سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از نافرمانى خدا در نهانها بپرهیزید چه آن که بیننده است هم او داورى کننده است . [نهج البلاغه]
پزشکی نیاکان - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • سایت کتابخانه ملی آمریکا
    قسمتی را به تاریخ علم پزشکی اختصاص داده است ، یکی از
    قسمتهای جالب این سایت ، قسمت مربوط به تاریخ پزشکی اسلامی است. قسمت قابل توجهی از
    طبیبان بعد از اسلام را ایرانیان تشکیل می‌داده‌اند. در قسمت
    کاتالوگ این سایت ،
    تصاویر بی‌نظیری از اسناد و کتابهای تاریخی پزشکی قرار داده شده است که دیدن آنها
    خالی از لطف نیست.<\/h2>

    منبع:<\/h2>

    http://1pezeshk.com/archives/2006/02/post_191.html



    جواد صادقی نسب ::: سه شنبه 89/2/21::: ساعت 1:48 عصر


    اطباء قدیم معتقد بودند که وقتی آدمی غذا می خورد، غذا درمعده و روده هضم شده و به درون جگر می رود و درکبد این غذا به چهار بخش تقسم میشود.

    بخش نخست مایعی است زرد رنگ و از سه جزء دیگر سبکتر است و دررو می ایستد و نامش صفرا است.

    جزء دوم سنگینتر است و بعد از صفرا قرار می?گیرد و رنگش سرخ است و خون نام دارد.

    جزءسوم مایعی لزج و سفید است که آن را بلغم می?گفتند.

    جزء چهارم که از همه سنگینتر است و مانند گل و لای می ماند، سودا نام دارد.

    صفرا طبعی سرد و خشک؛ خون طبیعی گرم و تر؛ بلغم طبعی سرد و تر؛ و سودا طبعی سرد و خشک دارد.

    طبق نظر اطبای قدیم، از آمیزش و کم و زیادی این طبایع چهارگانه، جمعاً 9 طبع پیدا میشود که عبارتند از: دَموی- سَوداوی- بلغمی- صفراوی- سرد و خشک- سرد و تر- گرم و خشک- گرم و تر- و بالاخره معتدل.

    اگر غلبه باخون باشد رخسار و زبان سرخ می?شود، دهن?دره و خمیازه پیدا?شده، دهان شیرین می?شود و چیزهای سرخ درجلو چشم مجسم می?گردند و حواس پنجگانه کند شده و درپوست بدن انسان جوشها و دملهائی پیدا می?شوند. خون دماغ و خونریزی از لثه ها و بن دندانها علائمی از غلبه?ی خون است.

    اگر صفرا غلبه کند، رنگ زرد می?شود؛ زبان بار زرد رنگ پیدا می?کند و طعم دهان تلخ می گردد. زبان درشت و خشک و بینی خشک می?شود؛ شخص احساس عطش زیاد می?کند. درمعده سوزش احساس می?شود؛ بی خوابی عارض گشته و در خواب و خیال اشیاء به رنگ زرد جلوه می?کنند.

     

    اگر غلبه با سودا باشد، چهره تیره می?گردد؛ شخص لاغر می?شود؛ بدن جوش میزند و شخص به ترس و وحشت دچار می?گردد. تردید و دودلی، اندیشه?ی مخوف به انسان دست میدهد و درخواب و خیال، اشیاء به رنگ سیاه جلوه می?کنند.

    اگر بلغم غلبه کند، رنگ انسان می پرد، پوست نرم و سست و آب دهان زیاد می?شود. شخص کمتر احساس تشنگی کرده و خوابش زیاد شده و چاق می?شود؛ حواس پنجگانه کند شده و آب بینی رقیق می?گردد و در خواب و خیال اشیاء سفید جلوه گر می?شوند.

     

    اخلاط بیگانه و ضرردار

    به عقیده?ی پزشکان قدیم، اگر کبد خوب کارنکند و خوراکیها کاملاً با اخلاط چهارگانه مستحیل نشوند، آنچه ناقص می?ماند در بدن تولید امراض می?کند. اگر مربوط به خون باشد طبعش گرمتر؛ اگر مربوط به صفرا باشد طبعش گرم و خشک و اگر مربوط به سودا باشد طبعش سرد و تر می گردد.

     

    طبایع غدد

    پزشکان قدیم ایران به سردی و گرمی، رطوبت و خشکی عقیده?ی زیادی داشتند و سرمنشاء تمام امراض را طبایع چهارگانه تصور می?کردند و برای هرخوراکی یک یا دو طبیعت قائل بودند.

    طب جدید روی این افکار خط بطلان کشیده و تمام این عقاید و تجربیات را پوچ و واهی میداند. طب جدید می گوید هر بیماری علتی دارد و به گرمی و سردی و رطوبت مربوط نیست.

    برخی از ناخوشیها به وسیله?ی سرایت میکرب ایجاد می?شوند، دسته?ای به ویروسها مربوطند، پاره ای از بیماریها نتیجه?ی سوء تغذیه و مسمومیّت غذائی است. دسته?ای هم به?کم و زیادبودن ترشحات غدد درون ریز و برون ریز بستگی دارند.

     

    خرابی غدد نتیجه این کمبودهاست

    غدد درون?ریز و برون?ریز بدن، عوامل ساختمانی بدن ما هستند و به مصالح ساختمانی نیاز دارند. هنگامی که ما غذای خوب و سالم و کامل می?خوریم و مصالح مورد نیاز آنها شامل آب،مواد غدائی، فلزات، ویتامینها و هورمونها را درست به آنها می?رسانیم، غدد سالم و کارا خواهند بود. برعکس وقتی به جای غذای درست از مواد غذائی ناسالم استفاده کنیم و یا باغذاهای ضد حیاتی خود را سیرکنیم و آنچه بدن و غدد نیاز دارند به آنها نرسانیم، غدد خسته و تنبل شده و سرانجام از کار باز می مانند و سلامتی به کل به خطر می افتد.

     

    علم جدید چه می گوید؟

    علم جدید می گوید خوراکیها ترکیبات مختلفی دارند... مقداری از آنها نشاسته و قند است که در بدن سوخته و تولید انرژی و حرارت می کند. چربیها هم به همین ترتیب می سوزند و تولید انرژی می?کنند و با مواد قندی رقابت دارند. بخش دیگر، مواد سفیده ای (پروتئین)ها هستند که خوراک غدد و نسوج بدن بوده و عضلات را می سازند.

    علاوه بر اینها خوراکیها دارای ویتامینهای مختلف، دیاستازها و آنزیمها می باشند که در بدن اثرات گوناگون دارند.

    هورمونها نیز یکی دیگر از مواد درون خوراکیها هستند. همچنین فلزات و املاح متعدد که هرکدام به نحوی برای تندرستی لازم است، در مواد خوراکی وجود دارند.

    اگر ویتامینها و آنزیمها و دیاستازها و هورمونها نباشند و یا مقدارشان کافی نباشد، خوراکیها به صورت معمول و عادی برای بدن جنبه ی سم را خواهند داشت

    منبع:

    http://salamatkadeh.persianblog.ir/post/44/



    جواد صادقی نسب ::: یکشنبه 89/1/22::: ساعت 1:48 عصر

    (تو 1282 ش)، طبیب، نویسنده، مترجم و روزنامه‏نگار. نسبش از طرف مادر به شیخ هادى نجم‏آبادى و از طرف پدر به حاج محمد نجم‏آبادى، اولین متولى مدرسه‏ى عالى شهید مطهرى مى‏رسد. در تهران به دنیا آمد. تحصیلاتش را در مدرسه‏ى شرکت گلستان و مدرسه‏ى قدیم ایران و آلمان و سپس در دارالفنون و دارالمعلمین به اتمام رساند و از آنجا به مدرسه‏ى طب رفت و تحصیلات خود را در آنجا تکمیل نمود. در 1309 ش در قوچان و در 1312 ش در سبزوار طبابت کرد و پس از آن به تهران آمد و در انستیتو پاستور مشغول کار شد. وى ریاست بیمارستان‏هاى نجات و لقمان‏الدوله (لقمان حکیم) را به عهده داشت. دکتر نجم‏آبادى در اکثر کنگره‏ها درباره ابن‏سینا و رازى سخنرانى داشت و سالها نایب رئیس انجمن بین‏المللى تاریخ طب در پاریس بود. وى به زبان‏هاى آلمانى، فرانسوى و عربى تسلط داشت و تحقیقاتى در زمینه‏ى تاریخ طب و طب سنتى انجام داد و آثارى در این زمینه نوشت. او همچنین ماهنامه‏ى «جهان پزشکى» را تأسیس و منتشر نمود. او دیگر آثار وى: «محمد زکریاى رازى»؛ «اصول بهداشت»؛ «بلاى عظیم نسل بشر، سیفیلیس و سوزاک»؛ «تاریخ طب ایران»؛ «تعالیم پزشکى صد ساله‏ى فرانسویان در ایران»؛ «راهنماى پزشکان»؛ «مختصرى از طب اسلامى بخصوص خدمات ایرانیان»؛ «فهرست کتابهاى چاپى فارسى طبى»؛ «آبله و سرخک»، ترجمه؛ «آیین پزشکى یا پندنامه‏ى اهوازى»، ترجمه؛ تصحیح «رساله‏ى جودیه»؛ مقدمه بر «طب اسلامى»

    ترای آشنایی بیشتر به لینک :

    http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=17824

    مراجعه فرمایید.

    منبع:

    http://www.rasekhoon.net/Mashahir/Show-109651.aspx

     



    جواد صادقی نسب ::: شنبه 88/11/10::: ساعت 5:5 عصر

    لینک مقاله طب اسلامی از پایگاه بسیج جامعه پزشکی:

    http://www.basijmed.com/portal/index.php/islam/teb-eslami.html



    جواد صادقی نسب ::: یکشنبه 88/8/24::: ساعت 2:7 عصر

    لینک کتاب:

    http://www.tebyan.net/Library/دانش_نامه_احادیث_پزشکی_(1).63903.html



    جواد صادقی نسب ::: سه شنبه 88/8/12::: ساعت 3:57 عصر

    علم طب و بیمارستانهای اسلامی

    منابع مقاله:

    کارنامه اسلام، زرین کوب ؛


    وقتی طب از دست‏سریانی‏ها به دست مسلمین افتاد تحقیق و مطالعه در آن‏جنبه جدی‏تر و دقیقتر گرفت.بجای رساله‏های کوتاه علمی که معمول‏سریانیها بود،دائرة المعارفهای جامع طبی بوسیله مسلمین تالیف شد.

    تحقیقات تجربی و مطالعات بالینی هم البته از نظر دور نماند.مخصوصا دربیماریهای منطقه‏یی و محلی تحقیقات مسلمین-و علماء قلمرو اسلام‏اهمیت‏یافت.در واقع،تحقیقات علماء یهود و نصاری و حتی صابئین هم‏که در دار الاسلام انجام می‏یافت‏به تشویق و هدایت مسلمین بود.

    قدیمترین رساله‏یی که در باب چشم پزشکی هم اکنون در دست است‏رساله‏یی است از آن حنین بن اسحق.کثرت و شیوع انواع بیماریهای چشم‏در مناطق واقع در قلمرو اسلام البته سبب عمده بود در جلب توجه اطباءاسلام به چشم پزشکی و علوم وابسته بدان.در باب تاریخ چشم پزشکی‏مسلمین هیرشبرگ آلمانی (1) رساله جامعی دارد که حاکی است از اهمیت‏کارهای مسلمین درین باب.یک چشم پزشک جراح در عهد ملکشاه‏سلجوقی شهرت یافت‏به نام ابو روح محمد بن منصور که‏«زرین دست‏»خوانده می‏شد و کتاب فارسی او نور العیون کتابی جامع و قابل توجه بود درین رشته از طب (2). چشم پزشکان اسلام در جراحی چشم‏پیشرفتهایی قابل توجه پیدا کردند.در بین آنها کسانی بودند که آب آوردگی‏چشم مردی را هم که یک چشم بیشتر نداشت‏با اطمینان تمام عمل‏می‏کردند.در سایر رشته‏های طب هم مسلمین کارهای ابتکاری انجام‏داده‏اند.قدیمترین ملاحظات بالینی برای تشخیص و بیان تفاوت بین‏آبله و سرخک( الجدری و الحصبه) رساله‏یی است که محمد بن زکریای‏رازی درین باب نوشته است.پیش از وی هیچ طبیبی-یونانی یااسلامی-به این نکته‏ها Rhazes خوانده می‏شود-طبیب و حکیم ایرانی است که در طب وکیمیا هر دو برنخورده بود.رازی-که نزد اروپائیها دست داشته است و اخبار و آثار او حاکی است از علاقه به‏معرفت تجربی.می‏گویند وقتی خواست در بغداد بیمارستان بسازدقطعه‏های گوشت در محله‏های مختلف شهر آویخت و جایی که کمتر درگوشت آثار عفونت پدید آمده بود آنجا بیمارستان ساخت. (3) کتاب حاوی اوبزرگترین و جامعترین کتابی است که در قدیم یک طبیب توانسته است‏بوجودبیاورد و در واقع یک دائرة المعارف بزرگ طبی است‏شامل اقوال وتحقیقات اطباء یونانی،سریانی،ایرانی،هندی و عرب،بعلاوه تجارب‏شخصی در باب بیماریهای مختلف.ترجمه لاتین آن جزو کتب درسی‏طب بوده است و کثرت چاپهای آن حاکی است از تداول و نفوذ کتاب.

    یک دائرة المعارف طبی دیگر که بوسیله مسلمین تالیف شد عبارت بود ازکامل الصناعه مجوسی-علی بن عباس اهوازی-که طب ملکی هم‏خوانده می‏شود-به نام ملک دیلمی عضد الدوله.اثر مجوسی که درقرون وسطی وی را Haly Abbas می‏خوانده‏اند در اروپا شهرت‏بسیار یافت و نزدیک پنج قرن مرجع مهم طب بود در مدارس اروپا.

    تاثیر مجوسی در پیشرفت طب قابل ملاحظه بود و توضیحی که از سیستم‏عروق شعریه کرده بود از جهت تاریخ علم، اهمیت‏بسیار دارد.اما عظیمترین اثر علمی در طب اسلامی قانون ابن سینا بود که نیز دائرة المعارف‏طبی است و نویسنده در آن اقوال اطباء یونانی،هندی،و ایرانی را درانواع معالجات و در مسائل مربوط به تدبیر الماکول بیان می‏داردچنانکه از تجارب شخصی هم مواد بسیار به آن مجموعه می‏افزاید و بساکه اقوال یونانیها را نقد می‏کند و مخصوصا از خود بعضی معالجات‏خاص درباره امراض بیان می‏کند که حتی امروز نیز جالب است (4) ترجمه لاتینی آن نیز در اروپا مکرر چاپ شده و آنجا در مدتی مدیدتر وطولانیتر از هر کتاب دیگر بمنزله انجیل مقدسی برای اطباء تلقی شد-چنانکه در قرن شانزدهم بیش از بیست چاپ از آن وجود داشت.

    اطبای اسلامی اندلس هم در پیشرفت طب سهم بزرگی داشته‏اند.

    ابن رشد حکیم معروف بود که نشان داد یک تن دو بار آبله نمی‏گیرد.چنانکه‏ابن الخطیب اندلسی(متوفی‏776)مشهور به لسان الدین که مخصوصانزد مسلمین به عنوان ادیب و شاعر و مورخ شهرت دارد و در تاریخ‏غرناطه و احوال امراء و ادباء اندلس تالیفاتش مشهورست و در طب‏نیز تبحر داشت،در دوره طاعونی که اروپا و آسیا معروض این مرگ‏سیاه (BlackDeath) موحش شده بود در رساله طاعون خویش نشان‏داد (5) که این بیماری واگیرست و در اثبات سرایت آن برای اقناع‏مخالفان نوشت‏ساری بودن این بیماری ازینجا معلوم می‏شود که هر کس‏درین ماجرا با بیمار ارتباط می‏یابد بدان دچار می‏شود و هر کس با اوتماس ندارد مصون می‏ماند چنانکه نیز از راه لباس،ظرف،گوشواره هم‏بیماری از یکی به دیگری منتقل می‏شود.ابن النفیس دمشقی(متوفی‏687)که او را ابن ابی الحزم نیز می‏خوانند حرکت‏خون را در ریه بیان‏کرد و بدینگونه قرنها قبل از سروتیوس اسپانیائی که او را کاشف واقعی‏دوران دم می‏دانند وی به این نکته پی برد.در جراحی نیز کارهای‏مسلمین جالب بود و تا حدی ابتکاری.ابو القاسم الزهراوی که در قرون وسطی نزد اروپائیها Albucacis خوانده می‏شد چندین اسباب‏مهم در جراحی توصیف یا اختراع کرد که شرح آنها در کتاب التصریف‏وی آمده است.در قرن دوازدهم میلادی،طرز جراحی مسلمین بقدری‏نسبت‏بشیوه کار رایج در نزد فرنگی‏ها کامل بوده است که اطباء عرب‏چنانکه اسامة بن منقذ یک جا از قول یک طبیب مسیحی عرب نقل می‏کند (6) شیوه جراحی آنها را نوعی قصابی وحشیانه تلقی می‏کردند.

    مسلمین در بعضی رشته‏های طب تحقیقاتی کردند که بی‏سابقه‏بود چنانکه درباره جذام ظاهرا اولین تحقیقات بوسیله آنها شد،فرق بین‏آبله و سرخک را اول بار آنها ملتفت‏شدند،درباره مامائی و قابلگی‏خیلی بیش از یونانیها مطالعه کردند. همچنین در استعمال بعضی ادویه،و پاره‏یی وسائل معالجه سابقه آنها محقق است.پزشکان اسلامی در معالجه‏بسیاری بیماریها بر لزوم استفاده از طبیعت مریض،مخصوصا تاکیدمی‏کردند.در ترکیب ادویه،درست کردن شربتها،مرهمها، مشمعهاو معجونها مهارت کم نظیر نشان داده‏اند.بعضی معالجات آنها درامراض جسمانی یا روحی ابتکاری بود.ابن سینا در معالجه یک‏بیمار که به نوعی شخصیت مضاعف مبتلا بود و خود را گاو می‏پنداشت‏طریقه‏یی جالب بکار برد که در چهار مقاله آمده است.ابو البرکات بغدادی‏مالیخولیای بیماری را که تصور می‏کرد خمره‏یی بر روی سر دارد،با لطف‏و ظرافت طوری علاج نمود که بیمار یقین کرد خمره‏یی را که روی سرداشت طبیب شکست.ابن زهر اندلسی یبوست مزاج را به وسیله انگوری‏معالجه می‏کرد که تاک آن را با آبی که دارای دوای مسهل بود آبیاری‏کرده بود.در باب خرد کردن سنگ مثانه ابو القاسم الزهراوی شیوه‏خاصی داشت.در جراحی نیز پزشکان اسلامی از اهمیت دوای بیحسی‏واقف بودند و در عملهای دردناک اول بیمار را با بذر البنج‏بیحس‏می‏نمودند و بعد از آن به عمل کردن وی مبادرت می‏کردند.بسیاری از اطباء اسلامی به تجارب شخصی اهمیت‏بسیار می‏دادند.علاقه رازی به ضبطمشاهدات بالینی حاجت‏بتذکار ندارد.وی به استناد همین تجارب شخصی‏مکرر با متقدمان به مخالفت‏برخاسته است.تجارب شخصی ابن سینا هم‏در قانون مکرر ذکر شده است.یوحنا بن ماسویه و هبة الله بن سعید که‏تربیت‏یافتگان طب اسلامی بوده‏اند بارها تاکید کرده‏اند که‏آنچه با تجربه منطبق نباشد معقول نیست.طب اروپا،دین زیادی‏به طب اسلامی دارد.حتی مدتها بعد از شروع رنساس هم اروپااز Frankfurt am Oder قانون ابن سینا و قسمتی از طب اسلامی استفاده می‏کرد.در سال 1588 در شهر فرانکفورت کتاب المنصوری رازی جزوبرنامه رسمی مدارس طب بود.در قرن هفدهم در فرانسه و آلمان هنوزاطبائی بودند که کارشان بر اساس طب عربی بود-یعنی اسلامی.درچشم پزشکی ترجمه تذکرة الکحالین علی بن عیسی بغدادی و بعضی دیگراز کحالان اسلامی هنوز تا اواسط قرن هجدهم در انگلستان مقبول بشمارمی‏آمد.بعضی انواع آب آوردگی چشم را در انگلستان تا 1780 و درآلمان حتی تا 1820 هنوز از روی شیوه جراحان اسلامی عمل می‏کردند (7) شاید امروز بعضی چنان پندارند که نظریه‏«بهداشت‏به وسیله ورزش‏»یک‏تئوری جدیدست در صورتیکه ابن سینا در کلیات قانون درین باب با دقت‏و تفصیل تمام سخن گفته است.به عقیده وی ورزش چنانچه مطابق‏دستور و در موقع خود انجام شود ممکن است جای علاج را بگیرد.

    ابن سینا انواع ورزشها را از شدید و خفیف شرح می‏دهد و توصیه می‏کندکه ورزش گونه‏گون باشد و در آن نباید دایم به یک نوع خاص اکتفاکرد.بعلاوه هر نوع مزاج و هر درجه از صحت نیز مقتضی ورزش خاصی‏است که برای نوع و درجه دیگر مناسب نیست.

    درست است که احترام شخص میت-در اسلام و همچنین در آئین مسیح-تشریح و قطع عضو وی را تجویز نمی‏کنند اما گهگاه بعضی‏امکانات اتفاقی و غیر مترقبه مطالعه در اندامها و استخوانها را برای‏آنها تسهیل می‏کرده.فی المثل یک جا توده‏های کثیر استخوان که درمحلی در بیرون یک شهر پیدا می‏شده است‏برای یک طبیب فرصتی‏پیش می‏آورده ست‏برای بررسی در استخوان بندیها.بهمین سبب،باوجود موانع،آشنایی مسلمین با دقایق تشریح-در حدود امکانات‏آنها-بهر حال از حدود معلومات جالینوس و یونانیان بالاتر بود و ازجمله آنچه در طب منصوری رازی،قانون ابن سینا،و کتاب الملکی علی بن‏عباس آمده است دارای تفصیل و تحلیل قابل ملاحظه‏یی است.تشریح‏مسلمین،تا حدی مثل قدما،جنبه غائیت دارد.

    با اینهمه،مشکلی را که منع تشریح انسانی برای پیشرفت طب‏اسلامی پیش می‏آورد مطالعات بالینی بیمارستانها تا حدی جبران می‏کرد.

    بیمارستان را مسلمین با حذف جزو اول نام فارسی آن به شکل مارستان‏ظاهرا از ایران عهد ساسانی اخذ کردند-از بیمارستان جندیشاپور.

    بیش از سی بیمارستان مشهور را در قلمرو اسلام ذکر کرده‏اند که درواقع مراکز علمی بوده‏اند و بهداشتی.اولین بیمارستانی هم که مسلمین‏تاسیس کردند ظاهرا در دوره هارون الرشید بود (8) و بسبک بیمارستانهای‏ایران.در طی یک قرن تعداد بیمارستانها به پنج رسید.حتی بعدهابیمارستان سیار هم تاسیس شد که شامل ادویه و اشربه جهت‏بیماران‏دور افتاده بود،و درین مورد نیز به غیر مسلمین هم مثل مسلمین توجه‏می‏شد.مورخین اسلامی اطلاعات مفیدی درباره این بیمارستانها،تعداداعضاء،مستمریهای اطباء و کارکنان،و بودجه آنها بدست می‏دهند.

    بیمارستان ری که رازی قبل از عزیمت‏ببغداد متصدی آن بود از مدتی‏پیش وجود داشت و مؤسسه وسیعی بود.بیمارستان رازی ترتیبی داشت‏مبتنی بر سلسله مراتب اطباء،در مواردی که اطباء تازه کار می‏توانستند بیمار را علاج کنند به استاد رجوع نمی‏شد اما بهرحال ملاحظات بالینی رااستاد با نهایت دقت جمع می‏کرد.بیمارستان عضدی در هنگام تاسیس‏بیست و چهار طبیب داشت و شامل کحالان،جراحان،و مجبران،(شکسته بندان)هم می‏شد.درین بیمارستان دروس طب و اقراباذین(وصف ترکیب ادویه)القاء می‏شد و اطباء کشیک شبانه هم داشتند.

    حتی بموجب اطلاعات موجود،مقرری یک طبیب آنجا-نامش‏جبرئیل بن عبید الله-برای هفته‏یی دو شبانه روز که کشیک داشت‏ماهانه سیصد درهم بود.بیمارستانهای اسلامی غالبا مبتنی بر اوقاف‏اهل خیر بود و با این وجود چنانکه یک جا ابن ابی اصیبعه وصف می‏کندگهگاه نیز در طرز خرج و مصرف،شکایتهایی وجود داشت.برای تیماردیوانگان هم دارالمجانین وجود داشت و ابو العباس مبرد یک‏تیمارستان را در دیر حزقل بین واسط و بغداد نقل می‏کند که در عهدمتوکل دید.بعلاوه،در امر زندانها مراقبت می‏شد و علی بن عیسی وزیرمعروف در تفتیش و نظارت زندانیها بوسیله اطباء اصرار و تاکید می‏کردحتی پرستاران زن هم در موقع لزوم مراقبت می‏نمودند.در بیمارستانعضدی که هنگام مسافرت ابن جبیر هنوز مثل یک قصر سر برافراشته بودبه تمام بیماران دارو و غذای رایگان می‏دادند.نور الدین زنگی(69-541)از محل فدیه یک شاهزاده صلیبی بیمارستان مجهزی دردمشق بنا کرد.در مصر-که احمد بن طولون در قدیم بیمارستان‏محدودی ساخته بود-صلاح الدین ایوبی بیمارستانی ساخت‏به نام‏ناصری.در بیمارستان منصوری که سلطان قلاوون احداث کرد غیر ازوسائل و اسبابی که برای تفریح یا استفاده بیماران مختلف در بخشهای‏گونه‏گون حاضر بود به بیمارانی که مبتلا به بیخوابی بودند،هم موسیقی‏ملایم عرضه می‏شد هم قصه‏های قصه گویان.بعلاوه،به بیماران بهبودیافته،در هنگام خروج مبلغی هم داده می‏شد تا بیمار بعد از خروج بلافاصله بزحمت نیفتد.

    حتی در باب اداره و ترتیب بیمارستانها و اوصاف و شروط آن‏نیز مسلمین کتابهایی تالیف کردند.در واقع،ترتیب همین بیمارستانهابود که بوسیله اطباء و علماء فرانسه و ایتالیا تقلید شد و بیمارستانهای‏امروزی اروپا از آن بیرون آمد. 11

    پی‏نوشتها:

    Hirschberg, Geschichte der Augenheilkunde bei den Arabern,Leipzig 1905 1.

    Hirschberg, op. cit./57 2.

    3. این واقعه را درباره بنای بیمارستان عضدی نقل کرده‏اند اما آن‏بیمارستان مدتها بعد از وفات رازی درست‏شده است. ظاهرا بیمارستان‏معتضدی که مربوط به عهد رازی است‏بسبب شباهت نام بعدها درین‏مورد با بیمارستان عضدی خلط شده است.

    4. دکتر محمود نجم آبادی،«قانون‏»،مجله معارف اسلامی،1/4

    Hitti, Ph. K., History of the Arabs, 7th ed. New York 1960/5-6 5.

    Hitti, Ph. K., An Arab-Syrtan Gentleman, New York 1929/162 6.

    Meierhof, M.,[Science and Medicine] in Legacy of Islam, 8th ed./353 7.

    8. اقدامات ولید اموی در مورد جذامیها که به روایت طبری آنها را ازگدائی و ولگردی در بین مردم بازداشت تا حدی نوعی احتیاطبهداشتی هم بود اما منتهی به تاسیس بیمارستان نشد.

     

    منبع:

    http://www.hawzah.net/hawzah/Articles/Articles.aspx?id=6206



    جواد صادقی نسب ::: جمعه 88/8/1::: ساعت 3:19 عصر

    از‌نشانه های‌ماندگاری‌شاهنامه،اشارت هایی‌است که این اثر سترگ به دانش ایرانیان دارد پی جویی دانش پزشکی در شاهکاری که رویکرد اصلی آن حماسه و بر محور اخلاق و فردگرایی است می تواند بر اهمیت کار فردوسی بزرگ بیفزاید. در این روزها که همزمان با روز بزرگداشت حکیم بی بدیل شرق، ابن سینا و روز پزشک است، پژوهشی را می خوانیم که نویسنده آن هم در کسوت پزشکی قرار دارد و هم به عنوان بنیان گذار بنیاد فردوسی دستی در پژوهش شاهنامه دارد. ضمن سپاس از دکتر توسی وند بزرگ می داریم یاد نام آورانی چون فردوسی و بوعلی سینا را که هماره فخر و شکوه ایران را به یاد می آورند- گروه ادب و هنر


    تاریخچه دانش پزشکی به روزگاران کهن بازمی گردد، آن هنگامی که انسان ها درد و بیماری را در وجودشان احساس کردند در پی چاره جویی برآمدند و نیاز به مداوا و درمان داشتند؛ بدین روی حکیم توس، دانش پزشکی را با داستان های اساطیری و بر پایه مستندهای تاریخی روزگار خویش در دانشنامه شاهنامه گردآوری نمود. پزشکی در شاهنامه نخستین بار در هزاره نهم تاریخ باستانی ایران در دوره پادشاهی جمشید جم فرزند تهمورث دیوبند آورده شده است؛ شاهنامه، جمشید را با فر ایزدی، فر شهریاری و فر موبدی معرفی می نماید. جمشید نخستین بار آهن را گداخت و با آن ابزار جنگی و خانه ساخت و مردمان را به فرهنگ پوشش و رعایت امور بهداشتی تشویق نمود. جامعه آن روزگار را بر پایه نیازهای شان دسته بندی کرد و از آن جمله برخی را به نیایش ایزد و پژوهش در امور دینی و گروهی دیگر را به جنگ آوری ترغیب نمود و گروه دیگری را به کشاورزی و برخی دیگر را به کار صنعت گمارد؛ جمشید به معماران چیره دست نیز دستور داد تا کاخ های باشکوهی بسازند و گرمابه ها و درمانگاه های فراوانی در این دوران ساخته شد. وی پس از این آبادانی ها به یافتن داروهای شفابخش برای درمان بیماران و ساخت عطرهای گیاهی و آموزش پزشکان فرمان داد.

    دگر بوی های خوش آورد باز /که دارند مردم به بویش نیاز /چو بان و چو کافور و چون مشک ناب / چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب /پزشکی و درمان هر دردمند /در تندرستی و راه گزند

    جمشید اما در روز نخستین سال به نام اورمزد یا هرمزد از ماه فروردین بر تخت نشست که از آن پس مردمان ایران آن روز را نوروز نامیده و چون این روز آغازی بود برای دوران هفتصد ساله تمدنی باشکوه، ایرانیان همه ساله در چنین روزی که سرآغاز بیداری طبیعت نیز هست در سراسر جهان جشن می گیرند.

    جهان انجمن شد بر تخت اوی / از آن بر شده فره بخت اوی /سر سال نو هرمز فرودین / بر آسوده از رنج، تن، دل زکین /به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند /چنین جشن فرخ از آن روزگار / بمانده از آن خسروان یادگار

    اما افسوس که جمشید گرفتار وسوسه اهریمنی شد و به خود پرستی گرفتار شد تا جایی که خود را خدا انگاشت و بدین روی فر ایزدی از وی روی گردان شد؛ شگفتا که این خودپسندی از بیماری های روانی به شمار می رود که در شاهنامه به این بیماری جمشید در پایان زندگانی اش به درستی اشاره شده است.

    بزرگی و دیهیم و شاهی مراست/ که گوید که جز من کسی پادشاست /جز از من که برداشت مرگ از کسی/ و گر بر زمین شاه باشد بسی /گر ایدون که دانید من کردم این/ مرا خوانده باید جهان آفرین /هنر در جهان از من آمد پدید/چون من تاجور تخت شاهی که دید/ به دارو و درمان جهان گشت راست / که بیماری و مرگ کس را نکاست /منی چون به پیوست با کردگار / شکست اندر آید ز هر سو هواس

    با این کفر نعمت، روزگار از جمشید روی گردان شد و مردی از ناحیه هاماوران (یمن کنونی) به نام آژیدهاک- که ایرانیان او را ضحاک می خوانند- بر وی چیره شده و با اره به دو نیم اش کرد و بدین ترتیب است که دوران یک هزار ساله تاریکی و خفقان ضحاکیان آغاز می شود. از دید کتاب اوستا اما فریدون نخستین پزشک ایرانی بوده و این در حالی است که پارسیان سینای پزشک را - که در حدود یکصد سال پس از زرتشت می زیسته و او را به سیمرغ تشبیه کرده اند- نخستین پزشک ایرانی می دانسته اند. در شاهنامه نیز از فریدون به عنوان پزشکی ماهر یاد شده، وی به جست و جوی داروهای گیاهی پرداخت و با کارد ساخته خود، جراحی می کرد و غده های ناپاک را برش می داد و از بدن بیمار جدا می ساخت و با داغ کردن، زخم های بدن را می سوزانید که امروزه نیز در جراحی کوتری زاسیون نامیده می شود. وی به ویژگی گیاه هوم پی برد و از آن برای درمان سرماخوردگی و برونشیت و مداوای هر گونه درد و التهاب بهره برد. هم چنین با داروهای گیاهی دیگر به درمان تب، بیماری جذام، مار گزیدگی و پوسیدگی استخوان ها پرداخت. فریدون به خاصیت گیاه خشخاش (مرفین) نیز پی برد و از آن برای تسکین درد و درمان بیماری افسردگی بهره گرفت. او برای ترویج شادی همانند جمشید که جشن نوروز را برپا ساخت، جشن مهرگان را پایه گذاری کرد. سرانجام فریدون، این فرهیخته ایرانی چاره ای جز مبارزه با ضحاک نیافت و با پیروزی بر ضحاکیان به دوره تاریکی ها پایان داد و آن چنان که در شاهنامه روایت شده وی در روز مهر از ماه مهر کلاه کیانی بر سر نهاد و بر تخت نشست و به تبلیغ یکتاپرستی پرداخت. از این پس مهرگان به مناسبت پایان یافتن دوره تاریک ضحاکیان در نزد ایرانیان با برپایی جشنی گرامی داشته شد.

    فریدون چو شد بر جهان کامکار/بدو شاد شد گردش روزگار /زمانه بی اندوه گشت از بدی / گرفتند هر یک ره ایزدی /دل از داوری ها بپرداختند / به آیین یکی جشن نو ساختند /به روز خجسته سر مهر ماه /به سر بر نهاده کیانی کلاه

    فردوسی توسی در نامورنامه خود از آگاهی پزشکی در نزد ایرانیان سخن بسیار گفته و بر این باور بوده است که پزشکان ایرانی در زمینه های یافتن داروهای بیهوشی و عمل های موفق جراحی سرآمد بوده و در تشخیص بیماری های داخلی از رنگ رخساره و زبان آگاهی کاملی داشته اند؛ هم اینان با بهره گیری از داروهای گیاهی برای درمان بیماری های تن هم چون گواتر (تیروئید) و درمان بیماری های روان هم چون اسکیزوفرنی تجربه داشته اند. یافته های باستان شناسانه در شهر سوخته سیستان از جمله جمجمه جراحی شده متعلق به چهار هزار سال پیش نمونه ای برای اثبات وجود پزشکان و جراحان ماهر در ایران باستان بوده است. حکیم ابوالقاسم فردوسی اگر چه پزشکی رسمی به شمار نمی رفته اما با توجه به این که حکما در آن روزگاران به همه دانش ها چیرگی داشته اند، حکیم توس نیز با بهره گیری از اسناد و کتاب های کهن نگره های بی شماری را در شاهنامه ارائه کرده است؛ از این روی با تشبیه مناسبی حکیم توس تندرستی را به مانند ریشه درخت، شادمانی را مثل میوه درخت و پزشک را به عنوان باغبان درخت زندگی و حیات می داند.

    چه دانی کز او تن بود بی گزند/همانند بر دل هر کسی ارجمند/ چنین داد پاسخ که چون تندرست/بود دل جز از شادمانی بجست/هر آن کس که پوشید راز از پزشک/ز مژگان فرو ریخت خونین سرشت/ ز دانندگان گر بپوشیم راز/ شود کار آسان بر ما دراز /همه آرزو تندرستی بود/چو از درد روزی به سستی بود /امید و سپاه و سپهبد به توست /که روشن روان باشی و تندرست

    وجود موجودی اساطیری به نام سیمرغ در بسیاری از داستان های شاهنامه در قامت پزشک آشکار می شود که از این جمله می توان به راهنمایی فکری سیمرغ به زال در داستان زایمان رستم و التیام زخم های رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن اشاره داشت و یا حتی هنگامی که خاندان زال به خاطر موی زردش و تصور آن که وی بیماری واگیرداری دارد، وی را رها می کنند؛ این سیمرغ است که به زال پناه می دهد و او را می پروراند.

    به آن جای سیمرغ را لانه بود / که آن جای از خلق بیگانه بود

    هم از این رو سیمرغ در ادب غیر حماسی ایرانیان به عنوان موجودی ماورایی و یا کنایی از انسان کامل رخ می نماید که از دیده ها نهان است و هر از چند گاهی در دشواری های زندگانی آدمیان به عنوان مرغی فرمانروا یا پزشکی حکیم و یا مشاوری امین و راهنمایی بزرگ در داستان های اساطیری شاهنامه به صحنه می آید. سیمرغ در هنگام زادن رستم به یاری زال می شتابد که ثمره ازدواج زال با رودابه دختر فرمانروای کابل، رستم است. رستم کسی است که محور همه دوره های پهلوانی شاهنامه بوده و همواره یاور ایرانیان در نبردهای دشوار است. در داستان زایمان رستم، رودابه از کودک فربهی که در بطن خویش داشت به سختی رنج می کشید و به همین خاطر همه را آشفته ساخته بود اما سیمرغ به زال اندرز می دهد که از درد زایمان رودابه نهراسد و روشی را به پزشکان می آموزد که از آن پس به رستم زاد مشهور می شود، شگفت آن که این نوع زایمان پس از هفتصد سال از درگذشت حکیم توس در لغت نامه پزشکی اروپاییان (آنسیکلوپدی) با واژه فرانسوی سزارین شناخته شده است. با پژوهشی گسترده متوجه شدم، نخستین بار واژه سزارین در سال ???? میلادی به وسیله «فرانسوا موری سییو» به عنوان عملی غیرانسانی و خطرناک به کار برده شده و آن را زایمانی دانسته که تنها پس از مرگ بانوی باردار می توان از آن بهره برد، چون در تاریخ پزشکی در اروپا هیچ گاه پس از این عمل جراحی مادر زنده نمی ماند. در سال ???? میلادی نیز «پائول اسویفل»، عمل جراحی سزارین را روشی نوین در زایمان بانوان می انگارد و در همان سال ها شش عمل سزارین به ثبت رسیده که جز یک مورد همگی مادران در هنگام این عمل جراحی مرده اند. این عمل جراحی تا سال ???? میلادی که در آلمان دانشجوی پزشکی بودم به عنوان یک عمل بزرگ در وضع حمل بانوان به شمار می رفت به گونه ای که تنها با نظارت رئیس بخش زنان و زایمان بیمارستان های معتبر می توانست انجام شود. از دیگر سو هیچ سندی وجود ندارد که عمل سزارین تا سال ???? میلادی در اروپا با موفقیت به انجام رسیده باشد پس نسبت دادن این عمل به دوره قیصر روم از چه روی می تواند باشد؟ در بررسی های تاریخی به قانون پزشکی برمی خوریم که به وسیله «نوما پومپیلیوس»، قیصر روم باستان در سال های ??? و ??? پیش از میلاد مسیح تصویب شد که در کتاب «قانون مدنی روم باستان» آورده شده است: اما با توجه به ثبت نام کسانی که از این طریق به دنیا آمده اند و به وسیله «پلی نیوس» در سال های ?? تا ?? میلادی در کتابی گزارش شده است، نام بزرگان و شخصیت هایی یاد می شود که پس از فوت مادر و شکاف زیر شکم، متولد شده اند اما هیچ گاه از تولد ژولیوس سزار رومی بدین روش نامی برده نشده است و از دیگر سو تاریخ دقیق فوت «آئوریلیا»، مادر ژولیوس سزار در سال ?? میلادی و در حقیقت ?? سال پس از قتل پسرش ذکر شده است و هنگام شست وشو و تدفین وی نیز هیچ گونه برشی بر روی شکم مادر سزار دیده نشده است.بنابر، این سندهای تاریخی عمل جراحی که به نام سزارین مشهور شده و با توجه به اشارات دقیقی که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه آورده است و به زنده ماندن رودابه، مادر رستم پس از زایمان رستمی تصریح دارد، بایستی از این پس به جای اصطلاح نادرست سزارین از واژه «رستم زاد» بهره جست و البته گفتنی است این واژه به وسیله فرهنگستان زبان و ادب پارسی نیز برگزیده شده است.به هر روی فردوسی مراحل عمل رستم زاد را همانند پزشکی ماهر، برمی شمرد و یکایک اصطلاح های پزشکی را به کار می برد: نظیر خنجری آبگون به جای کارد جراحی، مرد برنا دل پرفنون به جای جراح و متخصص شکافتن، بتابید مر بچه را سر ز راه جایگزین چرخش سر نوزاد در زهدان به خاطر غیرعادی قرار گرفتن وی در رحم، فرو دوختن به جای بخیه جراحی زدن، می به جای داروی بیهوشی، مست کردن به جای بیهوشی بانوی باردار، شکافتن به جای شکاف جراحی و سرانجام به پانسمان کردن با پمادی مخصوص از گیاهی طبی که با شیر و مشک آمیخته شده برای مالیدن بر زخم (خستگی) و بهبود زخم، می توان اشاره نمود.

    بیاور یکی خنجری آبگون/یکی مرد برنا دل و پرفنون/ نخستین به می، ماه را مست کن/ز دل بیم و اندیشه را پست کن/شکافید بی رنج پهلوی ماه/بتابید مر بچه را سر ز راه ...

    با این همه نکته های شگفت از دانش پزشکی که در شاهنامه بدان اشاره شد باید به طور تخصصی درباره این دانش به مانند دیگر دانش هایی که در گنجینه شاهنامه نهفته است پژوهش های دامنه داری را آغاز نمود.به همین منظور به برخی سرفصل های مهم پزشکی در شاهنامه بسنده می کنم:? - نخستین کنگره جهانی پزشکی برای ارایه مشاوره های علمی و دستاوردهای پزشکی که در دوره انوشیروان در حدود یک هزار و پانصد سال پیش در دانشگاه جندی شاپور برپا شد.

    پزشکان فرزانه گرد آمدند/همه یک به یک داستان ها زدند

    ? - پرهیز از پرخوری و استفاده نکردن از خورش ها و غذاهای چرب و سنگین که استادان دانش تغذیه نیز به این موارد سفارش موکدی دارند.

    بدو گفت آن کس که افزون خورد/چو بر خوان نشیند خورش نشمرد/نباشد فراوان خورش تندرست/بزرگ آن که او تندرستی بجست

    ? - ورزش کردن و آمادگی جسمانی برای دستیابی به تندرستی.

    ز نیرو بود مرد را راستی/ز سستی کژی زاید و کاستی

    ? - سفارش به بیماران برای بیان شرح دقیق نشانه ها و علایم بیماری شان به پزشکان مورد اعتماد خود برای مدد به تشخیص درست بیماری و درمان آن.

    هر آن کس که پوشید راز از پزشک/ز مژگان فرو ریخت خونین سرشت

    ? - پرهیز از نوشیدنی های الکلی و مشروب که از خرد و ارج آدمی می کاهد.

    کسی کو خورد داروی بیهشی/نباید گزیدن جز از خامشی/به مستی بزرگان نبندند بند/به ویژه کسی کو بود ارجمند

    ? - پرهیز از خشمگین شدن که مایه پشیمانی و زیانباری است.

    چو خشم آوری هم پشیمان شوی/به پوزش نگهبان درمان شوی

    ? - آگاهی از بیماری های وراثتی و ژنتیکی که آن را سرشت (ژن) می نامیدند که به آسانی درمان نمی شده است.

    درختی که تلخ است وی را سرشت/گرش برنشانی به باغ بهشت/ور از جوی خلدش به هنگام آب /به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب/سرانجام گوهر به بار آورد/همان میوه تلخ بار آورد

    ? - بهره گیری از نوشدارو یا پادزهر در آستانه مرگ سهراب.

    ? - استفاده از داروهای بیهوشی از جمله کافور و حنف (کانابیس) در داستان های بیژن و منیژه، سیاووش و سودابه و جراحی رستم زاد.

    همی ریخت کافور، گرد اندرش/بدین گونه بر تا نهان شد سرش

    ?? - اشاره به بیماری های روحی و روانی نظیر اسکیزوفرنی و تیک عصبی یا حالت های غیرعادی مانند صداهای عجیبی که بیماران روانی در حمله های عصبی از خود نشان می دهند.

    به دقت جماعش یکی جنجه خواست/تو گویی که گاوی بغرید راست

    ?? - بهره گیری از داروهای گیاهی برای درمان و پیشگیری از نابینا شدن سپاهیان کی کاووس در مازندران.

    ?? - بهره گیری از داروهای خاص که طرز تهیه آن در شاهنامه آمده است.

    گیاهی که گویمت با شیر و مشک/بکوب و بکن هر سه در سایه خشک/بسای و به آلای بر خستی‌گیش /تو بینی هم اندر زمان رستگیش

    ?? - اشاره به سنجه های گوناگون پزشکان ایرانی از جمله نشانه های ظاهری از جمله رنگ رخسار و زبان و حتی آزمایش گرفتن از بیماران که اکنون نیز مرسوم شده است.

    پزشک آمد و دید پیشاب شاه/سوی تندرستی نشد کار شاه

    ?? - سفارش به زندگانی با آرامش و بدون اضطراب (استرس) و توصیه های اخلاقی به رعایت میانه روی و اعتدال.

    به کار زمانه میانه گزین/چو خواهی که یابی همی آفرین

    در پایان، سخن «سر لوید الگود»، نگارنده کتاب «دانش پزشکی ایرانیان در روزگاران کهن» می تواند نشانگر جایگاه والای پزشکان ایرانی باشد:«ایرانیان را باید مبتکر و بانی نگره های دانش پزشکی امروز در جهان دانست که بر این پایه بقراط توانست حدود پانصد سال پیش از میلاد رساله پزشکی مشهور خود را که در آن واژه های ایرانی و هندی فراوانی به کار گرفته است را نام برد.»

    منبع:

    http://www.khorasannews.com/news.aspx?3_17347_12_1275.XML

     



    جواد صادقی نسب ::: سه شنبه 88/6/3::: ساعت 5:28 عصر

    در سال  1298 و یک سال پس از جنگ جهانی اول، دولت ایران با آن که هنوز از مصائب جنگ جهانی فوق آسوده نگشته و اثرات خانمان سوز لشکرکشی و قحطی و بیماری را با بردباری تحمل می‌کرد برای تعالی علم پزشکی و تحقیقات پیرامون انواع بیماریهای واگیردار بومی به فکر تجدید روابط علمی خود با کشور فرانسه افتاد و حصول این مقصود را به عهده هیئت نمایندگی سیاسی خود که برای شرکت در کنفرانس صلح عازم پاریس بود واگذار نمود. هئیت نمایندگی ایران، در اول آبان ماه 1298 با مرحوم امیل رو، دانشمند مشهوری که در آن موقع رئیس انستیتو پاستور پاریس بود، در انستیتو پاستور پاریس ملاقات نمود و در همان ملاقات اساس و شالوده تاسیس انستیتو پاستور ایران پی‌ریزی گردید. سه ماه پس از این ملاقات در تاریخ 30 دیماه 1299، مرحوم پروفسور رنه لگروکه از طرف انستیتو پاستور پاریس مامور رسیدگی بود موافقت‌نامه‌ای را که در آینده سرمشق همکاری‌های فنی ایران و فرانسه گردید با وزیر امور خارجه ایران به امضاء رسانید و بدین ترتیب یک انستیتوی علمی و بهداشتی به نام انستیتو پاستور ایران در کشور ایران تاسیس شد.

    منبع:

    http://www.pasteur.ac.ir/farsi/HistoryF.html



    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 88/5/29::: ساعت 10:56 عصر

    شاپور دوم (ذوالاکتاف) چون شهرت پزشکان هندی را شنیده بود، از امپراتور هند یک طبیب حاذق درخواست کرد که منزلگه او در شهر شوش بود. نام «تیادوروس» یا «تئودورس»، پزشک مسیحی شاپور دوم در تاریخ مانده است. منزلگه او در شهر جندی شاپور بود.
    شهرگندی‌شاهپور

    شهر جندی شاپور در زبان ساسانیان «گندی شاهپور» نام داشت و اعراب آن را تعریب کرده، «جندی شاپور» نام نهادند. چون «گند» نام یک یگان نظامی ساسانی در حد تیپ یا لشکر است، به نظر می‌رسد این شهر ابتدا یک شهر نظامی بوده که بعدها در آن دانشگاهی بنا شده است. شهر گندی شاهپور به فرمان شاپور اول و به وسیله سربازان اسیر تحت فرماندهی و «الریان امپراتور» که به اسارت شاپور درآمده بود، ساخته شد. این شهر از ابتدا جنبه علمی و طب یونانی یافت.
    بر سر در دانشگاه گندی شاپور نوشته شده بود: «دانش و فضیلت، ما فوق بازو و شمشیر است» (دکتر حسینعلی ممتحن، کتاب سرگذشت جندی شاپور، ص 37). خسرو انوشیروان با اعزام «برزویه»، طبیب مخصوص خود به هند، عده‌ای از پزشکان هندی را استخدام کرد که به ایران آمدند. پزشکان هندی و ایرانی و مسیحیان سریانی، اطلاعات علمی و طبی مفیدی را در دانشگاه گندی شاهپور تدوین کردند.بنا به نوشته «جمال الدین ابوالحسن قفطی» در کتاب «اخبار الحکماء»، شهرت اطبای ایرانی در دانشگاه و بیمارستان جندی شاهپور، طب ایرانی را بر طب یونانی و هندی برتری داد. آنها کتاب‌های زیادی نوشتند که متاسفانه همه نابود شده و بقایای آن تنها در کتب عصر اسلامی باقی مانده است.

    مواد درسی

    در دانشگاه جندی شاپور، طب، فلسفه، حکمت، ریاضیات و نجوم تدریس می‌شد. بیمارستانی که در کنار دانشگاه تاسیس شد، آن‌قدر شهرت و اهمیت یافت که پس از اسلام، همچنان چند قرن به فعالیت خود ادامه داد و دانشمندان بزرگی از آن به عنوان طبیب برخاستند. این دانشگاه سیصدسال به عمر خود ادامه داد. بنا به نوشته نویسندگان عصر اسلامی مانند «احمد عیسی بیک»، در کتاب «تاریخ البیمارستانات فی ‌الاسلام» و «سید اسماعیل جرجانی» در کتاب «ذخیره» و «زین‌العابدین انصاری» نویسنده کتاب «اختیارات بدیعی» و« ابن‌سرابیون» در کتاب «تریاق»، اطبای این بیمارستان داروهای شفابخشی می‌ساختند. حتی کنگره‌های علمی نیز در این بیمارستان و دانشگاه برپا می‌شد. مجلس مشاوره در دانشگاه گندی شاهپور در دوران انوشیروان چند بار تکرار شد.
    طبیبان معروف

    استاد ذبیح ا.. صفا در کتاب تاریخ ادبیات ایران می‌نویسد که شاپور دوم که به تیادروس، پزشک مسیحی شاپور دوم، علاقه و اعتماد زیادی داشت، کلیسایی به نام او ساخت و بسیاری از لژیونرهای به اسارت درآمده روس را به خاطر او آزاد کرد (تاریخ ادبیات ایران، دکتر ذبیح‌اله صفا، جلد اول، ص 97) از دیگر پزشکان غیرزرتشتی «ماروتا»، طبیب یزدگرد اول ساسانی بود که در عین حال کشیش و اسقف شهر میافارتین بود و یزدگرد چنان به او اعتماد داشت که زمانی او را به عنوان سفیر به روم فرستاد.

    «یوسف یا ژوزف مسیحی» که یکی از پزشکان انوشیروان خسرو اول بود که در سال 553 رییس یا جاثلیق مسیحیان ایران شد. «تری بونوس» پزشکی یونانی بود که بنا به دعوت انوشیروان به ایران آمد و یک سال پزشک معالج او بود و وقتی خواست به بیزانسن بازگردد، انوشیروان هدایا و پاداش‌های زیاد به او بخشید.

    «جبرییل درستبد» از دیگر پزشکان عصر انوشیروان بود. «سرجیس رأس العین» یا «سرگیوس» از پزشکان مسیحی و از فرهیختگان دانشگاه بطلمیوسی اسکندریه بود که در سال 534 مرده است. او آثار هیپوکرات، جالینوس، ارسطو و فرفوریوس را به زبان سریانی ترجمه کرد. تمام ترجمه‌های کتب طب یونانی که از زبان سریانی به عربی ترجمه شد (در قرون هشتم و نهم) از ترجمه‌های این شخص بوده است.
    یک پزشک معروف دیگر که مرحوم دکتر محمود نجم‌آبادی، دانشمند ایرانی و مولف کتاب «تاریخ طب در ایران» از او یاد می‌کند (جلد 1، ص 430) «استفان ادسی» است که اعراب به او «اصطفان» می‌گویند. «استفان» طبیب کواد (قباد) پدر انوشیروان بوده و سمت استادی خسرو انوشیروان را داشته است.

    قسمت دوم

     دوران ساسانی، دوران جدیدی در طب ایران محسوب می‌شود که افکار و اعتقادات جدیدی به اذهان راه یافته است.رییس همه اطبای کشور«زرتشتروم» خوانده می‌شد که هر پزشکی که در ایران طبابت می‌کرد، چه جسمانی و چه روحانی، زیر نظر او بود، احتمال دارد این شخص در عین حال موبد موبدان یا سرپرست عالی دینی کشور بوده باشد، اما یک نفر به عنوان «ایران درستبد» هم بوده است که مقام او در دربار، مقامی شبیه وزیر بهداشت و درمان کنونی بوده است.
    علل رنجوری و امراض روحی

    در کتاب‌های عصر زرتشتی، امراض انسانی به تعداد 4333 برشمرده شده است. جهل، مکر، خشم، غرور، کبر و شهوترانی از علل رنجوری و امراض روحی و جسمانی شمرده شده و از علل جسمانی به تنهایی‌سردی، خشکی، عفونت، فساد، جوع، عطش، پیری و رنج نام برده شده است.

    طب یونانی برودت، حرارت، رطوبت و یبوست را عوامل بیماری‌ها می انگاشت. ایرانیان این عوامل را با ارواح خبیثه و تاثیر آنها بر بدن تلفیق می‌کرده‌اند. سردی و خشکی را در مرض می‌دانستند. کیفیت احوال خون را مربوط به قوه حیاتی آن می‌دانستند. اگر خون واجد نیروی حیاتی بود، طبیب حاذق می‌توانست دواهای مفید بدهد و مریض را بهبودی‌بخشد. خوراک باید به قدر کافی آب (رطوبت) داشته باشد تا آثار مضره خشکی بدن را برطرف کند و به حد کافی حرارت (عنصر آتش) داشته باشد تا برودت را رفع نماید.

    صحت بدن را از خوردن غذایی می‌دانستند که با حفظ شرط اعتدال، خوب ترکیب شده باشد. فاضل‌ترین اطبا آن بود که به علاج بیماران از جهت ثواب آخرت نیز توجه داشته باشد.
    اصل آفرینش

    «نلدکه» از دانشمندان بزرگ آلمانی، در کتاب ترجمه و تفسیر مقدمه برزویه بر کتاب کلیله و دمنه می‌نویسد که در کتب طب عصر ساسانی چنین یافت می‌شود که آبی که «اصل آفرینش فرزند آدم است، چون به رحم بپیوندد و به آب زن بیامیزد و شیره و غلیظ شود، بادی (هوایی) پدید آید و آن را در حرکت آرد تا همچون آب پنیر گردد. پس مانند ماست گردد، آنگاه اعضا قسمت پذیرد و روی پسر سوی پشت مادر باشد و روی دختر، سوی شکم مادر و دست‌ها بر پیشانی و زنخ بر زانو و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره بستی و نفس به حیلت می‌زند، زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او (آن) تاریکی و تنگی... و چون مدت درنگ او سپری ‌شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد، بادی بر رحم مسلط شود و قوت حرکت در فرزند پدید آید تا سر سوی مخرج گرداند و از تنگی مخرج (مادر) آن رنج بیند که در هیچ شکنجه آن صورت نتوان کرد و چون به زمین آمد، اگر دستی نرم بر وی نهند یا نسیمی خنک بر وی وزد، درد آن با پوست باز کردن برابر باشد در حق بزرگان، (از ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهی در کتاب ایران در زمان ساسانیان ص 447).
    سقط جنین

    سقط جنین در آیین زرتشتی، از گناهان بزرگ بود. مرتکب سقط جنین 400 ضربه شلاق می‌خورد. اگر خون در عرض ده روز بند نمی‌آمد، 200 مورچه قربانی می‌گردید!

    داروهایی چون بنگ (شاهدانه)، شیتا (طلا یا نوعی گیاه یا یک مایع زردرنگ)، غنا (داروی کشنده) فراسپاتا (که میوه را خارج کرده و مرگ می‌آفرید) در سقط جنین موثر بود و اغلب مردم آن داروها را می‌شناختند. مرد یا زنی که جنین ایجاد شده را سقط کرده بود و نیز آن کس که دارو داده بود، هر سه مجازات می‌شدند.
    گناه بزرگ

    مواصلت با زن در حال باروری پس از چهار ماه و ده روز و نیز در حالت پریود (قاعدگی)، حرام و گناه کبیره بود. نزدیکی با زنی که تازه وضع حمل کرده بود، چه شیردار و چه قبل از راه یافتن شیر در پستان، حرام بود. مواصلت با زنی که دارای ترشحات مهبلی بود نیز منع شده بود. زنی که سقط جنین کرده بود را با گمیز یا ادرار گاو تطهیر می‌کردند. حتی بدن او را با گمیز می‌شستند. به این زن آب آشامیدنی می‌دادند ولی آب نمی‌نوشاندند، مگر در روز چهارم هر گاه کمی تب داشت (تاریخ پزشکی ایران ـ سریل الگوود، ترجمه محسن جاویدان، نشر اقبال، صص 27 – 26).

    احترام موجودات باردار به گونه‌ای توصیه می‌شد که حتی سگ خانگی نیز وقتی باردار می‌شد، تحت حمایت قرار می‌گرفت و صاحب سگ موظف بود تا شش ماه از توله‌های سگ خود، حمایت و نگهداری کند. در آیین و تعلیمات زرتشتی، پرهیز از سگ‌ها و بستن او در محلی دور، توصیه شده و اگر سگ‌ هاری، کسی را می‌گزید، برای گزش اول یکی از گوش‌هایش را می‌بریدند و در گزش پنجم، دمش را ولی در این باره که سگ‌ هار را بکشند، نظری ابراز نشده بود. (همان کتاب ص 28).
    آب، خاک، آتش و نبات، مقدس شمرده می‌شد، از این‌رو مرده را در خاک دفن نمی‌کردند. چون آتش مقدس شمرده می‌شد، از گرم کردن آب با آن خودداری می‌شد و نمی‌توانستند از آتش برای ضدعفونی و پاک کردن اشیا استفاده کنند

    منبع:

    http://www.salamatiran.com/NSite/FullStory/?Id=11494&Type=3

    http://www.salamatiran.com/NSite/FullStory/?id=11753



    جواد صادقی نسب ::: سه شنبه 88/5/13::: ساعت 5:4 عصر


    در سال 1290 ه ق که ناصرالدین شاه از مسافرت فرنگستان مراجعت نمود دستور داد مریض‌خانه‌ای به سبک بیمارستانهای کشورهای خارجه دایر گردد. مشیرالدوله صدراعظم و علی قلی میرزا اعتضاد السلطنه وزیر علوم همت بانجام این مهم گذاشتند و در سال 1293 ه ق مریضخانه موردنظر تأسیس شد که نام آنرا مریضخانه دولتی گذاردند.

    ریاست آن از ابتدای تأسیس تا سال 1298 ه ق بر عهده دکتر علی اکبر خان نفیسی ـ ناظم الاطباء ـ‌ بوده در سال 1298 مخبرالدوله بریاست بیمارستان منصوب گردید ولی پس از اندکی به وزارت علوم برگزیده شد. و دکتر محمدخان کرمانشاهی معروف به دکتر «کفری» ریاست بیمارستان را بر عهده گرفت. دکتر کرمانشاهی ابتدا یک دوره طب را در مدرسه دارالفنون خوانده و سپس در خارج از کشور ادامه تحصیل داد و در قسمت‌های مختلف طب صاحب‌نظر بوده و در مدت ریاست بیمارستان دولتی کارهای جراحی را هم انجام میداد.

    در سال 1304 میرزا ابوالحسن خان بهرامی که تازه از فرنگستان مراجعت کرده بود بجای کرمانشاهی رئیس بیمارستان شد. در سال بعد از 1312 ه ق بتدریج پزشکان اروپایی در مریضخانه گماشته شدند و بعد از بهرامی دکتر لوف و پس از او دکتر کولنیک و سپس دکتر ایلبرگ به ریاست بیمارستان نائل آمدند.

    در تاریخ 13 برج دلو (بهمن ماه) ریاست مریضخانه به مرحوم دکتر میرزا زین العابدین خان لقمان الممالک حکیم باشی مخصوص شاه سپرده شد.

    در اواخر سال 1296 ه ش دکتر لقمان الممالک فوت کرد و آقای دکتر حسن لقمان ادهم حکیم‌الدوله فرزند ایشان بریاست مریضخانه رسید.

    در این زمان چند طبیب انگلیسی در بیمارستان خدمت میکردند که عبارت بودند از دکتر نلیگان (پزشک و جراح) دکتر اسکات (جراح) دکتر ولت جراح که قبلاً در جنوب کار میکرد و دکتر فرتسکیو که سرهنگ قوای انگلیس در هندوستان بود.

    در همین زمان یکی از جراحان معروف آن زمان بنام دکتر حسین خان معتمد در بیمارستان دولتی مشغول کار شد که درس جراحی را نزد دکتر ایلبرگ آلمانی فرا گرفته بود و در دو دهه نخست قرن حاضر خودمان درخشش بی‌نظیری در صحنه جراحی ایران داشت و مدتی هم ریاست بخش جراحی بیمارستان سینا و بیمارستان رازی را عهده دار بود و از نخستین افرادی بود که یک بیمارستان خصوصی هم در خیابان شیخ هادی تأسیس نمود. دکتر معتمد در سنین بالای پنجاه به آمریکا رفت و گفته شد که در آن سن توانست امتحانات لازم را بگذراند و موفق شود.

    در سال 1298 شمسی که آقای حکیم الدوله درالتزام احمد شاه عازم اروپا شد سرپرستی مریضخانه بعهده آقای دکتر عباسی ادهم (اعلم الملک) واگذار شد.

    در سال 1300 خورشیدی به خدمت پزشکان انگلیسی خاتمه داده شد. در سال 1302 آقای دکتر سعید مالک (لقمان الملک)‌به ریاست بخش جراحی منصوب شد. در سال 1313 دکتر پرتو (حکیم اعظم) بریاست بیمارستان منصوب و پس از فوت آن مرحوم دکتر سعید مالک ریاست بیمارستان را هم عهده‌دار شد. در فاصله سالهای 1300 و 1319 خورشیدی بیمارستان دولتی دارای بخش‌های داخلی، جراحی و ارولوژی، رادیولوژی چشم پزشکی، دندان‌پزشکی، گوش و حلق و بینی، پوست و درمانگاههای مربوطه بود ولی از سال 1319 پس از الحاق بیمارستان دولتی به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران تغییرات عمده در آن صورت گرفت و بخش های داخلی و چشم و گوش و حلق و بینی آن به سایر بیمارستانها منتقل شد بخش جراحی و ارولوژی هم تفکیک شد. آقای دکتر سعید مالک (لقمان الملک) رئیس بخش اورولوژی شد که همکاران ایشان در سالهای آغازین دکتر کریم معتمد ، دکتر خلعت بری و دکتر قاراپطیان بودند.

    و ریاست بخش جراحی بعهده آقای پرفسور عدل گذارده شد که تازه از فرانسه برگشته بودند و به دعوت پرفسور اوبرلن به استادی کرسی جراحی و ریاست بخش جراحی بیمارستان سینا انتخاب گردید. و این آغازی بود برای پیشرفت جراحی نه تنها در بیمارستان سینا و دانشکده پزشکی بلکه در سراسر ایران، چرا که پرفسور عدل هرچه میدانست بی‌دریغ به داوطلبان رشته جراحی آموخت و ضمن تربیت استادانی بزرگ جراحان بسیاری را هم بعد از آموزش روانه شهرستان‌ها نمود که هر کدام در بسیاری از مراکز استانها خود شاگردان زیادی را تربیت نمود. از جراحان بنامی که در سالهای دهه بیست در مکتب پرفسور عدل آموزش دیدند و بنوبه خود استادان بزرگی شدند از این افراد میتوان نام برد:

    دکتر ابوالقاسم نجم‌آبادی، دکتر جهانگیر وثوقی، دکتر نائینی، دکتر امیرکیا، دکتر مرعشی، دکتر وزیرزاده، دکتر محمدحسین منصور، دکتر خداوردی کیافر، دکتر باقر نصیرپور، دکتر افراسیاب، دکتر صدرالدین نبوی، دکتر جهرمی، دکتر احمد فلسفی، دکتر قره‌گزلو و دکتر امیر نیرومند و ... که از این عزیزان چهارنفر آخر در قید حیات هستند.

    در سال 1328 بخش سوانح بیمارستان سینا با گنجایش 150 تخت افتتاح شد و بعلت افزایش تخت ها پرفسور عدل بخش جراحی را به 4 قسمت تقسیم نمود که بنام روسای بخش‌ هر قسمت معروف بود: بخش نجم‌ابادی، بخش منصور، بخش کیافر، بخش نصیرپور و دکتر امیر کیا هم مسئول قسمتی بنام بخش ارتوپدی گردید ولی کارهای شکستگی‌ها و ارتوپدی را در تمام بخش‌ها انجام میدادند. غیر از این جراحان بخش‌ها کلیه اعمال جراحی عمومی و اورولوژی و ژنیکولوژی را هم انجام می‌دادند هیچگونه محدودیتی وجود نداشت به این خاطر جراحان سالیان متمادی وقتی از بیمارستان سینا فارغ التحصیل میشدند در تمامی این قسمت ها اشراف داشتند و دوره هائی هم در مورد زنان و زایمان در بیمارستان زنان و حمایت مادران میگذراندند.

    از استادان نامبرده فوق دکتر جهانگیر وثوقی ابتدا به بیمارستان گوهرشاد حسابی و سپس بیمارستان هزار تختخوابی منتقل و به ریاست بخش جراحی آنجا برگزیده شد. دکتر نائینی به ریاست بخش گوش و حلق وبینی بیمارستان فارابی منصوب شد.

    دکتر امیر نیرومند عازم اصفهان شد که در طول سالیان خدمت در آن شهر خود جراحان متعددی را تربیت نمود. جهت تکمیل اطلاعات جراحی: آقای دکتر صدرالدینی نبوی به فرانسه، آقای دکتر افراسیاب به آلمان و آقایان دکتر جهرمی و دکتر فلسفی به آمریکا رفتند. آقای دکتر قره‌گزلو هم رئیس بیمارستان نکوئی قم شد.

    از اواسط سالهای سی و برگشت مسافران خارج بیمارستان سینا به پنج بخش تقسیم گردید بخش یک به ریاست دکتر نجم‌ابادی و همکاران آقایان دکتر وزیر زاده و دکتر فلسفی بخش دو به ریاست آقای دکتر محمدحسین منصور بخش سه به ریاست دکتر خداوردی کیافر بخش چهار به ریاست دکتر باقر نصیرپور بخش جراحی پنج به ریاست آقای دکتر صدرالدینی نبوی و آقای دکتر جهرمی در سالهای آغازین 40 بعلت بازنشستگی آقای دکتر لقمان‌الملک به بخش اورولوژی منتقل شد که به دو بخش تقسیم شده بود و یک بخش را آقای دکتر معتمد و بخش دوم را آقای دکتر جهرمی اداره میکرد. در این سالها جراحان نام آوری در بیمارستان سینا پرورش یافتند که بتدریج جای استادان قدیم را در بخش های جراحی نه تنها سینا و تهران بلکه کلیه شهرستانها گرفتند که یادآوری اسامی آنها خالی از حوصله این مجموعه است و شرح حال هر کدام نیز کتابی خواهد داشت.

    بعد از انقلاب 22 بهمن ماه 1357 خیلی از این استادان متأسفانه جلای وطن کردند و بیمارستان سینا تغییرات عمده‌ای خصوصاً در زمینه ساختاری پیدا کرد و تشکیلات سازمان شاهنشاهی و خدمات اجتماعی واقع در خیابان قوام‌السلطنه (سی تیر) به بیمارستان سینا واگذار شد که با خرید چند خانه بین بیمارستان و سازمان بیکدیگر متصل شد.

    لازم به تذکر است که تا سالهای اوایل 50 در بیمارستان سینا فقط بخش های جراحی و ارولوژی بود ولی بتدریج بخش های جراحی اعصاب، داخلی، قلب، دیالیز، ارتوپدی و در سنوات اخیر بخش غدد و داخلی اعصاب نیز به مجموعه بیمارستان سینا اضافه شد.

    در پایان این فصل لازم به تأکید است که مطالعه تاریخ این درس را بما میدهد که با احترام به پیشکسوتان و گذشتگان و ارج نهادن به خدمات و کوشش‌های آنان باعث دلگرمی و علاقه‌مندی خادمین امروز جراحی کشور شویم.

    فراموش نکنیم که این سنت جالب که بعقیده بسیاری از مورخین از شرق به غرب رفته است در حال حاضر غربی‌ها بیش از شرقی‌ها پذیرای آن شده‌اند، بطوری که امروزه در همین دهه حرفه پزشکی خودمان در غالب بیمارستانهای خارج از کشور در سالن ها ، کتابخانه‌ها، راهروها و ... اغلب تصاویر استادان و پیش کسوتان آن موسسه درمانی را بر دیوارها مشاهده خواهید کرد ... آیا در همین بیمارستان سینا تصاویری از بزرگان جراحی آن مشاهده می‌کنید؟

    اجازه دهید با جمله‌ای از شادروان دکتر محسن هشترودی این مقال را به پایان بریم:

    « اجساد گذشتگان سنگفرش جاده‌ای برای نسل آینده است پس پیرها مهمان دنیای جوانان هستند و جوانان بر خاک گور پیرها جاده‌های آینده را می‌سازند. »

    و امروز سینا
    اکنون با گذشت بیش از 130 سال از تأسیس، این بیمارستان همچنان بعنوان یکی از مهمترین مراکز آموزشی ـ درمانی دانشگاه علوم پزشکی تهران مطرح می باشد و یکی از مهمترین مراکز ارجاع بیماران ترومایی در سراسر کشور و یکی از بزرگترین و موفق ترین مراکز در زمینه جراحی ترمیمی و پیوند اعضاء محسوب می گردد.

    در حال حاضر بیمارستان سینا با حدود 338 تخت فعال و 70 نفر عضو هیئت علمی و ..... پرسنل ( اعم از پزشک و پرستار و کارمند و ....) و ..... رزیدنت با ریاست دکتر حسن توکلی با امکانات و تجهیزات ذیل در حال ارائه خدمات آموزشی و درمانی میباشد.

    رؤسای بیمارستان در چند سال اخیر بترتیب از هم‌اکنون تا قبل :

    1- دکتر علی اکبر خان نفیسی 1293-1298 ه ق
    2- دکتر مخبرالدوله 1298 ه ق
    3- دکتر محمد خان کرمانشاهی ( دکتر کفری )
    4- دکتر میرزا ابوالحسن خان بهرامی 1304 ه ق
    5- دکتر لوف پزشک اروپایی
    6- دکتر کولنیک پزشک اروپایی
    7- دکتر ایلبرگ پزشک اروپایی
    8- دکتر میرزا زین العابدین خان لقمان الممالک
    9- دکتر حسن لقمان ادهم حکیم الدوله 1296 ه ش
    10- دکتر حسین خان معتمد
    11- دکتر عباسی 1298 ه ش
    12- دکتر فلسفی
    13- دکتر محمد وفایی
    14- دکتر میر مظفری
    15- دکتر پرویز جبل عاملی
    16- دکتر غلامرضا پورمند
    17- دکتر عبدالرسول مهرسای
    18- دکتر سید محمد قدسی
    19- دکتر محمد قاسم محسنی
    20- دکتر حسن توکلی

    منبع:

    http://medicine.tums.ac.ir/fa/History.aspx?lt=1&li=155

    بیمارستان سینا

    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 88/4/25::: ساعت 3:45 عصر

       1   2   3      >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 9
    بازدید دیروز: 26
    کل بازدید :371402

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پزشکی نیاکان - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<