این مدرسه شخصیت های برجسته ای از جمله اقبال آشتیانی بیرون آمدند.»
    در سال 1329 پسر مرحوم نجم آبادی که خود در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، از دانشکده پزشکی تقاضا کرد که خود به کمک پزشکان خانواده اداره و راه اندازی بیمارستان وزیری را عهده دار شوند. اما دانشکده پزشکی بعد از 20سال بیمارستان را تحویل داد، بنا تقریباً مخروبه شده بود و بازسازی ها هم دیگر جوابگو نبود تا این که در سال 1372 دیگر غیرقابل استفاده شد و حالا جزء یک زمین خالی چیزی از آن باقی نمانده است.
    زمین بیمارستان وزیری اکنون در اختیار سازمان اوقاف و امور خیریه است و به وصیت شیخ هادی نیت ساخت بیمارستانی جدید در آن به قوت خودش باقی است. هر ساله کنگره بزرگداشتی در زادگاه شیخ هادی واقع در ده نجم آباد شهرستان ساوجبلاغ برگزار می شود و برای تأمین ساخت این بیمارستان  کمک های مالی جمع آوری می شود. گرچه سر خیابان خانه فرهنگی به نام شیخ هادی از سال 72 احداث شده اما اهل محل بدشان نمی آید جای بیمارستان فضای تفریحی برای بچه های محل احداث شود تا کسالت روحی شان را برطرف کند.
    این را وقتی از محوطه خالی بیمارستان تخریب شده بیرون می آییم بیشتر می شود فهمید. وقتی خیلی از پسر بچه ها در گوشه گوشه خیابان دور هم جمع شده اند و به نظر سرگردان می رسند.
    غروب است و خورشید نورش کمتر شده اما پیرمرد هنوز روی جدول خیابان نشسته، می گوید آن موقع ها اگر محله 2 هزار نفر جمعیت داشت، حالا شده 20 هزار نفر، همه چیز با سابقش فرق کرده است.

    منبع:

    http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/841210/world/cultw.htm



    جواد صادقی نسب ::: شنبه 89/3/22::: ساعت 11:43 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    با سلام

    چند تا اسلاید مفید در زمینه تاریخ طب ذر لینک زیر:

    http://tim.sums.ac.ir/journal-club/historyofmedicine/

     



    جواد صادقی نسب ::: شنبه 89/3/8::: ساعت 10:4 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    آقای سیاه خان که گاه سیاه خان بوشهری نامیده می‌شود، از انسان‌های عجیب در دنیا است که تا به حال در جهان همانند و مشابهی با شرایط جسمی او پیدا نشده است.

    به گزارش «پارسینه»، 50کیلومتری جنوب شیراز به نام زرقان در روستایی به نام لپوئی خانواده‌ای کشاورز زندگی می‌کرد.

    فرزند سوم آنها 1291شمسی( 1912میلادی) با زایمان طبیعی به دنیا آمد. دو فرزند قبلی خانواده مشکلی نداشتند و رشد طفل سوم نیز تا 6سالگی به نظر خانواده طبیعی بود. اما این بچه از 6سالگی به بعد به طور ناگهانی و سریع دچار رشد بدنی شد به طوری که در 9سالگی 20ساله به نظر می‌رسید.

    در این زمان خانواده کودک عجیب به دلیل فقر شدید خانوادگی و غیر عادی بودن وضع طفل و مشکل بودن نگهداری و تغذیه او به ناچار از روستای لپوئی به شیراز تغییر مکان دادند. آنها در شیراز چند سال در محلی در نزدیکی دروازه اصفهان به طرف فلکه ولیعصر کنونی در محله‌ای به نام درشکه خانه که روزها و شبها محل توقف درشکه‌ها بود، زندگی می‌کردند.

    روزها در کنار خیابان و پیاده رو، کنار جوی آب و زیر سایه درختان و ساختمان‌ها او را روی تکه پارچه‌ای می‌نشاندند و مردم و رهگذران به صورت سیرک یا نمایش به دیدن هیکل و قیافه وحشتناک او می‌آمدند و گاه بعضی تماشاچیان به او کمک‌های مادی مختصری به صورت صدقه می‌کردند. بعضی از بچه‌ها به او سنگ می‌زدند و فریاد او بلند می‌شد ولی امکان و توان برخاستن و دفاع یا تلافی نداشت. گاه بچه‌های کوچک و زن‌ها از مشاهده چهره و هیکل عجیب و ترسناک او از وحشت جیغ زده و گریه می‌کردند. شهرت این غول عجیب الخلقه و کریه به تدریج به شهرستان‌های دیگر فارس رسید و از نقاط دوردست به دیدن این به قول بعضی در آن زمان «انسان جن زده» می‌آمدند. خانواده وی برای درمان او از داروهای گیاهی مختلف، بخورها، ادعیه، جادو، اوراد رفع جن و شربت‌های طلسم شکن استفاده می‌کردند.

    به تدریج عده‌ای افراد زرنگ و فرصت طلب با موافقت خانواده وی به صورت اکیپ دور او را گرفته و ابتدا از هر تماشاچی پول می‌گرفتند و بعد اجازه نزدیک شدن و مشاهده این فرد غول مانند را می‌دادند و بدینوسیله ممر معاشی برای خانواده و دیگران بود. در سال 1301شمسی آقای دکتر قربان، بنیانگذار و اولین رئیس دانشکده پزشکی شیراز سیاه خان را می‌بیند و از آن پس مرتب به دیدن او می‌رود و علاوه بر کمکهای مالی مکرر برایش دارو و غذا می‌برد. گاه با درشکه و با زحمت او را به دانشگاه پزشکی می‌آوردند و دکتر قربان به علت مشکلات پیاده و سوار کردن سیاه خان، خود در داخل درشکه او را معاینه و درمان‌های لازم را تجویز می‌کرد. به دستور دکتر قربان به علت مشکل بودن زندگی در کوچه و منزل وی را در بیمارستان سعدی شیراز متعلق به دانشکده پزشکی بستری می‌کنند.

    سیاه خان تا پایان زندگی اش در بیمارستان به سر می‌برد. این هیولای خوفناک با قدی به طول 259سانتی متر و هیکلی با وزن250کیلوگرم به زندگی پررنج خود ادامه داد. دکتر قربان به علت نادر بودن این فرد در جهان و شرایط بسیار عجیب او خیلی به او علاقه مند شده بود و در آن زمان به پزشکان و دانشجویان می‌گفت «سیاه خان در عالم پزشکی گوهر شب چراغی است» وزن جمجمه او  5/7 کیلوگرم بود، تحمل این سر بزرگ و ترسناک را روی گردن سیاه خان مشکل می‌کرد. به علت وزن فوق سنگین بدن و طول زیاد قد و ناهنجاری شدید مهره‌ها و گردن و کمر قادر به سرپا ایستادن نبود و برای این کار احتیاج به کمک حداقل 3-4نفر قوی هیکل داشت.

    همه مهره‌ها به همدیگر جوش خورده و یک ستون یک پارچه شده بودند لذا ستون مهره‌ها قادر به حرکت و چرخش به اطراف و یا خم شدن به هیچ سویی نبود. رشد عضلانی و اندام نرم به نسبت اسکلت استخوانی عجیب الخلقه ضعیف تر بود، لذا کلاً به نسبت لاغر به نظر می‌رسید و اگر وزن اندام نرم او به تناسب قد او بود، مسلماً وزن کلی بدنش به مراتب زیادتر از 250کیلوگرم می‌بود. چهره او با برجستگی‌های عجیب استخوانی و فیگور خارق العاده خود حتی برای افراد بزرگسال نیز ترسناک و دلهره آور بود.

    پیشانی او با رشد شدید و ضخیم استخوانی به طرف جلو به صورت دیواره متراکم افقی پیش آمده و سپس رشد خود را با همان ضخامت به طرف پایین و جلو ادامه داده و یک دیواره سخت ستبر استخوانی جلو چشمهای او را از جلو و اطراف تا روی لب بالا پوشانده بود. طوری که از طرف جلو قادر به دیدن فضا و منظره جلو خود نبود و فقط قادر به دیدن جلو انگشتان پای خود روی زمین بود. میدان دید او به علت وجود این دیواره کلفت استخوانی در جلو و پایین و دو طرف پیشانی در دو طرف چپ و راست نیز از بین رفته و قادر به دیدن محیط اطراف و پهلوهای چپ و راست نبود.

    فک پایین به صورت تیغه کلفت استخوانی به طرف پایین و جلو پیشرفت کرده و چندین سانتی متر رو به جلو آمده است. استخوان پشت سر او نیز به طرف عقب و اطراف رشد و پیشروی کرده و با جوش خوردن به مهره‌های بالای گردن دیواره سخت سایه بان مانند استخوانی به روی گردن و کمی در اطراف روی شانه‌ها به وجود آورده بود. کتف‌ها و شانه‌ها مشابه دو تا باله پهن استخوانی ضخیم ماهی از چپ و راست و کمی هم به جلو پیشرفتگی پیدا کرده بود.

    کف پاها کاملاً صاف و به علت کف بسیار پهن و دراز پاها موقع راه رفتن تلپ تلپ کف پا به زمین کوفته می‌شد. حالات و اخلاق و روحیات او شبیه بچه‌ها بود. فردی عقب مانده و کم هوش بود. گاه حالات شدید امیال جنسی بدون کنترل و خجالت داشت. اشتهای او به غذا در حد ?-? نفر انسان سالم پراشتها بود. قواره هیکل او خیلی عجیب و وحشتناک بود.

    به علت عمل استخوان سازی شدید در ستون مهره‌ها کلیه مهره‌ها از بالا تا پایین به صورت یک چوب خشک و یک تکه استخوان سخت در آمده بود و به هیچ وجه امکان حرکت ستون مهره‌ها به اطراف و چرخش یا خمیده شدن مهره به جهت‌های مختلف وجود نداشت این ستون یک پارچه مهره‌ها از بالا به طور کامل به گردن و جمجمه به طور فیکس جوش خورده بود و موجب شده بود گردن و سر و چهره هیچگونه حرکت و تکان و خمیدگی و چرخش را به هیچ طرفی نداشته باشد و در واقع تمام بدن به جز دستها و پاها به صورت یک قطعه استخوانی یک پارچه جوش خورده درآید درست شبیه رباط آهنی.

    دیواره جمجمه از تمام اطراف رو به داخل محفظه جمجمه و نیز رو به فضای بیرون شدیداً رشد کرده و ضخیم شده بود و به علت این رشد جمجمه به طرف محفظه داخلی خود و کم شدن پیشرونده فضای داخلی جمجمه نتیجتاً مغز و محتویات داخل جمجمه از همه طرف تحت فشار شدید و دائمی دیواره فولادین قرار گرفته و موجب بروز مشکلاتی مثل عقب ماندگی، بیماری‌های روانی و عصبی، تحریکات شدید طغیان دار جنسی، بی حوصلگی، عصبانیت، گریه و اشتهای سیری ناپذیر به غذا شده بود. سیاه خان سالها از بیماری مقاربتی و جلدی و ریوی رنج می‌برد. در موارد عصبانیت مثل بچه‌های کوچک گریه می‌کرد، فریاد می‌کشید، ناسزا می‌گفت و گاه صدای گریه او نازک و بچه گانه می‌شد.

    حجم جمجمه وی 1470سانتی متر مکعب بود. طول دست او117 سانتی متر و طول پای او 125سانتی متر بود. به علت حجیم و سنگین بودن جمجمه و گردن و سنگین بودن هیکل او و فشار دائم این وزن زیاد روی ستون فقرات ستون مهره‌ها در ناحیه سینه و پشت به طرف عقب و کمی به سمت راست قوز برداشته بود. اگر این قوز وجود نداشت، قد کامل او بیش از 259سانتی متر فعلی می‌بود.

    این غول عجیب‌الخلقه و هیولای روی زمین، به علت ذات الریه و سپسیس فوت می‌کند. دکتر قربان نه تنها به این غول که در دنیا مشابه نداشت در دوره حیاتش علاقه شدیدی داشت، بلکه بعد از مرگ او نیز او را دوست داشت و تأکید می‌کرد اسکلت کامل استخوانی او را به صورت سالم و یکپارچه برای مشاهده، مطالعه و پژوهش پزشکان و دانشجویان در محلی در اختیار آنان قرار دهد ولی جو فرهنگ مردم در آن زمان به ویژه جامعه روستایی و اعتقادات و باورهای آنان، مانعی بزرگ برای دخالت و تغییرات و یا تصاحب جسد سیاه خان می‌شد.

    لذا دکتر قربان با ترفند مدبرانه و تحت عنوان تقبل مراسم دفن او و تعهد کلیه هزینه و تشریفات حمل و نقل و غسل و کفن او از طرف دانشکده پزشکی و حتی برای آرامش فامیل او تا حدی بزرگداشت و احترام مرحوم، جسد او را برای چندسال در محلی مخفی و ناشناخته که حتی خیلی از پرسنل در دانشکده و اطرافیان دکتر قربان و هیچ یک از خانواده مرحوم سیاه خان اطلاع نداشتند، نگهداری کرده و بعد از عودت فامیل او به روستای خود و پس از اینکه آبها از آسیاب ریخته شد و تا حدودی خاطره او به فراموشی سپرده شد، و دیگر پیگیری و ادعایی وجود نداشت، بعداز چندسال جسد او را بیرون آورده و به بخش آناتومی دانشکده پزشکی (در محلی محفوظ و محرمانه) برد و طی عملیات پزشکی و بهداشتی و ضدعفونی کلیه نسوج نرم بیرون و اندرون بدن را حذف و پاک و خارج کرده و اسکلت استخوانی یک پارچه و سالم و کامل او را پس از پروسس‌های علمی آماده کرده و در یک اتاقک شیشه‌ای محفوظ و محکم و بدون دسترس لمس به آن در معرض مشاهده همگانی در سالن ورودی دانشکده پزشکی شیراز در بالای پله‌های ورودی قرار داد. هم اکنون هیولای غول آسای وحشتناک در این محل در جلو چشم همه بازدیدکنندگان و پژوهشگران با احترام سرپا ایستاده است و همه افراد می‌توانند با او ملاقات کنند و از عجایب خلقت خدا بازدید کنند. او دیگر درد و رنجی ندارد و راحت و محکم با چهره کریه و ترسناک خود با قامت راست ایستاده است.

    منبع:

    http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=82291

    سیاه خان



    جواد صادقی نسب ::: چهارشنبه 88/11/14::: ساعت 2:3 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    زنده یاد دکتر سعید کاظمی آشتیانی، در نخستین روز از فروردین ماه 1340 در تهران به دنیا آمد. آثار نبوغ از همان سنین نوجوانی و جوانی در وی قابل مشاهده بود. به طوری که در سال 1358 در همان سن 18 سالگی هم زمان با ورود به دانشگاه، در هنرستان پیام امید به تدریس ادبیات و بینش اسلامی می پرداخت.
    سال 1358 در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران پذیرفته شد. تعطیلی دانشگاه ها به علت انقلاب فرهنگی و حضوری وی در جبهه های نبرد طی آن سالها باعث شد پس از 11 سال سرانجام در سال 1369 با اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته فیزیوتراپی از دانشکده علوم توانبخشی فارغ التحصیل گردد.
    در سال 1361 با همکاری دو تن از همکارانش جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. این گروه هسته اولیه جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران بود که در سال 1365 شکل گرفت و دکتر کاظمی تا سال 1370 عهده دار مسئولیت بخش طرح ها و تحقیقات آن بود. از سال 1371 با تغییرات ساختار مدیریتی جهاد دانشگاهی به سمت ریاست جهاد دانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران منصوب شد که این مسئولیت تا پایان دوره حیاتش بر عهده وی بود.
    در طی این سال ها مراکز درمانی متعددی تأسیس و گروه های مختلف پژوهشی را راه اندازی کرد که در آن میان پژوهشکده رویان جهاد دانشگاهی یکی از مهمترین این مراکز بود.
    پژوهشکده رویان جهاددانشگاهی خرداد ماه 1370 با مدیریت دکتر کاظمی رسما فعالیت خود را آغاز کرد و تاکنون هزاران زوج نابارور با بهره مندی از خدمات این مرکز پیشرفته درمان ناباروری صاحب فرزند شده اند. دکتر کاظمی در همین دهه و هم زمان با مدیریت جهاد دانشگاهی علوم پزشکی ایران و پژوهشکده رویان در دانشگاه تربیت مدرس به ادامه تحصیل در رشته علوم تشریح با گرایش جنین شناسی پرداخت و در سال 1376 با رتبه ممتاز موفق به اخذ درجه دکتری شد.
    دانش فراوان، هوش سرشار، توان مدیریتی بالا از یک سو و تعهد،‌ اخلاص و ایمان همیشگی او به خداوند متعال از سویی دیگر سبب شد تا در دوران حیات کوتاهش در دو حوزه مدیریتش موفقیت های چشمگیری همچون گسترش روشهای پیشرفته درمان ناباروری، ‌تولید و تکثیر و انجماد سلولهای بنیادی جنینی و همانند سازی (کلونینیگ) ‌حیوانات را رقم بزند.
    او در اعتلای نام جمهوری اسلامی ایران در عرصه های بین المللی نیز با ثبت این پیشرفت ها، حضور در کنگره های متعدد بین المللی و ابتکار برگزاری جشنواره بین المللی رویان سهمی از یاد نرفتنی دارد.
    غروب چهاردهم دی ماه 1384 قلب این انسان والا از تپیدن ایستاد و علاوه بر خانواده و دوستانش،‌ جامعه علمی کشور را نیز در سوگ و ماتم فقدانش نشاند.
    یادش گرامی و راهش مستدام باد.

    منبع:

    http://www.royaninstitute.org/cmsfa/index.php?option=com_content&task=view&id=32&Itemid=6


     



    جواد صادقی نسب ::: سه شنبه 88/10/15::: ساعت 3:47 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    <      1   2      
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 25
    بازدید دیروز: 9
    کل بازدید :371222

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<