سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد : آن را که دعا دادند از پذیرفته‏شدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن . و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده و مهربان مى‏یابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مى‏افزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مى‏کنند ، سپس زود باز مى‏گردند ، خدا بر اینان مى‏بخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]
جواد صادقی نسب - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    زندگی طبیب و دانشمند نام آور محمد زکریای رازی

    نامش محمد ، نام پدرش زکریا و کنیه اش ابوبکر است . تمامی مورخان از وی به نام " محمد بن زکریای رازی " در کتاب های خود یاد کرده اند . " ابوریحان بیرونی " تاریخ تولد وی را در ماه شعبان سال 251 و تارخ وفات وی را در ماه شعبان سال 313 هجری قمری ذکر کرده است . وی در ده سالگی پدر خود را از دست داد و به دنبال آن در شهر " ری " که یکی از مراکز علمی آن روزگار و دارای مکاتب ، مساجد و حلقه های درسی بسیار بود ، به تحصیل ریاضیات ، فلسفه، نجوم و ادب پرداخت و در حین آموختن این دروس به علم شیمی نیز روی آورد . او " جابر بن حیان " را استاد خویش در علم شیمی می داند . رازی برای ساختن " حجرالفلسفی " که مس را تبدیل به طلا می کند ، زحمات زیادی کشید و در این راه چشم وی که در معرض بو ها و گاز های تند و تیز کیمیا بود آسیب دید . وی در سنین بالا ( احتمالا در 30 سالگی ) آموختن علم طب را آغاز کرد .آموختن مقدمات طب را در ری آغاز و سپس به بغداد مسافرت کرد ، زیرا در قرن سوم هجری شهرت بغداد در ترجمه کتاب های طبی و سایر علوم زیاد بود و تاسیس بیمارستان ها و قدرت خلفای آن زمان که تمام دانشمندان را در بغداد جمع کرده بودند ، فضای خوبی برای آموختن علم طب پدید آورده بود . وجود دانشمندانی مانند " یعقوب بن اسحاق کندی " و " اولا د بختیشوع " که در " بیمارستان هارونی " به تدریس این علم مشغول بودند ، بغداد را مرکز علم طب کرده بود . بنابراین رازی نیز بدین مرکز روی آورد . مسافرت وی به بغداد در نیمه دوم قرن سوم هجری انجام شد ا ما مدت اقامتش در این شهر بطور قطع معلوم نیست . رازی طب را از طریق مشاهدات و ملاحظات بالینی آموخت و در این قسمت وقت بیشتری صرف کرد . این امر از آثار و تالیفات وی مشهود است . او طب را مستقیما تحت نظر استادی نیاموخته ، بلکه با مد د نبوغ کم نظیرخویش و با تکیه بر تجارب بیمارستانی ومطالعه کتب به این مهم دست یافته است . رازی در بغداد مقام و محل معتبری داشته و طبابت بغداد را قبضه کرده بود ، به دلیل همین شهرت مورد حسادت و کینه ورزی پزشکان آن دیار قرارگرفت وهمین وضعیت او را مجبور به ترک بغداد کرد . رازی در سال 290 هجری قمری به ری بازگشت و بیمارستان ری را تاسیس کرد و شخصا ریاست آن را به عهده گرفت . بیمارستان شهر ری علاوه بر آن که مانند بیمارستان های امروزی محلی برای درمان بیماران بوده ، مرکز دانشمندان ، حکما و پزشکان نیز محسوب می شده است . رازی در بیمارستان ، مجلس درس بزرگی داشت که روز ها در آن به تدریس مشغول بود . بیمارانی که به بیمارستان مراجعه می کردند ، ابتدا توسط شاگردان درجه آخر وی معاینه می شدند واگر آنها از تشخیص عاجز می ماند ند ، شاگردان بالاتر بیمار را معاینه می کردند و به همین ترتیب اگر این دسته نیز اظهار ناتوانی می کردند طبقه بالاتر ، تا آن که رازی خود بیمار را معاینه کرده ، بیماری را تشخیص می داد و سپس آن را برای شاگردانش شرح می داد و به این ترتیب " علم الا مراض " و " علا ئم الامراض " را تدریس می کرد . رازی همه کس را لایق طبابت نمی دانست و عقیده داشت که طبیب باید دارای خصوصیات و صفات ویژه ای باشد که با داشتن آنها و تزکیه نفس و روحیات مخصوصی بتواند نام طبیب بر خود نهد و پس از آن نیز هر طبیبی نمی تواند حاذق باشد بلکه باید مراحلی را طی کند تا شایستگی نامیده شدن به عنوان طبیب حا ذ ق را داشته باشد . در آن زمان کسانی که طب را می آموختند لااقل باید ده علم د یگر را نیز می دانستند که در راس آنها فقه ، حدیث ، و علم الاخلاق بوده است . رازی برای شاگردانش کتابهایی مثل " سر الطب " ، " محنه الطبیب " و " خواص التلا میذ " و امثال اینها را به رشته تحریر در آورد تا ایشان را به اسرار پزشکی آگاه سازد و این امر نشانگر علاقه اوبه آیین وسنت پزشکی بوده است . وی عقیده داشت که طبیب باید در آیین و سنت پزشکی ، اخلاق طبی و وظایفش کوشاباشد و این موارد رادر کتاب " خواص التلا میذ " ذکر نموده است . نظری به مقام و آرای طبی رازی: می دانیم مد تی را که رازی برای فراگیری علم طب صرف کرد، کم بود،اما در این مدت کم رازی توانست آرا واعمالی فوق العاده علمی و متین را در طب وارد سازد . این مطلب از مزایای مهم کار وی محسوب می شود که در مدتی کوتاه توانسته ابتکارات کم نظیر یا بی نظیری از خود در طب جهانی به یاد گار گذارد . وی در باره مزاج ها و ارکان اربعه ( در طب قدیم شامل خاک ، باد ، آب و آتش ) و اسطقسات( جمع اسطقس به معنی عنصر که ماده اصلی هر شیی است ) و اخلاط و امثال آنها نظرات علمای قدیم را قبول داشت ولی بر اساس مهارت و تجارب خود به اطلا عات موجود در باره آنها افزوده است . به طور خلاصه رازی در باره موضوع های بالا مانند بقراط ، جالینوس و پزشکان یونانی می اند یشید . وی در مورد بیماری ها و نشانه شناسی آنها نیز از رویه یونانیان وترجمه کتب آنان پیروی می کرد ، منتهی شخصا آرا وتجربه های بسیار دانشمندانه خود را به آنها وارد کرد و بسیاری از امراض را که تا آن موقع ناشناخته و یا کم شناخته شده بودند ، روشن ساخت ( مخصوصا بیماری های عفونی و آبله وسرخک ) . آرای رازی در باره تشریح و وظایف اعضا : آنچه مسلم است تا دوران رازی تشریح جسد انجام نشده بود ولی از آثار وی چنین بر می آید که ازدانش تشریح نیز بی بهره نبوده ، بدین معنی که تشریح بر روی میمون را به احتمال قوی انجام داده است زیرا برای امتحان دارو ها با میمون سر وکار داشته است . رازی در کتاب " منصوری " تمام اعضا را ذکر وآن ها را تشریح کرده و شرح هریک را جداگانه و مشروح بیان می کند . وی در این کتا ب از " منافع اعضا " ( فیزیولوژی ) اندام ها نیز صحبت کرده است . او می گوید : " خداوند عالم، مغز را مرکز ومبنای حس و حرکات ارادی خلق کرده اما برای آن که عصب حسی به قسمت های پایین بدن برسد یک مسیر طولا نی طی می کند و برای این قسمت خالق انسان در پایین جمجمه سوراخی آفریده که از آن نخاع شوکی خارج می شود. این سوراخ توسط ستون فقرات و از طرف مغز توسط جمجمه به بدن محکم شده است . برای حس دادن به اعضا و جوارح و اندام ها که در جلو واقع شده اند از سوراخ های فقرات ، اعصاب خارج شده و حس و حرکت به اعضا می رسد . اگر ضربه شد ید به ستون فقرات و نخاع شوکی وارد شود به طوری که نخاع را ضایع کند فقط آن قسمتی که در پایین محل ضربت واقع شده است و قسمت هایی که اعصاب بدانها منتهی می شوند حس و حرکت خود را از دست می دهند ." رازی در باب عضلات بدن می گوید : " حجم بدن که به نام عضلات و گوشت بدن موسوم است ، برحسب قسمتی که باید حرکت کند متناسب است . ایضا طرز قرار گرفتن و جهت عضلات نیز به سمتی که حرکت می کنند متناسب است . آفرید گار برای آن که این عضلات مرتب حرکت کنند در انتهای آنها استطاله(زایده) هایی به نام وتر خلق کرده است . " به عقیده" ام. رنو " رازی در تشریح بر سایر پزشکان و تشریح کنندگان اسلامی برتری دارد . در باره مقام رازی جمیع مورخان متفق القول وی را حجت جهان پزشکی در دنیای متمدن اسلام و غرب ( تا قرن هفدهم در اروپا ) دانسته اند . قاضی صاعد اندلسی در کتاب خود به نام " طبقات الاهم " ، رازی را" پدر طب عرب " ود یگر محققان نیز وی را " جالینوس طب عرب " لقب داده اند . در اصول مداوا بیماری های داخلی : رازی در باره درمان بیماری ها و اصول مداوای آنها، کاملا پیرو آرای اساتید قبل از خود بوده است ، اما آرایی که وی ابراز و تجاربی که کسب می کرده قابل توجه است . درمان رازی مبتنی بر سادگی و مداوا با دارو های مفرد بوده است . رازی اسراف در دارو را بسیار مضر می داند و برای اولین بار این نکته را ثابت کرده است که اسراف در مصرف ادویه به ضرر بدن است و نتیجه صحیح برای بیمار ندارد . بدین جهت وی عقیده داشته است که تنها در صورت احتیاج و ضرورت داروی مرکب به مریض بدهند . وی می گوید" هر گاه طبیب بتواند بیمار خود را با غذا درمان کند به سعادت رسیده است . " رازی برای رفع سردرد امساک از شراب و گوشت و مالش عطر را توصیه می کند و هر وقت کسالت دوام یابد قرص مخصوص از حنظل ، سقمونیا و تربد تجویز می کرد . رازی در باره سکته اطلاعات مفیدی از خود به یادگار گذاشته و درمان آن را فصد و حجامت معرفی کرده است . در بیماری های پوست و عفونت های انگلی جیوه را به شکل مرهم در آورده و از آن استفاده می کرده است ، و در درمان بیماران به تلقین بسیار اعتقاد داشته و آنها را به این طریق درمان می کرده است . رازی اولین طبیبی است که در طب ، طریقه و ادعای اطبای پیش از خود مبنی بر تشخیص آبستنی از راه دیدن ادرار را رد کرد و ثابت کرد که با دیدن ساده ادرار و معاینه ظاهر آن بدون آزمایش نمی توان بیماری ها و آبستنی را تشخیص داد . رازی اولین طبیب در جهان پزشکی است که سل مفصلی انگشتان را شناخته و آن را توصیف کرده است . داروسازی : رازی پس از کشف الکل و جوهر گوگرد و شناسایی خواص این دو ماده فصل جد یدی در دارو شناسی و دارو سازی اسلامی وارد کرد و با این دو ماده بسیاری از استحصالات دارویی و شربت ها و سایر ترکیبات راساخت و از این راه خد مت بزرگی به عالم طب کرد ، در حقیقت باید گفت اگر جانب طب و شیمی را در مورد رازی کنار بگذاریم وی دارو شناس و داروساز ماهری بوده است . دارو هایی که رازی برای بیماران خود تهیه می کرده فراوان است ، از جمله وی شربتی مرکب از مربای لیمو و یا انگور فرنگی که با صندل سفید و کافور مخلوط می شده تهیه می کرده و از شربت ترشی که از سرکه یا شیره انار و آب لیمو و آب غوره و آب انگور فرنگی و توت شالی ( شاه توت ) و کاهو و تر خوانه و عناب و عدس و کافور بوده در تب های دائمی استفاده می کرده است . نیز مرهمی مرکب از سفید اب و پیه به نسبت یک پنجم را برای خشک کردن جراحات و زخم ها به کار می برده است . اودر کتاب آبله و سرخک طی فصول چندی دستور های غذایی و نسخه هایی فراوان با شرح و بسط کامل در باب جلوگیری و درمان و پس از درمان آبله و سرخک آورده است که بسیار جالب اند . تالیفات رازی در علوم مختلف از جمله طب ، دارو شناسی ، فلسفه ، حکمت طبیعی ، کیمیا ، نجوم ، هیات ، الهیات و علوم دیگر قریب به 273 مورد است که بیشتر از صد عنوان آن در زمینه پزشکی است و به این دلیل که تمام تالیفات وی به زبان عربی است اروپائیان او را " جالینوس عرب " نامیده اند .

     منبع : تاریخ طب در ایران پس از اسلام ، تالیف دکتر محمود نجم آبادی

    اقتباس از پایگاه:

    http://www.yadeyar.ir/wwwroot2/order3.asp?o2=576



    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 87/1/8::: ساعت 7:18 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    طب در دانشگاه جندی شاپور
     
    هر گونه بیان و اظهار نظری در خصوص تاریخ طب ایران ، نا خودآگاه نام جندی شاپور  و دانشگاه پرآوازه آنرا در ذهن انسان زنده می نماید.نقش غیر قابل انکاری که این شهر در جمع آوری و تکوین علوم دنیای قدیم و بخصوص علم طب دارد ، بر هیچ محقق پوشیده نیست.
    هرچند که نام جندی شاپور با نام شاپور ساسانی عجین گشته  ، ولی به واقع می توان گفت بنای اولیه این شهر بسیار کهن  است. به نظر می رسد که تاسیس اولیه آن به دوران ما قبل تاریخ و زمان ورود آریایی ها برسد ولی بعدا توسط شاپور تجدید بنا گشته است. منظور اولیه او از این تجدید بنا که بوسیله اموال غارت شده شهر انطاکیه و نیروی کار اسیران رومی صورت گرفته  بود ، ایجاد مسکنی برای استقرار اسیران رومی و یونانی و استفاده از تخصص های آنان بود.
    اما چه چیز باعث شد که در طول زمان این شهر تا حدودی تغییر کاربری داده و چهره آن به صورت شهری مبتکر و پیشرو در علوم زمان بخصوص علوم یونانی و هندی درآید؟ به نظر می رسد که علت آنرا در دو مقوله مجزا از هم باید جستجو کرد:
    علت اول اهتمام شدیدی بود که پادشاهان ساسانی ، که به نوعی یک حکومت دینی تشکیل داده بودند ، نسبت به جمع آوری کلیه بخشهای پراکنده اوستا و آموزه های دینی زرتشتی داشتند. قسمت عمده کتاب مقدس زرتشتیان ، که بیشترشامل قسمتهای علمی آن می باشد ، به دلیل حمله اسکندر و پس از آن بی مهری و کم توجهی پارتیان ، پراکنده گشته بود و اکنون ضرورت جمع آوری آن به طرز محسوسی احساس می شد. مورخ شهیر تاریخ ساسانیان ، کریستین سن در این خصوص چنین می گوید:
    «کتب مذهبی اوستایی در اثر بقای کیش زرتشتی در دوران تاریک غلبه اسکندر و سالهای بعد از آن ، همچنان محفوظ مانده بود ، ولی آثار اوستایی در زمینه های غیر دینی مانند طب ، نجوم ، جغرافیا و فنون به طور عمده به هندوستان ، یونان و کشورهای دیگر پراکنده شده بود.اکنون جمع آوری مجدد این آثار وجهه همت شاپور قرار گرفت و دستورات لازم درباره آن صادر گردید. ظاهرا در این دوره در ریشهر ، ناحیه ای در شوش هیاتی از نویسندگان تاسیس شد که کارشان ثبت مطالب مربوط به نجوم و علوم سری به زبان مخصوص و شاید با علامات رمزی به نام گشتک بود . . . »
    دومین عاملی که انباشت و پیشرفت علوم دنیای قدیم را در این شهر باعث شد ، ماجرای مهاجرت علمای نسطوری بود که مقارن این دوره به جندی شاپور آمده و تحولی عمده در تاریخ آن ایجاد نمودند.
    خلاصه ماجرا از این قرار بود که شهر الرها یا ادسا به دلیل موقعیت سوق الجیشی و مهمش همواره مورد توجه دانشمندان یونانی و ایرانی قرار داشت و مدرسه معروفی به همین نام در آنجا ساخته شده بود.الرها یک شهر کاملا یونانی بوده و به دلیل نفوذ فراوان کلیسا و علمای مسیحی بخصوص پاپ سایه ای از تعصب مذهبی بر آن گسترده شده بود و این درست برخلاف جندی شاپور بود که از هر تعصبی فارغ و آزاد بوده و محدودیتی برای دانشمندان نداشت.
    تعدادی از علمای متعصب مسیحی که همواره هرگونه نوآوری در زمینه مسائل علمی را بدعت در دین به حساب می آوردند پس از مدتی با اسقفهایی که در این دانشگاه مشغول تدریس علوم مختلف و بخصوص پزشکی بودند دچار اختلاف نظر شده و این اختلاف نظر را به پاپ منتقل کردند. پاپ هم از طرف کلیسای مسیحی مدرسین مدرسه را تکفیر کرده و به دنبال آن مدرسه الرها توسط امپراطور روم بسته شد. جماعت علمای حاضر در دانشگاه هم که آوازه جندی شاپور را شنیده بودند به آنجا سرازیر شدند. شاید یکی از دلایل مهم چنین مهاجرتی آزادی مذهبی و صلح و امنیتی بود که بر شهر جندی شاپور حاکم گشته بود.حدود یک قرن صلح و امنیت که حاصل اتمام جنگهای بین ایران و روم بود باعث شده بود که تدریس علوم  و بخصوص علوم پزشکی به روال عادی درآمده و بدین طریق علوم یونانی از طریق مهاجرین شهر الرها به ایران سرایت کرد. شدت این تاثیر پذیری به حدی بود که مدرسه جندی شاپور کاملا تحت نظر علمای نسطوری اداره می شد.سیریل الگود محقق توانمند تاریخ پزشکی ایران دراین باره  می گوید :
    «هنگامیکه شاپور بر تخت سلطنت نشست شهر را وسعت داد و تاسیس دانشگاه نیز در آن شهر به وی نسبت داده شده است تصور می شود این دانشگاه تحت نظر اولیای کلیسای نسطوری اداره می شده زیرا پزشکان و روحانیون موظف بودند هر روز پیش از آغاز خدمت روزانه در مراسم دعای صبحگاهی شرکت جویند »
    از سیر تحولات مدرسه جندی شاپور در بقیه دوران حکومت ساسانیان اطلاع چندانی در دست نداریم و همین قدر میدانیم که پزشکان متبحری از این مدرسه به اطراف کشور و حتی کشورهای همجوار گسیل می شده اند که نام برخی از آنان در آثار بزرگانی چون سعدی ، جاودانه گشته است.
    مقارن ظهور اسلام و حمله عرب به ایران مدرسه در اوج اقتدار علمی خود به سر برده و غنای آن زمینه ساز تحولات بعدی در علم پزشکی شد. گرچه شهر در سال 636 میلادی به سردار سپاه اسلام تسلیم گشت ، ولی دوراندیشی مسلمانان و آوازه علمی دانشگاه باعث شد که از گزند حوادث مصئون بماند تا سالهای سال همچنان به عنوان پرچمدار علوم پزشکی دنیای قدیم و بخصوص علوم یونانی مطرح باشد. گرچه با مهاجرت اساتید مبرز آن به بغداد کم کم خورسید پرآوازه آنجا رو به غروب رفت و بغداد جای آنرا گرفت ولی همواره شهرتش به عنوان زمینه ساز تحولات و پیشرفتهای علم پزشکی در اسلام باقی ماند.
    به عنوان نکته پایانی این بخش دو اظهار نظر از دو نفر از پژوهشگران تاریخ تمدن اسلامی را برای مزید اطلاع خوانندگان محترم می آورم.      سیریل الگود می گوید:
    «از جمله ، طب عرب در زمان مامون از منابع مختلفی فراهم گردیده و از همه بیشتر مدیون افکار یونانیان بود و این از روزی که داریوش دموکدس را مجبور ساخت مهارت علمی خود را به کار اندازد روز به روز افزایش می یافت. با وجود این درست نیست بگوییم که مطالعه آثار یونانی نخستین بار به وسیله خلفای عباسی امکان پذیر گردیده است زیرا اصول طب که در جندی شاپور متداول بوده نیز تا اندازه زیادی یونانی بوده و تصور می رود مدتها پیش از چیرگی عرب بر ایران ، ترجمه های سریانی در کنابخانه بیمارستان موجود بوده است . به همین نحو نباید افتخار گشایش عصر ترجمه را که در زمان مامون در بغداد معمول شده و به اوج خود رسیده بود به این خلیفه منسوب دانست.» (9)
    همچنین سید حسین نصر در اظهار نظری مشابه معتقد است که :
    «پیوستگی بزرگ  میان طب اسلامی و یونانی را باید در پزشکی اواخر عصر ساسانی خصوصا در مدرسه جندی شاپور جستجو کرد نه اسکندریه . به هنگام ظهور اسلام جندی شاپور بهترین دوران خود را می گذرانده است. مدرسه مزبور که مهمترین مرکز پزشکی عصر به شمار می آمد محیطی بود که مرکز تجمع دانشمندانی با ملیتهای گوناگون بود و سنتهای پزشکی یونانی ، هندی و ایرانی را با هم درآمیخته زمینه را برای پزشکی اسلامی آماده می کرد.» 

    منبع:

    http://www.mydocument.ir/main/index.php?article=3680
     



    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 87/1/1::: ساعت 12:36 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    با سلام و تبریک سال جدید به همه خوانندگان محترم وبلاگ

    متنی را از دکتر علی شریعتی راجع به نوروز تقدیمتان می کنم ان شاء الله استفاده کنید:

    نوروز یک جشن ملی است، جشن ملی را همه می شناسند که چیست نوروز هر ساله برپا می شود و هر ساله از آن سخن می رود. بسیار گفته اند و بسیار شنیده اید پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده «عقل» تکرار را نمی پسندد: اما «احساس» تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند است و طبیعت را از تکرار ساخته اند: جامعه با تکرار نیرومند می شود، احساس با تکرار جان می گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن طبیعت، احساس، و جامعه هر سه دست اندرکارند. نوروز که قرن های دراز است بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن رو هست که این قرارداد مصنوعی اجتماعی و یا بک جشن تحمیلی سیاسی نیست. جشن جهان است و روز شادمانی زمین و آسمان و آفتاب و جشن شکفتن ها و شور زادن ها و سرشار از هیجان هر «آغاز». جشن های دیگران غالباً انسان را از کارگاه ها، مزرعه ها، دشت و صحرا، کوچه و بازار، باغها و کشتزارها، در میان اتاق ها و زیر سقف ها و پشت درهای بسته جمع می کند: کافه ها، کاباره ها، زیر زمین ها، سالن ها، خانه ها ... در فضایی گرم از نفت، روشن از چراغ، لرزان از دود، زیبا از رنگ و آراسته از گل های کاغذی، مقوایی، مومی، بوی کندر و عطر و ... اما نوروز دست مردم را می گیرد و از زیر سقف ها و درهای بسته فضاهای خفه لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها و خانه ها، به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت می کشاند: گرم از بهار، روشن از آفتاب لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از بوی باران، بوی پونه،  است:
    خاطره خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال آن فرزند فراموشکار که، سرگرم کارهای مصنوعی و ساخته های پیچیده خود، مادر خویش را از یاد می برد، با یادآوری وسوسه آمیز نوروز به دامن وی باز می گردد و با او، این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می گیرد. فرزند در دامن مادر، خود را باز می یابد و مادر، در کنار فرزند و چهره اش از شادی می شکفد اشک شوق می بارد فریادهای شادی می کشد، جوان می شود، حیات دوباره می گیرد. با دیدار یوسفش بینا و بیدار می شود. تمدن مصنوعی ما هر چه پیچیده تر و سنگین تر می گردد، نیاز به بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می کند و بدین گونه است که نوروز بر خلاف سنت ها که پیر می شوند فرسوده و گاه بیهوده رو به توانایی می رود و در هر حال آینده ای جوان تر و درخشان تر دارد، چه نوروز را ه سومی است که جنگ دیرینه ای را که از روزگار لائوتسه و کنفوسیوس تا زمان روسو و ولتر درگیر است به آشتی می کشاند. نوروز تنها فرصتی برای آسایش، تفریح و خوشگذرانی نیست: نیاز ضروری جامعه، خوراک حیاتی یک ملت نیز هست. دنیایی که بر تغییر، تحول، گسیختن، زایل شدن، در هم ریختن و از دست رفتن بنا شده است، جایی که در آن آنچه ثابت است و همواره لایتغیر و همیشه پایدار، تنها تغییر است و ناپایداری، چه چیز می تواند ملتی را، جامعه ای را، در برابر ارابه بی رحم زمان – که بر همه چیز می گذرد و له می کند و می رود هر پایه ای را می شکند و هر شیرازه ای را می گسلد – از زوال مصون دارد؟ هیچ ملتی یا یک نسل و دو نسل شکل نمی گیرد: ملت، مجموعه پیوسته نسل های متوالی بسیار است، اما زمان این تیع بیرحم، پیوند نسل ها را قطع می کند، میان ما و گذشتگانمان، آنها که روح جامعه ما و ملت ما را ساخته اند، دره هولناک تاریخ حفر شده است قرن های تهی ما را از آنان جدا ساخته اند : تنها سنت ها هستند که پنهان از چشم جلاد زمان، ما را از این دره هولناک گذر می دهند و با گذشتگانمان و با گذشته هایمان آشنا می سازند. در چهره مقدس این سنت هاست که ما حضور آنان را در زمان خویش، کنارخویش و در  «خود خویش» احساس می کنیم حضور خود را در میان آنان می بینیم و جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنت هاست. در آن هنگام که مراسم نوروز را به پا می داریم، گویی خود را در همه نورزهایی که هر ساله در این سرزمین بر پا می کرده اند، حاضر می یابیم و در این حال صحنه های تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق می خورد، رژه می رود. ایمان به اینکه نوروز را ملت ما هر ساله در این سرزمین بر پا می داشته است، این اندیشه های پر هیجان را در مغز مان بیدار می کند که: آری هر ساله حتی همان سالی که اسکندر چهره این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید همانجا همان وقت، مردم مصیبت زده ما نوروز را جدی تر و با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته بودند و مهلب خراسان را پیاپی قتل عام می کرد، در آرامش غمگین شهرهای مجروح و در کنار آتشکده های سرد و  خاموش نوروز را گرم و پر شور جشن می گرفتند.  
      تاریخ از مردی در سیستان خبر می دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه جاهلی آرام کرده بود از قتل عام شهرها و ویرانی خانه ها و آوارگی سپاهیان می گفت و مردم را می گریاند و سپس چنگ خویش را بر می گرفت و می گفت: " اباتیمار : اندکی شادی باید " نوروز در این سال ها و در همه سال های همانندش شادی یی این چنین بوده است عیاشی و  «بی خودی»  نبوده است. اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانه پیوند با گذشته ای که زمان و حوادث ویران کننده زمان همواره در گسستن آن می کوشیده است. نوروز همه وقت عزیز بوده است؛ در چشم مغان در چشم موبدان، در چشم مسلمانان و در چشم شیعیان مسلمان. همه نوروز را عزیز شمرده اند و با زبان خویش از آن سخن گفته اند. حتی فیلسوفان و دانشمندان که گفته اند "نوروز روز نخستین آفرینش است که اورمزد دست به خلقت جهان زد و شش روز در این کار بود و ششمین روز ، خلقت جهان پایان گرفت و از این روست که نخستین روز فروردین را اهورمزد نام داده اند و ششمین روز را مقدس شمرده اند. چه افسانه زیبایی زیباتر از واقعیت راستی مگر هر کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است. مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه ها روییدن آغاز کرده اند و رودها رفتن و شکوفه ها سر زدن و جوانه ها شکفتن، یعنی نوروز بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است. اسلام که همه رنگ های قومیت را زدود و سنت ها را دگرگون کرد، نوروز را جلال بیشتر داد، شیرازه بست و آن را با پشتوانه ای استوار از خطر زوال در دوران مسلمانی ایرانیان، مصون داشت. انتخاب علی به خلاف و نیز انتخاب علی به وصایت، در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتی آن همه خلوص و ایمان و عشقی که ایرانیان در اسلام به علی و حکومت علی داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود، روح مذهب نیز گرفت: سنت ملی و نژادی، با ایمان مذهبی و عشق نیرومند تازه ای که در دل های مردم این سرزمین بر پا شده بود پیوند خورد و محکم گشت، مقدس شد و در دوران صفویه، رسماً یک شعار شیعی گردید، مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش، آنچنان که  یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوی آن روز را عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز. این پیری که غبار قرن های بسیار بر چهره اش نشسته است، در طول تاریخ کهن خویش، روزگاری در کنار مغان، اوراد مهر پرستان را خطاب به خویش می شنیده است پس از آن در کنار آتشکده های زردشتی، سرود مقدس موبدان و زمزمه اوستا و سروش اهورامزدا را به گوشش می خوانده اند از آن پس با آیات قرآن و زبان الله از او تجلیل می کرده اند و اکنون علاوه بر آن با نماز و دعای تشیع و عشق به حقیقت علی و حکومت علی او را جان می بخشند و در همه این چهره های گوناگونش این پیر روزگار آلود، که در همه قرن ها و با همه نسل ها و همه اجداد ما، از اکنون تا روزگار افسانه ای جمشید باستانی، زیسته است و با همه مان بوده است ، رسالت بزرگ خویش را همه وقت با قدرت و عشق و وفاداری و صمیمیت انجام داده است و آن، زدودن رنگ پژمردگی و اندوه از سیمای این ملت نومید و مجروح است و در آمیختن روح مردم این سرزمین بلاخیز با روح شاد و جانبخش طبیعت و عظیم تر از همه پیوند دادن نسل های متوالی این قوم که بر سر چهار راه حوادث تاریخ نشسته و همواره تیغ جلادان و غارتگران و سازندگان کله منارها بند بندش را از هم می گسسته است و نیز پیمان یگانگی بستن میان همه دل های خویشاوندی که دیوار عبوس و بیگانه دوران ها در میانه شان حایل می گشته و دره عمیق فراموشی میانشان جدایی می افکنده است. و ما در این لحظه در این نخستین لحظات آغاز آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، آتش اهورایی نوروز را باز بر می افروزیم و درعمق وجدان خویش، به پایمردی خیال، از صحراهای سیاه و مرگ زده قرون تهی می گذریم و در همه نوروزهایی که در زیر آسمان پاک و آفتاب روشن سرزمین ما بر پا می شده است با همه زنان و مردانی که خون آنان در رگ هایمان می دود و روح آنان در دل هایمان می زند شرکت می کنیم و بدین گونه، بودن خویش، را به عنوان یک ملت در تند باد ریشه برانداز زمان ها و آشوب گسیختن ها و دگرگون شدن ها خلود می بخشیم و در هجوم این قرن دشمنکامی که ما را با خود بیگانه ساخته و خالی از خوی برده رام و طعمه زدوده از شخصیت این غرب غارتگر کرده است، در این میعاد گاهی که همه نسل های تاریخ و اساطیر ملت ما حضور دارند با آنان پیمان وفا می بندیم امانت عشق را از آنان به ودیعه می گیریم که هرگز نمیریم و دوام راستین خویش را به نام ملتی که در این صحرای عظیم بشری ریشه، در عمق فرهنگی سرشار از غنی و قداست و جلال دارد و بر پایه اصالت خویش در رهگذر تاریخ ایستاده است بر صحیفه عالم ثبت کنیم .

    منبع:

    http://www.aftabnews.ir/vdca6in49onyy.html



    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 87/1/1::: ساعت 12:27 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    یکی از پزشکان پرآوازه ایرانی علی بن عباس مجوسی(علی بن عباس اهوازی) است .تاریخ وفاب وی 994 میلادی است.
    وی متولد شهر اهواز بوده و ابتدا آیین زرتشتی داشته است.
    او نویسنده کتاب "کامل الصناعه"است که گویا برای عضدالدوله دیلمی تالیف کرده است.
    این کتاب در ردیف کتابهای الحاوی و قانون است.وی در این کتاب ابتدا آراء حکمای پیشین ازقبیل جالینوس و بقراط و رازی را بررسی
    و تقد کرده و سپس عقاید خویش را بیان می کند.در این کتاب وی حضور مرتب در بیمارستان را برای کسانی که می خواهند پزشک ماهری شوند تجویز میکند.وی احتمالا به سیستم مویرگهای بدن پی برده است .همچنین او اولین کسی است که دریافته تولد نوزاد از رحم بخودی خود نیست بلکه با انقباض ماهیچه های رحم صورت می گیرد.
    در چهارمقاله نظامی عروضی در باب تبحر وی حکایتی آمده که آن را عینا نقل می کنیم:

    صاحب کتاب کامل الصناعه طبیب عضدالدوله بود به پارس به شهر شیراز و در آن شهر حمالی بود که چهارصد من و پانصدمن بار برپشت گرفتی و هر پنج شش ماه آن حمال را دردسر گرفتی و بیقرار شدی ده پانزده شبانروز همچنان بماندی.یکبار اورا آن درد سر گرفته بود و هفت هشت روز برآمده و چند بار نیت کرده بود که خویشتن را بکشد آخر اتفاق چنان افتاد که آن طبیب بزرگ روزی به در خانهآن حمال بگذشت .برادران حمال پیش او دویدند و خدمت کردند واو را به خدای عز وجل سوگند دادند و احوال برادر و درد سر او به طبیب بگفتند .طبیب گفت اورا به من من نمایید.پس آن حمال را پیش او بردند .چون بدیدش مردی شگرف و قوی هیکل و جفتی کفش در پای کرده که هر  پای منی ونیم بود بسنگ.پس نبض او بدید وتفسره بخواست.گفت اورا با من به صحرا آرید چنان کردند
    چون به صحرا شدند طبیب غلام خویش را گفت دستار حمال از سرش فروگیر و در گردن او کن و بسیار بتاب.پس غلام دیگر راگفت کفش او از پای بیرون کن و تایی بیست بر سرش زن.غلام چنان کرد فرزندان او به فریاد آمدند اما طبیب محتشم و محترم بودهیچ نمی توانستند کرد.پس غلام راگفت که آن دستار که در گردن او تافته بگیر و بر اسب من نشین و اورا با خود کشان همی دوان.غلام همچنان کرد و او را در آن صحرا بسیار بدوانید. چنانکه خون از بینی او بگشاد و گفت اکنون رها کن.بگذاشت و آن خون همی رفت گنده تر از مردار .آن مرد در میان همین رعاف در خواب شد و درمسنگی سیصد خون از بینی او برفت و باز ایستاد پس اورا برگرفتند و به خانه آوردند .از خواب در نیامد و شبانروزی خفته بماند و آن دردسر او برفت و به معالجه محتاج نیفتاد  و معاودت نکرد وعضدالدوله او را از کیفیت آن معالجت پرسید.گفت ای پادشاه آن خون نه مادتی بود در دماغ که بیاره فیقرا فرود آمدی وجه معالجتش جز این نبود که کردم.
    منبع:تاریخ علم در ایران-تالیف دکتر مهدی فرشاد-جلد 2-صص690 تا692
       



    جواد صادقی نسب ::: جمعه 86/12/17::: ساعت 6:59 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    «دکتر ابوتراب نفیسی»، فرزند مرحوم «عبدالمهدی»، به سال 1293 ه ش، در قریه «پورده سیرون»، در سفلای اصفهان به دنیا آمد. وی دوره ابتدایی را در مدت سه سال و نیم تمام کرد و در سال 1310 از دبیرستان «سعدی» اصفهان فارغ التحصیل شد. سپس  وارد دانشکده پزشکی «دانشگاه تهران» شد و، در سال 1316، با رتبه ممتاز از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.

        دکتر نفیسی، پس از گذراندن خدمت وظیفه سربازی در اصفهان، متصدی درمانگاه «کازرونی» این شهر شد و در سال 1325 به سمت دانشیار رشته «گیاهشناسی» آموزشگاه عالی بهداری انتخاب شد. در سال 1327، به سمت دانشیاری رشته «بالینی داخلی» و «قلب و عروق» آموزشگاه عالی بهداری و دانشکده بهداری منصوب شد؛ و سپس رئیس بخش داخلی شد و در نهایت نیز، در سال 1336، به استادی در رشته بالینی داخلی نایل شد.
    دکتر نفیسی در سالهای 1331  تا 1338 رشته تکمیلی «قلب» را در دانشگاه «هاروارد» گذراند و توانست در رشته قلب و عروق تخصص بگیرد. در پی آن، برای کارهای مطالعاتی و شرکت در همایشهای علمی، به نقاط مختلف جهان سفر کرد.
        دکتر نفیسی در سال 1342 از «ژنرال دوگل» – رئیس جمهور وقت فرانسه – نشان «بهداشت عمومی» گرفت و در همین سال به سمت ریاست دانشکده «پزشکی و داروسازی» و مدیر گروه «داخلی و اطفال» دانشگاه اصفهان منصوب شد. وی در ادامه اجرای امور علمی و پژوهشی خود به عضویت «انجمن قلب شناسان امریکا»، «انجمن پزشکان انگلستان»، عضویت در گروه نگارش مجله های دانشگاههای ایران و مجله «خاور میانه» لبنان (که به زبان فرانسه منتشر می شد)، در آمد و از سال 1344  به انجمن نگارش «مجله دانشگاه پزشکی تهران» پیوست.

         دکتر ابوتراب نفیسی در سال 1345 از طرف شورای مرکزی دانشگاه به مدت سه سال به سمت ریاست دانشگاه «پزشکی و داروسازی» منصوب شد. همکاران و نزدیکان دیگر دکتر نفیسی اذعان دارند که وی نه به عنوان پزشک، که به عنوان حکیم، مطرح است. آنها می گویند که وی هنگام مداوای بیماران توجه خاصی به ویژگیهای روحی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و وضعیت سکونتی بیماران دارد. توجه به این موارد به ایجاد ارتباط صمیمی با بیمار منجر می شود و در نهایت باعث سرعت گرفتن روند درمان بیمار می شود.
     دکتر نفیسی، علاوه بر بینش و دانش کافی در پزشکی جدید، اصلاعات و دانسته های فراوانی در طب قدیم دارد. «دکتر فرخ سعیدی»، از همکاران ایشان، معتقد است که دکتر نفیسی محل تلاقی و وحدت بین طب قدیم و طب جدید است ... ما در بحث طب قدیم و جدید خیلی دچار افراط و تفریط شده ایم، اما استاد بخوبی تجسم این دو نگرش را در خود جمع کرده است. هم کتاب «دکتر و کاردیوگرافی» می نویسد و هم کتاب «رازی» را ترجمه می کند؛ و در کنار آن، عقاید سنتی مردم ایران را در مورد مسائل پزشکی می نگارد. خلاصه، دکتر نفیسی  مجموعه ای از پزشکی جدید و طب قدیم است.

        تاکنون، 15 کتاب و 84 مقاله از وی به چاپ رسیده است. از نوشته های وی می توان به این عنوانها اشاره کرد:
    -  پژوهش در مبانی عقاید سنتی پزشکی مردم ایران
    -  خواص خوردنیها و آشامیدنیها
    -  نشانه شناسی سینه
    -  نشانه شناسی دستگاه هاضمه
    -  بررسی طب و طبابت در نهج البلاغه
    -  دین خدا اسلام است.
    -  بررسی و تحلیل مشکلات جوانان
    -  بعثت
    -  بررسی روزه از نظر طبی
    -  تحقیق درباره مهر نبوت، حضرت خاتم الانبیا (ص)
    -  بررسی و نشانه های نوعی سمی که حضرت محمد (ص) و برخی از امامان معصوم را با آن مسموم کرده اند.
    -  انسان یا شاهکار خلقت؛ انسان جانشین خدا در زمین

       در اینجا، قسمتی از خاطرات جالب دکتر نفیسی از سالهای طولانی تلاش و پژوهشش را برای علاقه مندان می آوریم:

     از سال دوم تأسیس آموزشگاه عالی بهداری، مسئله آموزش علمی به میان آمد. اداره فرهنگ آن زمان موافقت کرد که یکی از اتاقهای دبیرستان «سعدی» را برای تأسیس کلاس در اختیار آموزشگاه این دبیرستان استفاده کنند که در آن روزگار کاملترین آزمایشگاه در اصفهان بود.

         با پیشرفت آموزشگاه عالی بهداری و مسئله درس عملی، نیاز به سالن تشریح احساس شد که سرانجام، با موافقت اداره فرهنگ و استانداری، گاراژ فعلی استانداری و محوطه پشت آن - که متعلق به اداره فرهنگ بود - برای این منظور در نظر گرفته شد. در همین زمان، مخالفهای پیشرفت علم و دانش در شهر شایع کردند که عده ای کافر بیماران زنده را در الکل نگهداری می کنند و بعد با چاقو تکه تکه می کنند! جریان به اطلاع استاندار رسید، وی هم خواست که با حضور رئیس آموزشگاه از یکی از روحانیان معتمد دعوت شود که از سالن تشریح دیدار کند تا حقیقت امر روشن شود. روز بعد، مرحوم «محمد باقر الفت»، فرزند ارشد «آقای نجفی» (که مردی درخور اعتماد همگان بود)، از سالن تشریح دیدن کرد و از نزدیک شاهد کار بود و در آخر از آنان بسیار تقدیر کرد. در 25 تیر 1326 هم بیمارستان «خورشید» را - که در اختیار بهداری اصفهان بود - به آموزشگاه عالی بهداری دادند.

    روزنامه همشهری نهم آذر 86، خبر درگذشت دکتر ابوتراب نفیسی در اصفهان را طی چند سطر کوتاه و مختصر منتشر کرد.روانش شاد باد

    منبع:http://teletext.irib.ir/UserPages/tabid/55/ContentId/2872/Default.aspx



    جواد صادقی نسب ::: جمعه 86/12/10::: ساعت 6:56 صبح
    نظرات دیگران: نظر


     

    موزه ملی تاریخ علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران به منظور ارائه کامل و جامع پیشینه طب قدیم و نوین ایران در ابعاد ‏مختلف و معرفی جایگاه آن در جهان پزشکی توسط دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی تهران با مشارکت ‏سازمان میراث فرهنگی کشور و فرهنگستان علوم پزشکی در تابستان سال 1380 فعالیت رسمی خود را آغاز نمود. ‏
    اهداف موزه ملی تاریخ علوم پزشکی عبارتند از:‌‏
    تدوین تاریخ جامع علوم پزشکی، ایجاد مرکز جامع اطلاع رسانی تاریخ علوم پزشکی، شناسایی منابع مکتوب،‌ مؤسسات و ‏افراد پژوهشگر، آثار، ادوات، اسناد و نسخ خطی مربوط به تاریخ علوم پزشکی، برگزاری برنامه‌های بزرگداشت مفاخر تاریخ ‏علوم پزشکی و معرفی خدمات و آثار ایشان و در نهایت ایجاد ارتباط و همکاری با سایر مراکز تحقیقاتی در زمینه تاریخ ‏علوم پزشکی ایران در داخل و خارج از کشور.‏
    واحدهای مختلف موزه ملی تاریخ علوم پزشکی عبارتند از:‌‏
    ‏1 - بخش نمایشگاه
    ‏2 – کتابخانه تخصصی اخلاق و تاریخ پزشکی ‏
    ‏3 – سالن‌های همایش و کنفرانس ‏

    بخش‌های مختلف نمایشگاه موزه عبارتند از:‌‏

    ‏* بخش ابراز و ادوات پزشکی: ‏
    اشیاء این بخش در دو گروه گردآوری شده است. بخش ابزار و ادوات پزشکی از نگاه باستان‌شناسی که شامل اشیاء ‏دوره‌های پیش از تاریخ، دوره تاریخی و دوره اسلامی است و دیگری ابراز و ادوات پزشکی مدرن که شامل تجهیزات ‏پزشکی مدرن است. ‏

    ‏* بخش دیرین انسان شناسی: ‏
    این بخش به لحاظ غنای مواد، داده‌ها و جذابیت دارای اهمیت ویژه‌ای است. در این غرفه بخشی از روند تحول گونه ‏انسان در جهان و روند تحول ابزارهای سنگی در ایران، همراه با نمونه‌های متعددی از اسکلت و جمجمه که از حفاری‌های ‏نقاط مختلف ایران به دست آمده به نمایش در آمده است. ‏
    به عنوان مثال‌ در این بخش جمجمه‌ای وجود دارد متعلق به دختری 13 ساله با قدمت حدود 4900 سال که بر اساس ‏مطالعات انجام شده از کهن‌ترین نمونه‌های جراحی در دنیای باستان است. این جمجمه توسط باستان‌شناسان ایتالیایی در ‏محوطه باستانی شهر سوخته در اطراف شهرستان زابل به دست آمده است. به دنبال مطالعات دیرین آسیب‌شناسی مشخص ‏گردید که این فرد در دوران حیات دچار بیماری هیدروسفالی (جمع شدن آب درون جمجمه) بوده است و جراحان شهر ‏سوخته با وسایل در دسترس آن زمان که اغلب قطعات تراش خورده سنگ و شاید چند قطعه مفرغ بوده با ایجاد شکافی در ‏جمجمه، آب جمع شده را خارج ساخته‌اند. ‏
    از دیگر نمونه‌های این غرفه اسکلت بسیار سالم مانده زن جوانی با قدمت حدود 5000 سال از محوطه شهر سوخته است و نیز ‏جسد پیر زنی حدوداً 70 - 65 ساله که توسط عوامل محیطی به صورت طبیعی مومیایی شده با قدمت حدود 800 سال که توسط ‏حفاران غیرمجاز از گورستان شهدای فهرج یزد کشف شده، در مورد دیگر جمجمه‌ای مربوط به کیدین هوتران پسر کورولوش از ‏پادشاهان عیلام جدید حدود (650 ق . م) که از قبری در روستای ارجان از توابع شهرستان بهبهان کشف شد.‏

    ‏*بخش‌های اسناد و نسخ خطی:‌‏
    در این دو بخش از موزه مجموعه‌ای از نسخ خطی در باب طب سنتی، مفردات و مرکبات، تشریح، بیماریها، نسخه‌ها و ‏دستورالعمل‌ها موجود است. از جمله نسخ خطی ارزشمند این مجموعه نسخه‌ای از المنصوری تصنیف ابوبکر محمد بن ‏زکریای رازی است که قدیمی‌ترین نسخه خطی تاریخ‌دار از این کتاب است. این نسخه که تاریخ کتابت آن مورخ رجب ‏‏484 (هـ . ق) است به خط نسخ کهن نگاشته شده است. عناوین و سرفصل ها به شنگرف هستند و از جمله ویژگی های ‏نسخه شناسی این نسخه با ارزش شمارش اوراق کتاب به حروف ابجد وکراٍٍِسه بندی صفحات در گوشه سمت چپ اوراق ‏است. کاغذ نسخه سمرقندی و جلد ان نیز تیماج عنابی است.‏

    ‏*حکیم احمدیه:‌‏
    زنده‌یاد دکتر عبدالله خان احمدیه به سال 1265 (هـ . ش) در آمل متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه طب ‏دارالفنون به پایان برد و در سال 1294 (هـ . ش) مدرک دیپلم طبابت خویش را دریافت کرد و در بیمارستان نظامی احمدیه ‏که در ضلع جنوبی خیابان سپه قرار داشت به کارورزی پرداخت. در سال 1314 (هـ . ش) سفری به اروپا کرد که پس از ‏بازگشت به یکباره از تدریس در دارالفنون و کار اداری کناره گرفت و گرایشی به پزشکی کهن در او به وجودآمد. حکیم ‏دکتر احمدیه در سال 1329کتاب ( راز درمان ) را منشر کرد. ‏
    استاد حکیم احمدیه در مرداد ماه سال 1338 (هـ . ش) در سن 73 سالگی به سرای باقی شتافت. در حال حاضر اسناد و ‏مدارک آن مرحوم شامل:‌ کارنامه 4 ساله تحصیل در دارالفنون، دیپلم پزشکی و مجوز تأسیس مطب، حکم لیاقت و انتصاب ‏وی، عکس‌هایی از دوران دانشجویی به همراه استادانی چون دکتر پرتو اعظم و دکتر امیر‌اعلم و دستنوشته‌های ارزشمند ‏ایشان در موزه ملی تاریخ علوم پزشکی ایران موجود است.‏

    ‏* دواخانه نظامی:‌‏
    دواخانه نظامی در حدود سال‌های 1239 - 1233 (هـ . ش) توسط ارتش ایران طی حراجی که در کشور اطریش انجام ‏شده بود خریداری و تصدی آن به مرحوم هادی خان سرتیپ سپرده شد. حدود 25 تا 30 سال بعد از تاسیس دواخانه و ‏فوت مرحوم هادی خان، دواخانه به عبدالحسین خان خواهرزاده هادی خان منتقل گردید.این داروخانه اولین و تنها ‏داروخانه ای بوده است که تمام احتیاجات دارویی ارتش را تأمین می‌کرده است واز بدو تاسیس تمام موارد مورد نیاز خود ‏را به خارج از کشور سفارش داده و وارد می کرده است.در سال 1336(هـ . ق)قوانین جدیدی در کشور برای حرفه ‏داروسازی تعیین و در سال 1337(هـ . ق) پروانه داروسازی جدیدی برای دواخانه نظامی صادر شد. میرزا عبدالحسین برای ‏تنظیم مقدمات ایجاد بنگاه دارویی سپه ماموریت یافت اما وی بعد از مدتی در مقام استعفا از امور دارویی برآمد ولی مورد ‏قبول واقع نشد وقرار شد پسر وی امیر هوشنگ خان نظامی برای تحصیل در رشته داروسازی به فرانسه برود. سپس از سال ‏‏1319 (هـ . ش) دکتر امیرهوشنگ نظامی مسئولیت اداره داروخانه را به عهده گرفت. استاد نظامی در 6 دی ماه سال 1371 ‏بدرود حیات گفت و در سال 1381 کلیه اسناد، مدارک، عکس‌ها، نامه‌ها و بروشور داروها با تلاش و زحمات همسر ‏محترمشان خانم دکتر زرین‌دخت شرقی به موزه ملی تاریخ علوم پزشکی اهداء‌ شد. این مجموعه ارزشمند در غرفه‌ای ‏جداگانه با استفاده از عکس‌های موجود از داواخانه نظامی، بازسازی شده است. ‏

    ‏* بخش چشم پزشکی: ‏
    پرفسور محمد قلی شمس فرزند دکتر یحیی شمس ملقب به لسان الحکماء در 5 ربیع الاول سال 1283 (هـ . ش) در ‏شهر تهران چشم به جهان گشود.وی در سال 1923 م عازم فرانسه شد و در دانشکده «‌پزشکی - نظامی» شهر لیون پذیرفته ‏شد و ضمن ادامه تحصیل در رشته پزشکی به درجه افسری نیز نائل گردید.در سال 1927م دورة اول ‏اگرگاسیون(‏aggregation‏) را آغاز نمود و در سال 1929م موفق به گذراندن دوره دوم کنکور اگرگاسیون گردید. پرفسور ‏شمس و همکارانش در سال 1326( هـ . ش) افتخار یافتند انجمن چشم پزشکی ایران را به طور رسمی دائر کنند. ‏
    از مهمترین فعالیتهای پرفسور شمس می‌توان به پیوند قرنیه که اولین بار در سال 1313 (هـ . ش) در بیمارستان فارابی ‏در شهر تهران انجام شد اشاره نمود. همچنین درمان تراخم چشم با روش دیاترموکواگولاسیون و درمان فشار شریان شبکیه ‏با روش افتالمودینامومتری‏ از دیگر افتخارات ایشان است. سرانجام ایشان پس از شصت و پنج سال تحقیق در بیست و سوم ‏شهریور ماه سال 1375 (هـ . ش) در سن 92 سالگی چشم از جهان فرو بست. در سال 1382 تجهیزات، اسناد و مدارک آن ‏مرحوم توسط خانواده محترمشان به موزه ملی تاریخ علوم پزشکی واگذار گردید.‏

    ‏* داروهای سنتی: ‏
    از دیرباز بشر دریافته بود که جهت درمان بیماری و عوارض ناشی از آن که سلامتی او را به مخاطره می‌افکند می‌تواند ‏از گیاهان و فرآورده‌های دارویی استفاده کند.‏
    با توجه به اهمیت روز افزون طب سنتی و در راستای آشنایی بیشتر با گیاهان دارویی موزه ملی تاریخ علوم پزشکی بر ‏آن شد تا به گردآوری و نمایش گیاهان دارویی پرداخته و با نام‌گذاری و توضیحات لازم (محل رویش و موارداستعمال) در ‏مورد نمونه‌های جمع‌آوری شده آشنایی بیشتر هموطنان به ویژه گروه پزشکی با این فرآورده‌ها را سبب شود. ‏
    بدین منظور در بخش مربوط به داروهای سنتی علاوه بر نمایش نمونه‌های دارویی، شناسنامه مختصر و تفصیلی هر دارو ‏شامل نام، نام علمی، نام محلی، منطقه رویش و کاربرد طبی آن مشخص شده است.‏

    بخش‌های جنبی موزه:‌‏
        • کتابخانه تخصصی ‏
        • مرکز تحقیقات اخلاق و تاریخ پزشکی
        • سالن‌های اجتماعات و کنفرانس ‏
    معاونت پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی تهران به عنوان متولی موزه تاریخ علوم پزشکی در دانشگاه امیدوار است با ‏حمایت و راهنمایی تمامی عناصر ذینفع در این اقدام ارزشمند فرهنگی در آینده‌ای نزدیک شاهد به ثمر رسیدن تلاش ‏دست‌اندرکاران و نیل به اهداف متعالی موزه باشد. ‏

     

     آدرس پایگاه موزه ملی تاریخ علوم پزشکی:


        http://museum.tums.ac.ir/
      

       
      
       



    جواد صادقی نسب ::: یکشنبه 86/12/5::: ساعت 7:11 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    مقاله ای از خسرو معتضد پژوهشگر برجسته  تاریخ ایران  در مورد تاریخ بیمارستانهای ایران و فرمان امام علی(ع) در مورد بیمارستانها

    ادامه مطلب...

    جواد صادقی نسب ::: جمعه 86/11/26::: ساعت 6:57 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    در این مبحث به وسایل جراحی ابداع شده توسط پز شکان مسلمان میپردازیم.وسایلی که هنوز از بعضی از آنها در جراحی استفاده
    می شود.
    ادامه مطلب...

    جواد صادقی نسب ::: جمعه 86/11/19::: ساعت 9:30 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    پیشرفتهای عظیم مسلمین در انجام  اعمال جراحی حیرت  انگیز...
    الف ) تأثیر جراحی پیش از اسلام بر جراحی دورة اسلامی . پیش از ظهور اسلام خونگیری و داغ کردن انجام می شده و ظاهرا جراحی در روشهای درمان آن دوره و اوایل دورة اسلامی نقش مهمی نداشته است . در بارة وضع حرفة پزشکی پس از ظهور اسلام تا اواسط قرن دوم شواهد اندکی وجود دارد. همچنین تعیین میزان اصالت گزارشهای مربوط به ابن ابی رمثه ــ که گویا معاصر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده و با جراحی مختصری خالی را از بین شانه های پیامبر برداشته ــ دشوار است .
    ادامه مطلب...

    جواد صادقی نسب ::: دوشنبه 86/11/15::: ساعت 7:11 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    پیشرفتهای علم جراحی در ایران به سالیان بسیار دور باز می گردد.از آن زمان که رستم دستان می خواست متولد شود  چون جثه وی بزرگتر از معمول بود....
    ادامه مطلب...

    جواد صادقی نسب ::: پنج شنبه 86/11/4::: ساعت 8:8 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    <   <<   6   7      >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 34
    بازدید دیروز: 9
    کل بازدید :371231

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    Image and video hosting by TinyPic
    >>لوگوی وبلاگ من<<
    جواد صادقی نسب - تاریخ علوم پزشکی ایران و جهان اسلام

    >>لینک دوستان<<


    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<